Perspective | پرسپکتیو

Канал
Искусство и дизайн
Музыка
Фильмы
Книги
Персидский
Логотип телеграм канала Perspective | پرسپکتیو
@Perspective_7Продвигать
225
подписчиков
243
фото
80
видео
162
ссылки
• پرسپکتیو‌؛ روزنه‌ای در آیینـهٔ هنر • هنر ؛ اشتراک ناگفته و نامکشوف همه انسانهاست. Admin: @Arya_bagheryy | موسیقی | معماری | نقاشی | ادبیات | نمایش | سیـنما
К первому сообщению
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ژرژ باتای:
• زادروز ژرژ باتای؛ فیلسوف ساختارگرا



« زندگی تنها زمانی کامل است که تابع چیز خاصی نباشد، بلکه فراتر از آن باشد. عنصر عاطفی که به وجودی جمعی ارزش می‌دهد، تنها مرگ است. »



• 𝑻𝒉𝒆 𝑮𝒓𝒂𝒑𝒆𝒔 𝒐𝒇 𝑾𝒓𝒂𝒕𝒉 (𝟏𝟗𝟒𝟎)
• 𝑫𝒊𝒓: 𝑱𝒐𝒉𝒏 𝑭𝒐𝒓𝒅


▫️| #Basics
👤| #John_Ford
🌀| @Perspective_7
لنی ریفنشتال:


« واقعاً اگر کاری را شروع کنم غذا را فراموش می‌کنم. فراموش می‌کنم که من یک زن هستم. من لباسم را فراموش می‌کنم، فقط کارهایم را می‌بینم. فراموش می‌کنم چون شیفته کارم هستم. »


هشتم سپتامبر سالمرگ یکی از فیلمسازان مشهورِ زن تاریخ سینمای آلمان و جهان بود. «لنی ریفنشتال»، زن فیلم‌سازی که هم پیشتاز در تکنیک و هم الگوی تمام عیار زن آریاییِ ملاک هیتلر بود. پس از مرگ او، آسوشیتدپرس او را این‌گونه معرفی می‌کند: «پیشتاز در تکنیک فیلم و عکس». از سویی روزنامه تگشپیلِ برلین با اشاره به اینکه «لنی ریفنشتال جایگاه خاصی را در سینما تصاحب کرده‌است» از او تجلیل می‌کند. شبکه بی‌بی‌سی نیز بیان داشت که فیلم‌های مستند او «همچون طوفان تگرگی در عرصه فیلم‌سازی بوده» و بهره از تکنیک‌های پیشتازی چون کرین، ترکینگ، ریل آن هم به صورت همزمان، او را لایق ستایش می‌کند. ریفنشتالِ آلمانی تبار به خاطر جنبه‌های زیبایی‌شناختی و ابداعاتش در فیلم‌سازی مشهور بود. هرچند او تنها ۸ فیلم ساخت اما دو فیلم از مجموعه آثارش، ورای شهرت شگرفی در فراتر از مرزهای آلمان گام برداشت.


👤| #Leni_Riefenstahl
🌀| @Perspective_7
▪️ویژگی‌های درام در تئاتر، سینما و تلویزیون
بخش اول


مدیوم‌های نمایشی تنوع زیادی ندارند: سینما، تئاتر و تلویزیون. رادیو جزء مدیوم‌های نمایشی به حساب نمی‌آید. چرا که اصلی‌ترین عنصر نمایش یعنی تماشا، در آن وجود ندارد. با اینکه نویسندگی برای رادیو هم تخصص ویژه‌ای است که کتاب‌های بسیار جذابی در ارتباط با آن نگاشته شده است و شما می‌توانید از تمام تکنیک‌های درام‌نویسی که در این کتاب‌ها به شما معرفی می‌شوند، برای نوشتن متون رادیویی هم استفاده کنید.

نکته‌ای که باید هنگام کار با مدیوم‌های مختلف در نظر داشته باشید، این است که در هر کدام از مدیوم‌های نمایشی؛المان خاصی از درام در آن‌ها برجسته است. به عنوان مثال، در تئاتر، اِلمان «دیالوگ» است که به سایر المان‌ها برتری دارد. اما در سینما، جلوه‌های بصری ارجح هستند. در تلویزیون، پیوستگی روایی و تئوری جریان flow model در سریال‌هاست که در میان المان‌های درام، برجسته‌ترینِ آنهاست. به همین دلیل هنگام نوشتن، باید بدانید بر کدام المان تمرکز کنید تا درام‌تان در مدیوم مورد نظرتان قابل پخش باشد.

از سویی «تلویزیون»، رسانه‌ای است که بالاترین میزان مخاطب را از قشرهای مختلف اجتماع دارد. به دلیل اینکه مخاطب درام تلویزیونی، در خانه‌اش نشسته و احتمالا در میان کارهای روزانه‌شان، تلویزیون تماشا می‌کند. پس درامِ تلویزیونی، باید سرگرم کننده، صمیمی و ملموس باشد. مخاطبانِ این رسانه، طیف گسترده‌ای - از نوابغ تا عامه مردم - را شامل می‌شود. به همین دلیل مهمترین فاکتور در تولید برنامه تلویزیونی، تعیین حوزه مخاطبین آن است.

مخاطب تلویزیون، اغلب با حالتی کاملاً منفعل مشغول تماشای برنامه تلویزیونی است و مشارکتش صفر است. حتی اگر به طور صددرصد مجذوب برنامه شده باشد، باز هم نمی‌تواند ارتباط موثری با تصویر برقرار کرده و از سویی تصویر هم نمی‌تواند چنین کاری را با او انجام دهد. این ویژگی در مورد سینما هم صدق می‌کند اما با شرط و شروط خاصِ آن. چرا که از لحاظ جنس‌شناسی، سینما رسانه‌ای گرم و تلویزیون رسانه‌ای سرد است.

اما ممکن است مخاطب حواسش چندجا باشد، حتی مشغول انجام کار دیگری باشد. مخاطب ممکن است بدون اینکه به تلویزیون نگاه کند، مشغول انجام کارهای روزانه‌اش باشد و فقط به صدایی که پخش می‌شود گوش دهد. پس در درام تلویزیونی عنصر دیالوگ، عنصر بسیار مهم و برجسته‌ای است. برنامه‌های تلویزیونی باید حالتی سیال و جریان‌دار (flow model) داشته باشند تا هر مخاطب، هر زمانی که خواست بتواند وارد این جریان شده و متوجه ماجرا شود.

در تلویزیون، مشاهده بر درام مقدم است. بیننده تلویزیون به مشاهده بیشتر از درام اهمیت می‌دهد. همین تقدم مشاهده بر درام باعث می‌شود تلویزیون «کُـند» باشد. پس در نگارش تلویزیونی باید طوری بود که در کنار تماشای برنامه، "زندگی" جریان داشته باشد.



📚 « فیلمنامه‌نویسی به سبک هالیوود »
✍️ نوشته: پوپک رحیمی

📇¦ #ScreenWriting
🌀¦ @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️شام آخرِ داوینچی (۳)
▪️هنر و نقاشی



● ویدئویی از بررسی نقاشی خاص و نفیس «شام آخر»، اثر استاد «لئوناردو داوینچی». واکاوی عناصر بصری، نقش‌شناسی، رنگ‌شناسی و ساخت و بافت درون نقاشی. روایتی از گفته‌ها و ناگفته‌ها، حقایق و افسانه‌ها. از کنکاشی مستند تا روایاتی منقول و غیرمستند از نقاشی شام آخر. رازها و چالش‌های مسیح و حواریون در خوانشی جدید از نقاشی دیواری «شام آخر».



📚| #‌Art_History
🌀| @Perspective_7
ورنر هرتسوگ:
دربارۀ ساخت فیتزکارالدو


« رؤیایی بر من تسخیر شده بود، مانند خشم دیوانه تازی که دندان هایش را در پای لاشه آهو فرو کرده و آنقدر دیوانه‌وار می‌لرزد و شکار سقوط کرده را می‌کشد که شکارچی از تلاش برای آرام کردن او دست بر می‌دارد. این چشم‌انداز یک کشتی بخار بزرگ بود که از تپه‌ای زیر بخار خود بالا می رفت و به سمت بالای یک شیب تند در جنگل حرکت می‌کرد، در حالی‌که بالای این چشم انداز طبیعی، که ضعیف و قوی را با همان وحشیگری در هم می‌شکند، صدای کاروزو اوج می‌گیرد. خاموش کردن تمام دردها و صداهای جنگل اولیه و غرق کردن تمام آواز پرندگان. به عبارت دقیق‌تر: پرنده گریه می‌کند، زیرا در این محیط، ناتمام و رها شده توسط خدا در غضب، پرندگان آواز نمی‌خوانند. آنها از درد فریاد می زنند و درختان گیج مانند تایتان‌های در حال نبرد با یکدیگر در هم می‌پیچند، از افقی به افق دیگر، در این بدبختی غیرواقعی ایستاده‌اند و از پا در آمده‌اند - و من مثل مصراعی در شعری که به زبان غریبه‌ای ناشناخته سروده شده، تا اعماق دلم رعشه می‌گیرم. »


𝑭𝒊𝒕𝒛𝒄𝒂𝒓𝒓𝒂𝒍𝒅𝒐 (𝟏𝟗𝟖𝟐)
𝑫𝒊𝒓: 𝑾𝒆𝒓𝒏𝒆𝒓 𝑯𝒆𝒓𝒛𝒐𝒈


👤| #Werner_Herzog
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ورنر هرتسوگ:

« فیلم شما مثل بچۀ شماست. ممکن است کودکی با ویژگی‌های خاص بخواهید، اما هرگز نمی‌توانید مشخصات دقیق را به درستی دریافت کنید. یک فیلم این امتیاز را دارد که زندگی خودش را داشته باشد و شخصیت خودش را توسعه دهد. سرکوب این خطرناک است. این رویکردی است که برعکس عمل می‌کند: گاهی اوقات فیلم دارای ویژگی‌های شگفت انگیزی است که انتظارش را نداشتید »


▪️به مناسبت زادروز هرتسوگ؛ پنچم سپتامبر
▪️تیزری از مسترکلاس آموزش فیلمسازی


👤| #Werner_Herzog
🌀| @Perspective_7
رولان بارت:
• پروست و من

« زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند اما تصویری را که از آن‌ها داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ چیز دردناک‌تر از این تضاد بین دگرگونی آدم‌ها و ثبات خاطره‌ها نیست »


𝑬𝒕𝒆𝒓𝒏𝒂𝒍 𝑺𝒖𝒏𝒔𝒉𝒊𝒏𝒆 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝑺𝒑𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑴𝒊𝒏𝒅 (𝟐𝟎𝟎𝟖)
𝑫𝒊𝒓: 𝑴𝒊𝒄𝒉𝒆𝒍 𝑮𝒐𝒏𝒅𝒓𝒚


▫️| #Basics
👤| #Roland_Barthes
🌀| @Perspective_7
ماکسیم گورکی:


« اگر کار، گونه‌ای تفریح باشد زندگی لذت‌بخش است
و اگر وظیفه باشد، زندگی همچون بردگیست. »


👤| #Maxim_Gorky
🌀| @Perspective_7
هند:
به عهدش عمل کرد... او هیچ دری را به زور نگشود

ابوسفیان:
از قلب‌ها وارد می‌شود نه دیوارها... پیروزیِ ماندگار

هند:
از دیدن‌شان در رنجم

ابوسفیان:
بخشیدن بهتر است هند

هند:
ما اشتباه می‌کردیم؟

ابوسفیان:
آری... بیش از تصور. غرور ما را به گناه کشید‌.
براستی که بتان ما از ما کمتر بودند


📇¦ #ScreenWriting
🌀¦ @Perspective_7
پنج کارکرد زیباشناختی "سبک" در هالیوود


سبک در سینمای هالیوود پنج کارکرد زیباشناختی عمده دارد؛ برخی در داستان‌پردازی هالیوودی دخیل‌اند و برخی مستقل از آن یا برضد آن عمل می‌کنند:

شفافیت در سبک هالیوودی روان بودن پردازش را ممکن می‌کند. شفافیت، روایت هالیوودی را برای مخاطب انبوه دسترس‌پذیر، فورا فهم‌پذیر و بطور طبیعی لذت‌بخش می‌کند.

بیانگری تاثیر شناختی و عاطفی فیلم را بالا می‌برد. بیانگر مارا متوجه جزئیات روایی کلیدی می‌کند و بر همه تحول هیجانی روایت تاکید می‌کند

تزئین کمک می‌کند تا به راحتی با روایت کنار بیاییم و برانگيخته شویم. تزئین به ما چیزی جذاب برای توجه کردن می‌دهد، بدون ارائه اطلاعاتی که چه بسا برای فهم اثر مفید باشند.

هماهنگی سبکی نظام‌های انسجام و انطباقی را عرضه می‌کند که خارج از الگوی روایت‌اند. هماهنگی در پس‌زمینه پیوندهایی بین قسمت‌های مختلف فیلم پدید می‌آورد.

ناهماهنگی سبکی مارا قادر می‌سازد تا بر ابژه‌ای چالش برانگیز مسلط شویم. تعارض زا خلق ابژه‌هایی ناسازگار - چیزهایی که کنجکاوی مخاطب را بر می‌انگیزند - علاقه زیباشناختی پدید می‌آورد.


▪️| #Aesthetic
🌀| @Perspective_7
Perspective | پرسپکتیو
▪️شام آخرِ داوینچی (١) ▪️هنر و نقاشی این اثر هنری نشانگر صحنه‌هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده‌است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می‌گوید که یکی از ۱۲ حواری‌اش به وی خیانت خواهد کرد.…
▪️شام آخرِ داوینچی (۲)
▪️هنر و نقاشی


تابلوی اصلی شام آخر که لئوناردو داوینچی شخصاً آن را طراحی کرده است، روی دیوار کلیسای سانتا ماریا در شهر میلان و کشور ایتالیا واقع شده است. داوینچی قبل از این تابلو هرگز نقاشی به این بزرگی روی چنین دیواری نکشیده بود و تجربه‌ای از استاندارد بودن یا نبودن آن نداشت. این نقاشی با استفاده از رنگ‌های آزمایشی مستقیماً روی دیوار گچی و خشک کشیده شده است و برخلاف نقاشی‌های دیواری که با رنگدانه‌های گچ مرطوب مخلوط می‌شوند، نتوانسته برای مدت زمان طولانی مقاومت خوبی از خود نشان دهد و در طول زمان، دچار آسیب‌های زیادی شده است.

حتی قبل از به اتمام رسیدن تابلوی شام آخر، قسمت‌هایی از دیوار پوسته‌پوسته شدند که خود لئوناردو داوینچی مجبور شد آنها را تعمیر نماید. در طول سال‌های متعدد پس از آن نیز مشکلات زیادی مانند بمباران، موجب آسیب به تابلوی داوینچی شدند که اگرچه مسئولان تلاش زیادی برای مرمت و بازسازی آن کردند، اما امروزه نسخه اصلی آن تا حدودی آسیب دیده است و چیزی که امروزه ما از تابلوی شام آخر به چشم می‌بینیم، شاید بخش بسیار کوچکی از نسخه‌ی ابتدایی اثر را در خود داشته باشد.

چند سال اخیر به واسطه انتشار کتاب پرفروش «کد داوینچی» توجه بسیاری به آثار داوینچی جلب شد. (سال گذشته کمپانی کلمبیا براساس همین داستان فیلمی را با بازی تام هنکس و ژان رنو تهیه کرد که با وجود شاخص نبودن اثر فیلمی جنجالی بود) در این کتاب ادعا شده که داوینچی عضو دیری مخفی به نام صهیون بوده است (همچنین ادعا شده ایزاک نیوتون، و ویکتور هوگو نیز از اعضای این دِیر بوده‌اند).

بنابر ادعای این کتاب برخلاف تصور عمومی حضرت مسیح هنگام مرگ مجرد نبوده و همسر وی مریم مجدلیه است که کلیسا در تبلیغاتش سعی دارد وی را روسپی‌ معرفی کند که توسط حضرت مسیح هدایت شده است. در حالیکه وی نه تنها روسپی نبوده بلکه از خانواده‌های اصیل و اشرافی بوده است. وظیفه این دیر نیز مراقبت از نوادگان حضرت مسیح عنوان شده است. این کتاب به همین دلایل مورد غصب کلیسا واقع شد و انتشار آن در بسیاری از کشورهای جهان ممنوع شد. در ایران هم بعد از چاپ ششم یا هفتم از انتشار مجدد این اثر جلوگیری به عمل آمد.

از خسارت‌های وارده به این اثر میتوان چنین گفت که در سال (۱۶۵۳) روی این دیوار دری برای کلیسا ساخته شد که دقیقاً روی دیواری بود که این نقاشی روی آن ترسیم شده بود باز می‌شد. اثر این تخریب هنوز هم بر این نقاشی باقی است. در سال (۱۷۹۶) اشغال‌‌گران فرانسوی سالن این صومعه را تبدیل به اصطبل اسب‌های سواره نظام کردند. البته ناپلئون به دلیل علاقه شخصی که به آثار داوینچی داشت (نقاشی مونالیزا در اتاق خواب شخصی خودش نگهداری می‌کرد) دستور اکید داد تا به این اثر کوچکترین آسیبی نرسد، دستوری که زیاد به آن توجه نشد.

در سال ۱۸۳۱ از شخصِ نقاشی به نام Stefano Barezzl خواسته شد تا این نقاشی را از روی دیوار جدا کند و به جای مناسب‌تری منتقل نماید. این نقاش بعد از آنکه آسیب بدی به قسمت میانی وارد آورد متوجه شد، این کار شدنی نیست. در طول جنگ جهانی دوم با وجود آنکه اطراف این دیوار مورد اصابت بمب‌های فراوانی واقع شد. خوشبختانه خود این دیوار آسیب بیشتری ندید. برخی نکات درباره این اثر در کتاب Da vind Code از این شرحند: در این اثر یک دست اضافه وجود دارد که به کسی از این جمع تعلق ندارد و در آن کاردی با حالتی تهدیدگرانه به سمت یکی از حواریون گرفته شده است. (به عکس العمل نفر چهارم در سمت راست حضرت مسیح دقت کنید)

بنا بر ادعای کتاب «دن براون» نفر کناری حضرت مسیح، بر خلاف تصور عمومی جهان، (جوان ترین حواری حضرت مسیح ) نیست بلکه با توجه به ظرافت اندام و حالت دست‌هایش می‌توان فهمید که زن است. به اعتقاد کتاب مذکور این شخص همان مريم مجدليه (بنا به ادعای كتاب همسر حضرت مسیح) است. لباس حضرت مسیح و نفر کناری وی (جان با مریم مجدلیه) معکوس یکدیگرند. یکی پیراهن قرمر و شنل آبی و دیگری شنل قرمز و پیراهن آبی به تن کرده اند.

از جمله اشتباهات فاحش این کتاب این است که در بخشی از این کتاب؛ سوفی (شخصیت نوه رئیس موزه لوور) با زانو روی نقاشی (Virgin of the Rocks) فشار می آورد و به این وسیله نگهبان موزه را تهدید می‌کند که اگر سلاح را کنار نگذارد، آن نقاشی را پاره می‌کند. درحالیکه اصولا چنین کاری غیرممکن است. چون این نقاشی روي چوب كار شده است و نمی شود آن را پاره کرد.



🔗| (ادامه دارد...) [پایان بخش دوم]
📚| کتاب « خلاصه‌ای از تاریخ هنر »


📚| #‌Art_History
🌀| @Perspective_7
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جان فورد:


« بهترین شکل یک فیلم آن است که دیالوگ‌ها کم و حرکات زیاد باشد. وقتی چنین فیلمی، از میان تصاویری ساده، زیبا و متحرک، داستانش را بگوید و شخصیت‌هایش را آشکار کند و تا حد ممکن کم دیالوگ باشد، آن وقت می‌شود یک فیلمِ تمام عیاری که از تمامیِ امکانات سینمایی‌اش بهره برده است‌. برای اجرای سینمایی، من در تمامی موضوع‌ها مناسب‌تر از یک داستان وسترن نمی‌شناسم. »


︎ به بهانه سالمرگ اسطوره سینما؛ جان فورد
︎کلیپی از نظرات فیلمسازان مختلف درباره استاد


👤| #John_Ford
🌀| @Perspective_7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻Breaking Bad (2008 - 2013)
📽 Dir: Vince Gilligan




🔺 Pulp Fiction (1994)
📽 Dir: Quentin Tarantino



◽️ | #Reference
🌀 | @Perspective_7
▪️ریشه‌های نئورئالیسم (۱)


مهمتر از فیلم‌های «کامرینی» در زمینه پیدایی و ایجاد نئورئالیسم باید از فیلم‌هایی نام برد که در سالهای آخر جنگ توسط «دسیکا»، «بلازتی» و «ويسکونتی» ساخته شده بود. در این روند آگاهی‌های هنری که سینمای ایتالیا از مدتها پیش از ۱۹۴۵ در مسیر آن قرار گرفته بود، آنچه بیش از همه اهمیت داشت، فعالیت چند منتقد جوان بود که در مجله‌های «سینما» و «سپید و سیاه»، مخالفت خود را با آرمان‌های فرهنگی فاشیسم ابراز کرده بودند و از رئالیسم جدیدی دفاع می‌کردند که ریشه‌ها و جنبش‌های اصلی‌اش را باید در «وریسم» ادبیِ «جیووانی ورگا» جستجو کرد. و در سال ۱۹۴۳ بود که اصطلاح «نئورئالیسم» توسط «اومبرتو باربارو» منتقد سینمایی مجلة «فیلم» به کار برده شد.

البته در مورد آثار «كارنه» از این انتقاد نوپا، هدف‌های دقیقی را دنبال می‌کرد: بر آن بود که سینما را نه تنها به واقعیت‌های ملموس و روزمره بلکه حتی به اجتماع نزدیک کند و آن را به صورت آئینه تمام نمای موقعیت جامعه در آورد. در مجله‌های «سینما» و «سپید و سیاه» خاطره فیلم‌های صامت رئالیستی نظیر «گمشدگان در تاریکی» زنده می‌شد و آثار کارگردانان فرانسوی و روسی که هنوز به ایتالیا می‌رسید مورد بحث قرار می‌گرفت. در جوار این مباحث، شناسایی مبانی زیبایی‌شناسی سینما نیز توسعه می‌یافت .

گروهی از این منتقدین جوان نظیر «آنتونیونی»، «دسانتيس»، «لیزانی»، «پیتر آنجلی» پس از ۱۹۴۵ شخصا به کارگردانی سینما رو آوردند. تأثیر متقابل نمایندگان تئوری سینما و دست اندرکاران سینمای هنری در ایجاد شکل هنری جدید در هیچ جای دیگری به خوبیِ پیداییِ نئورئالیسم قابل بررسی نیست. «آنتونیو پیتر آنجلی» در سال ۱۹۴۲ در مجله «سپید و سیاه» نوشت: «سرنوشت و ریشه اصلی و طبیعی سینما فقط در واقعیت و در تمامی قشرهای مختلف آن و در آن قلمروی است که از همه قابل لمس‌تر و نافذتر است و آن قلمرو حقیقت است.»


در سال ۱۹۴۳ مجله «سينما» با احتیاطی بیشتر بی‌آنکه مستقیم با حکومت در افتد، دست به انتشار نوعی بیانیه نئورئالیسم زد:

مرگ بر آیین و رسوم بدوی و تصنعی که بر قسمت اعظم تولیدات سینمایی ما حکم فرماست .

مرگ بر آثار تخیلی و مضحکی که آدمی و مسائلش در آنها مورد بحث و دغدغه نیست .

مرگ بر هر بازسازی واقعیت تاریخی یا فیلم ساخته شده از روی رمان که بر اساس یک ضرورت سیاسی به وجود نیامده باشد .

مرگ بر آن سخنوری که می‌گوید همه ایتالیایی‌ها از یک خمیر انسانی هستند و جملگی از یک احساس ناب شعله‌ور می‌شوند و همگی به یک اندازه بر مسائل زندگی آگاهی دارند.


این نفی در شیوه سخنوری فاشیستی که در نقدها و بیانیه‌های مجله‌های سینمایی مخالفت به چشم می‌خورد ، در اواخر جنگ در آثار سینمایی «بلازتی»، «دسیکا» و «ویسکونتی» که با پایداری و مقاومت در برابر سانسور بوجود آمده بود، ظاهر شد. «آلساندرو بلازتی» از فیلم «چهار قدم در ابرها 1943» - موضوعی عادی اما واقعی و مربوط به دوره معاصر را به کار گرفت که خلاصۀ آن بدین صورت بود:

« تاجر کوچکی به سفر می‌رود و در اتوبوسی که بین روستاها رفت و آمد دارد با دختری خوش‌سیمایی روبرو می‌شود که از او می‌خواهد برای زمانی کوتاه نقش همسر را برایش بازی کند تا بتواند از چنگ پدرش بگریزد. این مسافر وحشت‌زده برخلاف میل باطنی‌اش با تقاضای او موافقت می‌کند و با این عمل خود را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد که البته از آن رهایی می‌یابد اما تنها به این سبب که مجددا به خانه و زندگی یکنواخت و کسل‌کننده باز گردد. »

در این داستان، عناصر سنتی کمدی‎های بومی به کار گرفته شده است . مثلا: «سفر با اتوبوس و همراه با آوازهای دسته جمعی و صرف مشروب فراوان الكلی که به تمامی به شکلی فولکلوریک عرضه می‌شود. آنچه در این میان جلب توجه می‌کرد، تنها جنبش و تحرک و خودبخودی کار کارگردانی نبود، بلکه به طور کلی این واقعیت که در مردی از طبقه متوسط که کاملا فاقد گیرایی است به قهرمان داستان در مرکز وقایع قرار می‌گیرد و زندگی روزمره یکنواخت و غم انگیز او (صبح ها از خواب برخاستن در خانۀ محقر اجاره‌ای) به کمال ترسیم می‌شود.


🔗- [ادامه دارد..]
🔗- (پایان بخش اول)


📚 « هفتمین هنر »
✍️ بهمن مقصودلو


🎥 | #History_of_Cinema
🌀 | @Perspective_7
جان هیوستن:


« من از ستاره‌ها متنفرم. اون‌ها بازیگر نیستند. من تمام عمرم در کنار بازیگران بوده‌ام و آن‌ها را دوست دارم، اما هیچ‌وقت بازیگری را دوست نداشتم. »


▪️ به بهانۀ سالمرگ جان هیوستن در ۲۸ آگوست
︎نقش‌آفرینی هیوستن در (محله‌چینی‌ها. ۱۹۸۴)

RIP (1906 - 1987)

👤| #John_Huston
🌀| @Perspective_7
برشی از مصاحبه با کنجی میزوگوچی


تاکی‌زاوا:
به عقیده شما میزانسن چیست؟

میزوگوچی:
انسان است. چیزی جز او نیست. باید تلاش شود انسان، با تمامی شادی‌ها و غم‌ها، دردها و حسرت‌ها و تصميمات خیر و شرش به خوبی بیان شود.


𝑲𝒆𝒏𝒋𝒊 𝑴𝒊𝒛𝒐𝒈𝒖𝒄𝒉𝒊'𝒔 𝑭𝒊𝒍𝒎𝒔 :

• 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝑶𝒚𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟏)
• 𝑳𝒊𝒇𝒆 𝒐𝒇 𝑶𝒉𝒂𝒓𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟐)
• 𝑼𝒈𝒆𝒕𝒔𝒖 (𝟏𝟗𝟓𝟑)
• 𝑺𝒂𝒏𝒔𝒉𝒐 𝒕𝒉𝒆 𝑩𝒂𝒊𝒍𝒊𝒇𝒇 (𝟏𝟗𝟓𝟒)
• 𝑺𝒕𝒓𝒆𝒆𝒕 𝒐𝒇 𝑺𝒉𝒂𝒎𝒆 (𝟏𝟗𝟓𝟔)


🎤| #Interview
👤| #Kenji_Mizoguchi
🌀| @perspective_7
● آلفرد هیچکاک و سینمای برگمان


«اینگرید برگمن» ستاره چند فیلم مشهور از «آلفرد هیچکاک»، بعد از بازی در «سونات پاییزی»، بازی در موطنش در جوار یکی از فیلمسازان زادگاه خویش، از هیچکاک دعوت کرد که در جلسه‌ای خصوصی به تماشای فیلم بنشیند. سالن تاریک شد و فیلم بر روی پرده نقره‌ای به نمایش در آمد. از همان اوایل فیلم، در هیچکاک آثار بی‌قراری هویدا شد و این حالت مرتب اوج می‌گرفت. تا اینکه فیلم به فصل پرالتهاب مشهوری رسید که در آن مادر «اینگرید برگمن» و دخترش «لیو اولمان» در برخورد عاطفیِ شدیدی روبرو می‌شوند و سر هم داد می‌کشند و می‌خواهند همدیگر را از فرط استیصال تکه‌پاره کنند. اینجا بود که دیگر هیچکاک تاب نیاورد و از جا برخاست، و به طرف در خروجی رفت. ولی قبل از خروج درنگی کرد و برگشت و گفت « من رفتم سینما ! ».

منظور آلفرد هیچکاک از «سینما»، با لفظ رایج «movies» همان سینمای عامیانه - نه مفهومی و فلسفی - بود که به اصطلاح مصرفیِ روزمره‌اش، بینندۀ عادی سینما برای تفنن به سویش می‌رفت. نکته اینجاست که سینمای برگمان، هرچند که هيچگاه سینمای مطلوب هیچکاک نبود ولی او با جملۀ ظریف و دوپهلویِ « این فیلم (سونات پاییزی) را برتر از بقیه دانستن، کمی ناجوانمردانه است. بهتر آن است که خود فیلم را ببینیم. هیچ شرح و توصیفی رساتر و گویاتر از خود فیلم نیست. » موضعِ خودرا به سینمای برگمان و به سونات، در لفافه اعلام کرد.


▪️منبع:
در مصاحـبه‌ با «دیویـد فریـمن»،
مجله Première، شماره صدم، ۱۹۹۱

𝑨𝒖𝒕𝒖𝒎𝒏 𝑺𝒐𝒏𝒂𝒕𝒂 (𝟏𝟗𝟕𝟖)
𝑫𝒊𝒓: 𝑰𝒏𝒈𝒎𝒂𝒓 𝑩𝒆𝒓𝒈𝒎𝒂𝒏


👤| #Alfred_Hitchcock
👤| #Ingmar_Bergman
🌀| @Perspective_7
▪️شام آخرِ داوینچی (١)
▪️هنر و نقاشی


این اثر هنری نشانگر صحنه‌هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده‌است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می‌گوید که یکی از ۱۲ حواری‌اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و باارزش‌ترین نقاشی‌های جهان است.

برخلاف بسیاری از نقاشی‌هایی از این دست قابل مالکیت شخصی نیست. چرا که به آسانی نمی‌توان آن را جابجا کرد. شام آخر داوینچی به دلیل تکنیک اشتباه چسب‌رنگ و گسو به همراه نفوذ رطوبت از همان زمان کشیده‌شدن در سال (۱۴۹۸) میلادی تاکنون در حال از بین‌رفتن است. این نقاشی سراسر یک دیوار تالار مستطیل شکلی را می‌پوشاند که سالن غذاخوری صومعه سانتا ماریا دله گرتزیه در شهر میلان بوده‌است.

داوینچی این نگاره را برای فرمانروای حامی خود یعنی دوک لودوویچو اسفورتزا کشید. این نقاشی حدود سه سال طول کشید. این نقاشی در جریان بمباران اوت ۱۹۴۳ آمریکایی‌ها در آستانه تخریب کامل بود که این اتفاق آخرین فصل از کتاب بدشانسی‌های شام آخر است. رمان‌نویس معروف، آلدوس هاکسلی این اثر را «غمگین‌ترین» اثر هنری دنیا نامید. بعد از صرف هزینه و وقت بسیار و تلاش متخصصین، بعد از مدت‌ها بالاخره شاهکار لئوناردو داوینچی بدون داربست و عاری از هرگونه گرد و غبار و آلودگی قابل رویت بود.

حتی با وجود دقت فوق‌العاده داوینچی در ترسیم و نامگذاری حواریون در طرح اولیه این اثر، در نقاشی نهایی چند چهره وجود دارد که در مورد هویت آن‌ها تردید وجود دارد اما بی شک چهره کوچک و تیره‌ای که دست به سمت نان دراز کرده‌است یهوداست. لئوناردو داوینچی، از فن ژرفا نمایی (پرسپکتیو) به منظور جلب توجه بیننده به چهره مسیح در این نقاشی استفاده کرد.

موضوع اصلی مورد توجه شخصیت‌های کتاب تابلو شام آخر داوینچی است. از مشخصات این اثر است که این نقاشی بر روی دیوار صومعه کلیسای سانتا ماریا دله گرتزیه در نزدیکی شهر میلان ترسیم شده است. گویا این صومعه،‌ صومعه خانوادگی دوک لودویکو بود و توسط وی برای این نقاشی انتخاب شده بود.این نقاشی دارای ۳۶۰ سانتی متر ارتفاع و ۸۸۰ سانتی متر پهنا است. داوینچی سه سال تمام بر روی این نقاشی کار می‌کرد و سرانجام آنرا در سال (۱۴۹۸) تکمیل کرد. این نقاشی در قسمت فوقانی دیوار ترسیم می‌شد و بیشتر روزها هنگامی که داوینچی برای نقاشی با وسایلش بالای نردبان می‌رفت تا هنگامی که رنگ‌های همراهش به اتمام نرسیده بود، پایین نمی‌آمد.

گاهی تا سه شبانه روز بدون آنکه حتی برای خوردن و آشامیدن کار را تعطیل کند لاینقطع نقاشی می‌کرد. نقل است که نتیجه کار به سرعت محبوب و پرطرفدار شده بود و پادشاه فرانسه آنچنان شیفته این اثر شده بود که دستور داد تا تمام دیوار را به فرانسه منتقل کنند. البته این اتفاق نیفتاد چون با وسایل آن روزگار چنین انتقالی عملاً غیر ممکن بود. (البته امروز فقط سایه‌ای از آن اثر باقی مانده است.)

این نقاشی آخرین شب زندگی حضرت مسیح را به تصویر می‌کشد. هنگامی که مسیح به حواریون می‌گوید که می‌داند کسی از این جمع به وی خیانت می‌کند، این نقاشی در واقع عکس‌العمل این دوازده حواری که در درجات مختلف از ناراحتی و تعجب قرار دارند را نمایش می‌دهد.

یکی از ویژگی‌های این نقاشی تصویر کردن تمامی حواریون در کنار مسیح و قرار دادن یهودا (حواری خائن) در میان سایرین بود. (در نقاشی‌های قبلی مانند این و از این دست، در این مراسم یهودا جدا از سایر حواریون ترسیم می‌شد.) استدلال داوینچی این بود که فرد خائن چون تا فردای آن شب ناشناس بودن پس دلیلی نداشته که جدا از سایرین قرار بگیرد.

یهودا (نفر سوم با ریش سیاه در سمت راست حضرت مسیح و سمت چپ قاب) در این اثر تنها کسی است که با حالتی تدافعی خودش را از مسیح در می‌کند (به حالت دست‌های وی دقت کنید) و چهره وی در سایه قرار دارد. در پس زمینه سه پنجره ترسیم شده است که نورپردازی صحنه از طریق این سه منبع نوری تامین می‌شود، بزرگترین پنجره دقیقاً پشت سر حضرت مسیح قرار گرفته است. به این ترتیب در پشت سر حضرت مسیح که در کانون تصویر قرار گرفته هاله‌ای از نور دیده می‌شود.

يطروس (نفر دوم با ریش سفید در سمت راست حضرت مسیح) دستش را با حالت تهدیدگونه به سمت گردن نفر دوم (جان یا مریم مجدلیه) گرفته است، انگار وی را تهدید به مرگ می‌کند. البته در این کتاب، اشتباهاتی هم وجود دارد؛ ولی بقدری مخالفت کلیسا به این اثر زیاد بوده و آن را توهین به حضرت مسيح دين مسیحیت اعلام کردند که کمتر به اشتباهات این اثر درباره داوینچی و آثارش توجه شده است.



🔗| (ادامه دارد...) [پایان بخش اول]
📚| کتاب « خلاصه‌ای از تاریخ هنر »


📚| #‌Art_History
🌀| @Perspective_7
▪️ نگاه اسکار وایلد به هنر و هنرمند
▪️ از متن دوریان گری - پیشگفتار


هنرمند خالق چیزهای زیباست.
هدف هنر، آشکارکردن هنر و پنهان‌کردن هنرمند است.
والاترین و همچنین دون‌ترین فرم انتقاد، شیوۀ خودنگاری است.

منتقد کسی است که می‌تواند برداشتش از چیزهای زیبا را به روشی دیگر یا به یک قالب مادی نو، ترجمه کند.

آنهایی که در چیزهای زیبا، معانی زشت می‌بینند؛ جذابیت خودرا از دست داده و خودرا به تباهی گذاشته‌اند. این خودش یک نقصان است.

کسانی که در چیزهای زیبا، معانی زیبا می‌بینند، افرادی دارای معرفت محسوب می‌شوند. به چنین افرادی هنوز امیدی هست. آنان منتخبینی هستند که از نظرشان زیبایی تنها به معنای چیزهای زیباست.

هیچ هنرمندی تمایلی به اثبات هیچ چیز ندارد؛
آنچه حقیقت دارد خودش به اثبات می‌رسد.


▪️| #Aesthetic
👤| #Oscar_Wilde
🌀| @Perspective_7
کنجی میزوگوچی:


« شما باید بوی بدن انسان را در تصاویر [سینما] قرار دهید و برای من توصیف کنید که در این دنیا انسان‌های ناپسند، شرور، خودخواه و ظالم با تمایلات سرکش نفسانی وجود ندارند. »


• امروز زادروز مرثیه‌سرای سینما، استاد «کنجی میزوگوچی» است. کارگردانی مؤلف که همراه با «یاسوجیرو اُزو» و «آکیرا کوروساوا»، بعنوان نمایندگان «عصر طلایی» سینمای ژاپن شناخته می‌شوند. میزوگوچی به خاطر داستان‌های تغزلیِ جبرگرایانه و ملودرام‌های اجتماعی، با محوریت شاعرانه‌ای که درباره زنان و خانوار طبقات مختلف جامعه روایت می‌کرد، شهرت داشت. نگره‌ای سینماتیک که از جامعه‌شناسی و روان‌شناسیِ تحلیلی تغذیه می‌کرد. آثار میزوگوچی متشکل از نماهای لانگ و برداشت‌های بلندند و به همین دلیل «آندره بازن» و بسیاری از کارگردانان موج نو و تئوریسین‌های نظریه مؤلف اورا شایسته ورود به معبد خدایان می‌دانستند. از تم‌های تکرارشونده آثار استاد می‌توان به ستمدیدگیِ زنان، عشق‌های نافرجام و جدال با هنجارهای آیینی اعصار مختلف، و تقدیرگرایی نهفته در سنت مردمی ژاپن اشاره کرد.


👤| #Kenji_Mizoguchi
🌀| @Perspective_7
Ещё