🔷🔸به شکل خلوت خویش!
🖋سیدخلیل حسینی عطار
🔺علیاکبر سرجمعی که نامش به دلیل علاقه و ارتباطاش با استاد شریعتی و دوستی با دکتر علی شریعتی و همچنین منش اخلاقیاش به یاد میآید در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۲۴ در مشهد درگذشت و سفر آخرت اختیار کرد.
🔺وی همواره به آنچه در محضر استاد محمدتقی شریعتی آموخته بود، مباهات میکرد و به راهی که بدان گام نهاده بود، وفادار ماند. در این راه رنج محرومیت، زندان و بیداد را در پیش و پس از انقلاب بر خود هموارکرد، اما از راهی که برگزیده بود، پا پس نکشید. در خانهاش به روی همفکران، دوستان نهضت ملی و نواندیشان دینی باز بود. لذا آن زیرزمین خاطره انگیز با حضور جمع کثیری از این دست به حافظه جمعی کسانی که به آن خانه آمد و شد داشتند، بدل شده بود. روزی در حضور حضرتش اسامی آنان را احصاء میکردم. طیف وسیعی را به یاد میآورد که از حیث کثرت و تنوع حیرتآور بود.
🔺اما به نام وخاطره استاد شریعتی که میرسید، گل از گلاش میشکفت. گویی تمام حجت مسلمانی خود را فرا یاد میآورد، برق شادی در چشمانش میدرخشید. دستها را به هم میمالید و به چنان شوق و اشتیاقی از آن پدر و پسر سخن میگفت، که شنونده را نیز در پی این قافله شوق با خود میبرد. ...
🔺این همه اما برای شناختن او کافی نیست. دکتر سرجمعی پزشکی حاذق، متعهد، انسان دوست و اخلاق مدار نیز بود. به یاد دارم بارها به مطباش در سناباد ۴۶ پلاک ۶۵ رفته بودم. و از وی لطفها دیده بودم. روزی میزبان دکتر احسان شریعتی بودم. پروازش با تاخیر و پاسی از نیمه شب گذشته، در فرودگاه مشهد به زمین نشست. هنگام دیدار، متوجه شدم سرمای سختی خورده است. بخور اکالیپتوس و استفاده از داروهای معمول و استراحت شب هنگام در وی موثر نیافت. همین را بهانه کردیم و صبح روز بعد به مطب دکتر سرجمعی رفتیم. با دیدن دکتر احسان بسیار خوشحال شد. پس از معاینه و تجویز دارو، من برای تهیه دارو به داروخانه رفتم. در همین فاصله صحبت شان گل کرده بود و خاطرات خود از استاد و دکتر را برای احسان باز میگفت. به چه گرمی و شور حرارتی داد سخن میداد. من نیز نشستم و به سخنانش دل سپردم. ...
🔺خانه دکتر هم کم از مطب رسمی وی نداشت. گرچه روی پلاک در خانه ساعت کار مطب صبح ها ۹ الی ۱۲ ، عصرها ۵ الی ۸ نوشته شده بود، اما همه وقت در خانه به روی مراجعین باز بود.
باز به یاد میآورم؛ خاطرات وی را با جمعی از دوستان، ضبط میکردیم. وی پشت میز کارش نشسته بود. کت و شلوار پوشیده و کراوات زده بود. درست وسط فیلمبرداری تلفن زنگ خورد. دکتر به روال معمول، گوشی تلفن را برداشت. به حرفهای مخاطب - که گویی از وی برای استفاده از دارویی راهنمایی میخواست- با آرامش گوش داد. سپس نظرش را با کلماتی شمرده با وی در میان گذاشت. انگار نه انگار که داریم مصاحبه میکنیم. ...
🔺شب گذشته که با دوستان در منزل او جمع شده بودیم تا برای انجام مراسمی در خور با خانوادهاش همفکری و مساعدت کنیم، با وجهی از زندگی وی آشنا شدم که برایم مغفول مانده بود و آن فرزندخوانده هایی بود که در خانه او بالیده و به ثمر نشسته بودند. در متنی که برای درگذشت وی تداراک دیدم، به آن اشارتی کردهایم. ...
🔺در واپسین دیدار، او گیج استفاده از داروهای گونه گون در بستر بیماری آرمیده بود. گاهی چشم میگشود و به ما نگاه میکرد. با دکتر هادی خانیکی - که خدا سلامتش بدارد! - دکتر سوسن شریعتی، دکتر کاظم اصغری، فواد آرام، موسی راد پویان به عیادتاش رفته بودیم. همسر همراه و مهربانش سونا خانم سرداری هم بود. گمان میکردیم ما را نمیشناسد. بار دیگر که چشم باز کرد، از وی پرسیدیم: ما را به یاد میآورید؟
به ما نگاه کرد. هر کداممان را به نام یا نام فامیل به یاد آورد و گفت: همه را میشناسم جز خودم را !
همان گونه که زیسته بود. ...
🔺خدایش رحمت کند و پاداش خوبیهایش را اکنون که بیش از همه وقت بدان محتاج است، به لطف و کرماش به وی بازگرداند.
۱۴۰۲/۲/۲۶
#یاداشت_اختصاصی#علی_اکبر_سرجمعی#کانون_نشر_حقایق#اکنون🆔 @Shariati40