سال ۱۳۹۱ در کرج به همراه تعداد زیادی از اعضای کمیته هماهنگی دستگیرمان کردی و کف ساختمان روی کمر و سر و گردنمان راه میرفتید برای پیر و جوان استثنا قائل نشدید، از راەپلەها با لگد و مشت پرتمان میکردید، نهایت توحش و برخورد غیره انسانی را با ما داشتید. کفشهایمان را حیاط زندان رجایی شهر کرج از پایمان در آوردید و در گرمای سوزان روی آسفالت داغ نگەمان داشتید و به همسایەها هم گفته بودید که تروریست هستند.
جرم ما حضور در مجمع عمومی کمیته هماهنگی بود جهت سازماندهی و حمایت از کارگران.
سال ۱۳۹۲ به همراه دوست نزدیک و همکارم (افشین ندیمی)که بعد از ۵ ماه کار سخت در ساختمانهای نیمهکاره در سلیمانیه برگشته بودیم که استراحتی کنیم در پلیس راه بانه-سقز دستگیرمان کردید و ۴ ماه در سلولهای سرد و مخوف اطلاعات بانه، سنندج و کامیاران تحت شکنجه و بازجوی شدید قرار دادید. با انواع و اقسام ترفند بازجوی و ضرب و شتم به ما فشار آوردید که جلو دوربینهای شما مصاحبه کنیم یا اعتراف کنیم که با احزاب همکاری کردەایم. به خانوادهها گفتی که تروریست هستند بمب همراه داشتهاند با احزاب همکاری کردەاند.
گناهمان اعتراض به وضعیت بد کارگران مهاجران در عراق و فشار بر فعالین کارگری داخل ایران.
سال ۱۳۹۳ همزمان با حمله داعش به کردستان و کوبانی در صدد سازماندهی مردم بر آمدیم و خود را در صفهای اول حرکتهای اعتراضی قرار دادیم که باز زنگ و احضار و تهدیدمان کردید.
لابد انتظار دارید برای نفس کشیدن هم از شما اجازه بگیریم؟
سال ۱۳۹۵ یک روز بعد از عروسی خواهر کوچکم دلنیا در خروجی حلبیآباد (زورآباد) محل زندگیم بدور از چشم همسایەها دو ماشین کمین کرده بودید و با برخورد بدور از شان انسان، گونی سرم کردید، دستبند به دستانم زدید و با مشت و لگد به جانم افتادید و من را با خودتان بردید. به خانواده و مردم گفتید که اینها با احزاب همکاری داشتەاند. از معلم اعدامی حمایت کردهاند.
جرم ما خوردن چای و شیرینی و شادی خوشحالی دوستانه به مناسبت اول ماە مە روز جهانی کارگر بود.
یک شب از عروسی خواهرم دلنیا نگذاشته بود که او را هم با ما بازداشت کردید و بعد از یک هفته شکنجه روانی و فیزیکی برای ما ۶ نفر (دو سال و ۱۸۸روز ) حکم زندان گرفتید و برای خودتان جشن گرفتید که پیروز شدەاید. حاشا از این پیروزی مسخره که در دادگاهی فرمایشی به دست آوردەاید اگر شهامت و یک درصد انسانیت داشتید دادگاه علنی برگزار میکردید.
سال ۱۳۹۶ یک هفته کامل زنگ و احضار و تهدیدمان کردید.
فریده خواهر دیگرم را هم احضار کردید وقتی که آمدیم گفتید که در شادی و خوشحالی مردم برای رفراندم کردستان عراق شرکت کردەاید سوت و بوق زدەاید در نظم عمومی اخلال ایجاد کردەاید.
گفتم: من ماندەام که در شهری با جمعیت ۱۴۰ هزار نفری شما فقط من را احضار میکنید و ماندەام که رفراندم کشوری دیگر چه ارتباطی به شما دارد و چرا شما مخالف خوشحالی جوانان و ملت هستید؟
گفتید: زبان درازی میکنید مگه نمیفهمید که عزاداری است.
فریده را هم تهدید کردید که حتماً به دلیل شرکت در روز جهانی کارگر و تبلیغ علیه نظام دادگاهی خواهید کرد، تهدید مسخرەای بود تنها کسی که در این خانواده بازجوی نشده دینای ۶ ساله( برادرزادهام) است.
برایمان فعالیت در انجمنهای محیط زیستی و کارهای اجتماعی را ممنوع کردەاید و تهدید میکنید که نباید در این انجمنها عضو شویم و در فعالیتهایشان شرکت کنیم.
اما تا زمانی که شما به تخریب محیط زیست مشغول هستید شرکت ما هم در این انجمنها حتمی است و لزومی هم به اجازه و مجوز شما ندارد.
فعالیتهای همچون حضور و فعالیت در مناطق زلزلەزده سرپل ذهاب و ثلاث باباجانی، محکوم کردن احکام غیره انسانی اعدام و سر زدن به خانوادههای اعدامیها وظیفه هر انسان شرافتمندی است و ما اینها را وظیفه خود میدانیم.
اول بازجوی به من گفتید که شما جوجه کمونیستها شهر را به گند کشیدهاید.
اما من به شما میگویم که این شما هستید که حکومت میکنید، شما جامعه را به لجن کشیدەاید نه ما، شما جامعه را بقهقرا بریدهاید نه ما، شما عامل استثمار و بی حقوقی کارگران و سرکوب آنها هستید.
واقعاً عامل ناامنی و اخلال جامعه شما هستید نه ما.
در آخر از من سوال کردید که ما خسته شدەایم تو خسته نمیشی؟
باید با صراحت اعلام کنم که در نبرد، برد همیشه با قویترها نیست بلکه برد با کسی است که بردن را باور دارد.
مهرداد صبوری
عضو فعال انجمن صنفی کارگران ساختمانی کامیاران
زندان کامیاران
#شورش_گرسنگان#شورش_فرودستان#زنده_باد_انقلاب#زنده_باد_جنبش_نان_کار_آزادی#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری@SKargari