#اور بارو مِيار!
https://t.center/BlackStoneWallخیالت ائوارهِ یا که شووی
دمی وا مه دم میزهَ و دم
دم دم دام دم دم دم دمونت دام دم
اسر اوما دم چَم
وه یه گر گرره گریتیم
گرئ گرئ ده یک گریتم
گور گریتیم
آگر گوراگورِ گررو گررو گرو گریتیم
دو دون بیمو یکی کم
یکاگیر و یک جم
من و تو که ده دم دمونِ دورو دو دون بییمو
هه او یه گر هه او یه دم
که چمت بست و نات دم ار سر دم
جهانم دی ده امرو تا روز آدم
گری تیم منی
مِنه هوکاره خوت کردی
اوسه رهتی
دلم تا بو نییا وو چوییر و ملهو تنگِ مَروت
مسلمو!
هه دوسه رهتی
قَنم!
گرئ دونیام شیرینِ دمدمونت
وه تونا ورخلاسسی
چی انوسه رهتی
لش بئ جونم گرم اوریشمهِ دسیات
اسپئ لار!
اور بارو مِيار!
نه منی
نه وارسی
اِهِ دوسه رهتی
بیلمر من و تنگه دس پتی
برگردان فارسی:
خیالت یک غروب یا که یه شب
یک دم با من سخن میگفت و میگفت
(این بخش قابل برگردان نیست، نه بنابر ملاحظات اخلاقی یا .... بلکه بی لطف میشود در برگردان فارسی؛ اما به هر روی برگردانش چیزی شبیه خط زیر میشود و البته خواننده لر و لری دان و لری خوان داند که چه گونه و چه خواند)
سخن گفتم، لبانم بر لبانت با لبانم با لبانت سخن گفتم
اشک بر گوشه ی چشم آمد
در یک آن شعلهور شدیم
آنان در هم پیچیدیم
گُر گرفتیم
آتشی شعله به شعله دم به دم مهیبتر گرفتیم
از دو تن ، یکی کم
درهم آمیخته و در یک تن نشسته
من و تو که در ازل و از ابتدای زمان دو تَن بودیم
همان یک آن، همان یک دم
که چشمانت را بستی و لبانت را بر لبانم گذاشتی
جهان را از امروز تا آغازش تجربه کردم
یک ان پیش من ماندی
مرا به خودت عادت دادی
آنگاه رفتی
تا دلم به بوی خوش آغوش تو دلبست
مسلمان!
همانگاه رفتی
شیرینم!
یک آن زندگی و دنیایم از لبانت شیرین شد
شتابان همچون رویای شیرین خواب کوتاه نیمروزی از من رمیدی
جسد بی جانم در دستان چون حریرت گرم
ای سپید تن!
ابر سترون !
نه برسرم ماندی
نه برسرم اشک ریختی
ای دوستداشتنیم رفتی
خاکستر ماند و دستانی خالی
#اهدرستگارفرد #شعرلری #شعرنولری