Ronesha | رُنِشا

Канал
Логотип телеграм канала Ronesha | رُنِشا
@Ronesha_irПродвигать
1,53 тыс.
подписчиков
574
фото
52
видео
145
ссылок
" یا دَلیلَ الْمُتَحَیِّرینَ " 💡رُنِشا: روشنگری نسبت‌‌ به شبھاتِ وارده‌ به اسلام. - اینجا دیگه خبری از جوابای سخت، برای سوالای دینیِ تو ذهنت نیست! 🕶 - ارتباط با ما: @Ronesha_bot - نشر مطالب با ذکر آیدی کانال مجازه.
К первому сообщению
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔔 شبهه:

📌چرا ۱۴۰۰ ساله که برای امام حسین ﷺ گریه می‌کنین؟ که چی بشه؟ کافی نیست؟!🤔

#قسمت_اول

پاسخ این شبهه را ببینید و به دوستان
خود هدیه دهید 💡🌱

«کاری از مجموعهٔ رُنِشــا»

ایتا | اینستا | روبیکا | آپارات
🆔 @Ronesha_ir
Ronesha | رُنِشا
Photo
چرا جنگ هشت ساله با عراق رو فراموش کردین و بازم به زیارت اربعین در عراق می‌رین؟
Ronesha | رُنِشا
Photo
اشکالاتی به هزینه‌های شخصی و دولتی سفر اربعین...


- پول اربعینو به فقرا بدین!
- چرا دولت انقدر ازتون برای اربعین حمایت می‌کنه؟
علی‌الحساب این دو شبهه‌ی پارسال خدمت شما:
راستی، شبهات اربعینی‌مونم در راهه🔥

سه تا شبهه که امشب یا فردا ان‌شاءالله به مرور گذاشته می‌شه
- اگر خوندی، اینجا نظرتو بهم بگو:
🩵 @Ronesha_bot

حالا وقتشه تو برام بنویسی :)
و بالاخره، روایت ما هم با کلی نگفته‌، تمام...
روایت گری از یه سری مسائل به صد دلیل مهمه، پس به خاطر اهمیتش و زیارت مجازی شما و مرور خودم، نوشتم...
ان‌شاءالله که جدای از زیارت مجازی و از راه دور دلتنگ شدنت، زیارت تک تک حرمین در کارنامه‌ت ثبت شد، چون بهت قول داده بودم هر جا رفتم، نائب الزیارت به شرط قبولی زیارت باشم🌱 پس زیارتت قبول رنشایی جانم💛
در آخر، از کنار پسر راهی می‌شوی به پیش پدر...
پدر امت، حضرت امیرالمومنین علی (سلام الله علیه)❤️

پ.ن: وقتی تو صف بودیم، چشمم خورد به پرده‌های سیاه رنگی که یه دونه‌ش ورودی ضریح بود... اینجا آدم انگار یه لحظه حس می‌کنه خود خود آقا همین الان تو اون اتاق، اونجا روی یه صندلی نشسته‌ن و یکی یکی مردم محب‌شون به خدمتشون می‌رسن و تو هم منتظری که وقت ملاقاتت برسه و به محضرشون بری... خیلی حس قشنگیه که بالاخره بعد از مدت‌ها پیش بابات که خیلی دوسِت داره و دوسش داری و خیلی برات زحمت کشیده می‌ری، نه؟ حتی فکرش هم قلبتو به تپش درمیاره، نه؟ بابایِ بچه‌ شیعه‌ها... بابایِ با محبتِ ما... عزیزِ قلب‌ِ ما...
یه لحظه تو بین‌ الحرمین، رفتم عقبِ عقب، از دور به مردم سیاه پوشِ اباعبدالله (سلام الله علیه) نگاه می‌کردم، کوچیک و بزرگ همه سیاه پوش، همه دور آقا می‌گشتن، از این حرم به اون حرم، یکی چشمش گریون، یکی تنش لرزون، یکی خواب، یکی در حال نماز، یکی در حال دعا، یکی... رو به گنبد آقا گفتم می‌بینی؟ همه‌ی ما در این لحظه سیاه پوش شماییم، ولی یه روزی می‌رسه که همه‌ی ما سفید پوش می‌شیم، همه‌ی همه‌ی همه‌ی ما حتی این نوزاد... زمانش رو نمی‌دونم، حتی مال خودمو نمی‌دونم، ولی می‌شه مثل الان که سیاه پوشیم و در حریم امن شما اومدیم و درواقع آوردینمون، اون‌موقع هم سفید پوش، شما به دیدنمون بیایین و به قلب و روح‌مون تو شب اول قبر و برزخ و قیامت امنیت بدین؟ مثل الان...
آقا؟ من همه‌مونو الان با کفن سفید دارم تصور می‌کنم
ولی می‌‌شه شب زیارتی شما جون بدیم؟ بدون هیچ تعلقی، الا حب شما و خاندان شما...

آقا؟ دقیقا همین موقعیت:
کربلا، اونم شب جمعه، هی تو دسته‌های مختلف می‌ری که تو این شب با عظمت، نور زواری که خیلی خوبن به تو هم بخوره، بلکه کمی سیاهیت کم رنگ شه...
خودتو در معرض نور روضه‌ها و اشک‌ها قرار می‌دی
از طرفی هی این فکر هم تو سرت می‌چرخه که خیلی بده که تو اون موقعیت بازم عزیزات رو نبینی و نشناسی...
نمی‌دونی قدمایی که تو بین الحرمین بر می‌داری و از کنار کلی آدم می‌گذری، کدومش خانم حضرت زهراست، کدوم امام عصرت (سلام الله علیهم) کدوم... کدوم... کدوم...
و این عذابِ روحی، تو رو داخل بین‌الحرمین حیرون و سرگردون می‌کنه...
حتی غمش هم قشنگه
چرا قشنگه؟ چون اینجا یکم به خودت میای که سطحت چقدر داغونه..
و این به خود اومدن، تو دنیای مادیِ پر سر و صدا و شلوغ، برات غنیمته...
Ещё