🔻 پزشکیان و نظریه دولت چهاردهم✍ علی ربیعی"قسمت اول" با
توجه به مداقه گفتمانی دکتر پزشکیان و حضورم در اتاق فکر انتخاباتی چهاردهمین دوره ریاستجمهوری و همچنین شورای راهبری به یک برداشت تحلیلی از نظریه دولت چهاردهم رسیدم که قصد دارم در این یادداشت با توجه به نقدها و مباحث پیرامون چگونگی انتخاب وزرا و تشکیل دولت چهاردهم، به آن بپردازم.
۱ـ
من معتقدم بدون نظریه در نظامهای سیاسی، دولتها و حتی دستگاههای اجرایی، امکان تدوین استراتژی مناسب و برنامهریزی موثر وجود نداشته و پس از مدتی به مثابه ماشینی بدون هدف، مسیرهای طولانی پیموده میشود که نتیجهای جز خستگی و فرسودگی ندارد. به عنوان مثال نظریههایی در حوزه سیاست داخلی و خارجی، فرهنگ و جامعه، محیط زیست و... از ضروریات یک حکمرانی معطوف به نتیجه و هدف است.
«
بوزان» واضع نظریه «امنیت ملی» معتقد است دولتها به خصوص در جهان سوم، بیش از نیاز به ساختارها و نهادهای کارآمد، نیازمند ایده دولت هستند. ۲-
اصولاً در حوزه سیاست داخلی و نسبت بین دولت و جامعه، میتوان سه نظریه برشمرد:
الف) نظریه حاکمیت و دولت قوی همراه با جامعهای راضی از معیشت قابل قبول: بر اساس این نظریه، نیازی به تقویت جامعه نیست.
حاکمیت با استفاده از ابزارهای خود، معیشتی قابل قبول فراهم میکند و به این طریق، مردم را از حضور موثر در صحنههای اجتماعی بینیاز میسازد. جناح رقیب، چه در قالب نظریهای مکتوب و چه نانوشته، از این رویکرد پیروی میکند. اما به دلیل بحران کارآمدی، حتی ممکن است در تأمین رضایت معیشتی مردم نیز موفق نباشد.
ب)
توانمندسازی جامعه در برابر حاکمیت: این نظریه، بر قویشدن جامعه به منظور گسترش مطالبهگری و فشار از پایین برای به عقبراندن حاکمیت در سیاستهای متعارض تاکید دارد. این نظریه به جامعهای مطالبهگر اما لرزان منجر میشود که با حاکمیت در چالش دائمی است.
ج)
توانمندسازی همزمان جامعه و ظرفیتسازی حاکمیت: این نظریه، جامعه را به عنوان شریکی موثر در کنار حاکمیت در صحنه عمل به رسمیت میشناسد و معتقد است تغییرات و اصلاحات بدون عقبگرد نتیجه تعاملی دائم (هرچند کند و بطئی) بهدست میآید. در این میان، نظامهایی که در یک فرایند تاریخی، مسیر دولت-ملت را طی کردهاند، تلاش دائمی برای ایجاد توازن بین سه ضلع جامعه، دولت و بازار صورت میگیرد (
بحران عقلانیت و مشروعیت هابرماس پیرامون نظامهای سرمایهداری ناشی از بههمخوردن این توازن است). اما در ایران، با توجه به ساختار پیشبینی شده قانون اساسی در عمل مفهوم دولت دو معنای اعم و اخص را به وجود آورده و تا حدودی مفهوم حاکمیت و دولت را از هم تفکیک نموده است. لذا در ایران، این توازن باید با اضافه شدن ضلع چهارم یعنی حاکمیت برقرار شود (هرچند که در نظام اقتصادی کشور ما، نقش بازار کمرنگ و کنشگری آن نیز عمدتا ضعیف است).
تجارب تاریخی ایران نشان میدهد که دو نظریه اول هرگز به نتایج مطلوبی دست نیافتهاند. نظریه اول، موجب پیدایش جامعهای ناراضی میشود که کاهش مشارکت در انتخاباتهای ملی یکی از نتایج بارز آن است. نظریه دوم نیز به جز ایجاد شکاف میان حاکمیت و مردم و ایجاد بحرانهای سیاسی و اجتماعی، دستاورد دیگری نداشته است.
🌷اما دکتر پزشکیان با پیروی از نظریه سوم پیروز انتخابات شد. او در جریان انتخابات با چهرهای صادق و راستگو، ابتدا بدون حمایت تشکیلاتی به میدان آمد و سپس گروهها و شخصیتهای مختلف به او پیوستند. پزشکیان با تاکید بر عدم منازعه و ایجاد وفاق و اعتماد میان مردم، دولت و حاکمیت، باور داشت که به جای اختلاف، باید باهمبودگی را تجربه کنیم. با این رویکرد که مبتنی بر نظریه توانمندسازی توامان، در یک اعتمادسازی متقابل بین جامعه و حاکمیت است، به پیروزی دست یافت.
جامعه ایران امروز، چندین شکاف مبتنی بر ارزشها و تفاوتهای سیاسی را تجربه میکند: شکاف بین دولت، حاکمیت و بخش عمدهای از جامعه، شکاف بین قطبها و طیفهای ارزشهای مختلف در جامعه (با تحلیل آرای رای دهندگان در دورههای مختلف به طور مشخص
میتوان به سه طیف اشاره کرد: گروه بزرگی از مردم که فارغ از اهداف سیاسی به دنبال تغییر خواهی و زندگی هستند، گروه دیگر در طیفی از طرفداران سنتی تا افراد موسوم به اصولگرایی و گروه دیگر طیفی از فعالان سیاسی- اجتماعی در قالب اصلاحطلبی).
#جامعه_مدنی👇@jamey_e_madani