مردها از شکار برگشتن
لاشهی خرس پیر بو میداد
میدونی؟ بوی بد که نه، بوی خوب
لاشههه بینظیر بو میداد
البته فک کنم نمیفهمی
شما گوشت شکار خوردی اصن؟
تا حالا توی غار مردا رو
قبل کشف عدد، شمردی اصن؟
مردا گاهی زیاد و کم میشدن
ولی آمارشون توی مشتم...
روی دیوار غار خط کشیدم
عددا رو با جای انگشتم
شاید اصلا بگی دروغ میگه
ولی مادرحساب من بودم
اونکه نقاشیاشو چاپ کردن
تو هزار تا کتاب، من بودم
**
وقتی داشتیم شکارو میخوردیم،
گّف منم چنتایی نواده میخوام!
تو یه کم از زنونگی دوری!
من زن غاردار ساده میخوام!
گف نگا کن به جامعهت گاهی!
ما نئاندرتالیم، یادت نیس؟
هنوزم واژه اِخترا نشده
این که فک میکنی، زیادت نیس؟
اون روزا البته سیگار نبود
ولی اون یک کمی معاصر شد
یه سیگار از تو خشتکش درآورد
کولهشو بست و یکهو شاعر شد:
"میروم دست از تو بردارم
میروم پای از تو پس بکشم
میروم تا کمی قدم بزنم
میروم تا کمی نفس بکشم"
زل زدم به سیگار خاموشش:
"دل کی رو میخوای کباب کنی؟"
آتیشو کشف کردم و گفتم:
"میتونی راتو انتخاب کنی"
پ.ن:
بذا یک ذره بیادب باشم
تف تو روی قصیده و غزلت
چن هزار آدمو یهجا کشتن
بشین (ح)ال کن با
شعر مبتذلت
#بتول_احمدی#شعر_محاوره#شعر_خوب_بخوانیم https://t.center/Nouripoem