...وَ تو
با یک فصل سپید میآیی
آن چنان تیز
که لختههای چسبیده
به شیشهی خاموشیام
میبُرد ... ✍️ #مهری_چراغی_موژان
@mehri.cheraghiofficial 👈اینستاگرام
وقتی دیدمش آرمیده بود آرامتر از خواب کودکی آهسته آهسته تر قدم برداشتم بی تکلف رو به آسمان نگاه می کرد متحیر بزرگی اش می شدم بایزید بسطامی بزرگی می آموخت به کهتران و مهتران عاشق پیشه عاشقی می آموخت بوسه می زدند بر مزارش ذرات خورشید اینجا کسی روی ماه خدا را لحظه به لحظه می بوسید من در خیال لحظه ای شعر شاعر می شدم با کلمه ها مبارک بود عشق مبارک شعر مبارک لحظه ی رسیدن بعد از چهل سال