📚🖌📚🖌📚🖌📚🖌📚🖌✅ساقی نامه ملا پریشان
ساقی باوری جامی پی مستی
سودم مستین زیان ژه هستی
ساقیا !جام باده بده تا مر ا مست گرداند زیرا سود من در مستی و بی خودی است و زیانم در هستی و هوشیاری
جامی که مغزم باوری وه جوش
دنیا و مافیها بکم فراموش
جامی که مغزم را به جوش آورد(اندیشه ام را متبلور کند)و دنیا و هر آنچه در آن است را به فراموشی بسپارم
نه ژاو باده ی بزم حریفان رد
منهی الله ،مضل خرد
نه از آن باده که ویژه ی رانده شدگان از درگاه حق است و انسان را از شناخت خدا باز می دارد و خرد و اندیشه را تباه می سازد
مستان مجاز دیون مس نیِن
هوی پرستان حق پرس نیِن
مستان باده ی ظاهر دیو هستند مستان حق نیستندپیروان هوای نفس هستند وپیروان حق نیستند
ژاو باده ی بی غش خمخانه ی دیرین
مشرب مرد افکن، تلخ لو شیرین
ساقی از آن باده ی ناب خمخانه ی ازلی و حقیقت به من ده ،شرابی مرد افکن(که هر کسی تحمل نوشیدنش را ندارد)که در ظاهر تلخ اما در حقیقت شیرین است
بدَر تا یکجا پاک ژه گنا بوم
مستی باوری فنا فی الله بوم
بده تا مرا یکجا از گناهان بپیراید از خود بی خودی به ارمغان آورد ودر وجود احدیت نیستم کند
فدات بام ساقی تر زوانم که
من درده دارم دوای گیانم که
ساقیا فدایت گردم زبان تشنه ام را تر کن ،من دردمندم درمانم نما و جانم را شفا ده
ژه جام توحید یکجا مستم کَه
ذره ی ناچیزم تو باو هستم کَه
از باده ی توحیدی مرا مستی ببخش من که ذره ای ناچیزم هستی و زندگانی ام بخش
بدَر بنوشم وه یاد مستان
پنجه ی ابلیس پیچ خداپرستان
پیاله را بده تا با یاد مستان حق بنوشم آنانیکه پنجه در پنجه ی ابلیس بفکندند و او را ناتوان ساختند
ساقی پر بکَر جام یک منی
بلکم بگذرم ژه ما و منی
ساقیا جام یک منی ام را لبریز ساز شاید بتواند مرا از مایی و منیت برهاند
بی تا بنوشم وه یاد کسی
زندگی مرگَن بی اَو نفسی
بده تا سر کشم به یاد کسی که زندگی حتی برای یک نفس غافل بودن از او برایم مرگ آور است
یک نفس وه اَو گر روی در روی بوم
کافرم اگر جویای مینو بوم
اگر برای یک آن با او رویاروی شوم کافرم اگر تقاضای بهشت برین نمایم(حاضرم بهشت را به یک آن دیدار با خدا عوض نمایم)
چه حاجت و خلد حور و قصورَن
حور پرَس نیم دوسم منظورَن
مرا نیازی به بهشت و حورالعین و قصر های بهشتی نیست من حور پرست نیستم مرا سودای یار در سر است
زاهد تو نو حور و بهشت برین
من و خاک کوی دلربای دیرین
زاهدا!حور و بهشت برین پیشکش تو باد مرا خاک کوی دلدار دیرینم کفایت می کند
مِن وه آب عشق خاکِم سرشتَن
یک جفاش وه لام چوی صد بهشتَن
خاک سازنده ی مرا با آب عشق سرشته اند یک جفا از دوست برای من به سان صد بهشت است
هر تیری ژه شست ناز دلبرَن
زهرَ ش ژه میوه ی طوبا خوشترَن
تیری که از شست ناز دلبر به سویم رها می شود زهرش را از میوه های بهشتی خوشتر می دارم(ناملایماتی که جنبه ی آزمایش الهی دارد برایم شیرین و گوارا است زیرا مرا لایق آن میداند که قصد آزمایشم میکند)
بی زخم خد نگ مژه ی دلارام
ننگَن پا نیاین وَ صحرای قیام
بی آنکه در این دنیا از خدنگ مژگان دوست زخمی بر دلم نشیند پا گذاشتن در ساحت خلد را ننگ می دانم(بی آنکه در این دنیا لیاقت آن را بیابم که مورد توجه وآزمایش الهی قرار بگیرم برایم ننگ است که در رستاخیز حضور یابم)
در عین مستی بلکَم یاریم کین
نوا بلغزم نگهداریم کین
بدان امید که در حالت مستی مرا یاریگر باشی از آن می ترسم که مرا لغزشی پیش آید تا در هنگام بیخودی یاریگرم باشی(مستی و بیخودی را از آن جهت در خواست می کنم که در عالم بی خودی و سبکباری امکان یاریگری تو بیشتر است و اگر لغزشی پیش بیاید کمک گرفتن از تو در این عالم آسان است)
✅ همت نوری
@sedaedelfanchanel✍