#دکلمه یاد
پدر...
.
پیرمردی ناتوان افتاده بود
زخمی و نالان کنار جاده بود..
در خیالم زنده شد یادِ
پدرپس نمودم لحظهای در اون نظر..
رفتم و دستش گرفتم ناله کرد
گفت با سوزِ درون، مُردم زِ درد..
آهِ او آنقدر تاثیرم گذاشت
که وجودم دیگر از غم جا نداشت..
بر سر و رویش غبارِ برف بود
گرچه لب بسته ولی پر حرف بود...
عاقبت او را گرفتم روی دوش
راه افتادم، ولیکن در خروش..
من در این شهرِ بزرگ و پُر صدا
کس ندیدم که دهد یاری به ما..
بر زمین بنهادمش از خستگی
عشق آنجا مرده از دلبستگی..
پیرمردِ داستان جان داده بود
کودکانه چشم را بنهاده بود...
.
🎤 گوینده و تنظیم:
#سجاد_کرمی_نامیوندی#شعر:سلمان کرمی (فارسی)
#دکلمههای_ناب♻️اگر در دانلود از طریق تلگرام مشکل دارید
با کلیک بر روی
👇🏻👇🏻آپارات و
اینستاگرام دکلمهها را مشاهده کنید
🎬#گویان_رسانه#روز_پدرChannel @gooyanonline[دلیل بودنت خودت باش ]