۱۶ آذر ماه بود.روزگارِ پس از کودتای شصت و چند سالِ پیشِ نامردمان علیه نخست وزیرِ مردمی...روزگارِ حبس و حصر مصدق و یارانش.دولتِ کودتا آمده بود تا راه استعمار را باز کند،استعمارِ پیرِ بریتانیا.آمده بود تا همهی آن استقلالِ نوپای دوران مصدق را به وابستگی بدل کند...و نیکسونِ آمریکایی آمد.از راه رسیده و نرسیده، گامهای آلودهاش را بر خاک ایران گذاشته و به دنبال قربانی میگشت.گرگی که بر گله زده بود و چوپان، به افتخار همنشینی با او، بهترینها را قربانی میکرد.
دانشگاه اما هنوز داغدارِ ۲۸ مرداد بود.داغی که تا ابد ماندگار شد.مصطفی بزرگنیا،احمد قندچی و مهدی شریعترضوی.سه قطره خونی که شانزدهم آذرِ آن سالِ کودتای نکبتبار به پای خیانتهای دولتمردانِ وابسته ریخته شد و سنگفرشهای دانشگاه تهران را رنگین کرد، آغازگرِ جریانی شد نامیرا.
فریادِ برآمده از آن خونِ جوانانِ مبارزِ وطن،همهجا پیچید و تمام ایران را فرا گرفت.فریادی که نشانگر بغضی فروخفته بود.بغضی برآمده از تحقیر این ملت.
به یاد میآوریم که خشم و اعتراض دانشجویان را با گلوله پاسخ گفتند و تنهای نحیفشان را پیش پای اجنبی، به خاک و خون کشیدند.زبانهای بریده و قلمهای شکسته و دفترهای پاره را به یاد میآوریم که اینجا و آن جا افتاده بودند و فریادهای حبسِ در گلو که از آن به بعد، هر سال در فضای دانشگاه طنین افکن میشود.
هنوز هم اگر آن سرکوب خونین را خوب بنگری، زخمهای گلوله را میتوانی ببینی؛ گلولههایی که پیکر دانشگاه را خراشیدند و آذر اهورایی را به بهمن جاویدان پیوند زدند.
ما برای بيرون آمدن از زير چتر استعمار و استبدادِ ديرينه رنجها بردهايم و زخمها خوردهايم. بر مغزهايمان نوشته بودند كه نمىدانيم و نمىتوانيم و باورمان شده بود.پاورقىنويس تاريخ علم نبودهايم كه ديگران يادمان بدهند متنخوانى را.دو قرن سكوت را پشت سرْ گذاشتهايم؛ دو قرن استعمار را پشت سر گذاشتهايم.
اکنون ما ماندهایم و این راه نهچندان آسان، با یادگارِ ارزشمند گذشتگان.ما ماندهایم و آیندهای که میسازیم.
#روز_دانشجو #انجمن_اسلامی_رویش_دانشجویان_علم_و_صنعت 🆔 @rouyesh_iust