به نامِ صُلح به نامِ حدیثِ غم بر الیافِ شاخهها و آیینِ جوانهها به نامِ آزادی به نامِ زلالِ اندیشه در رنگینْ کمانِ بشر به نامِ آنانی که : نمک فرسودهِشان میکند و نمک، همان اشکْهاشان است به نامِ رفیق به نامِ زنانِ بیوطن بر فلاتِ بینشانِ تبعید به نامِ مردانِ آونگْ شده بر خاطراتِ گنگِ زندان به نامِ یارانِ لالهْگون در انعکاسِ رعشه و بر احکامِ شومِ وحشت
به نامِ واژه : واژگانی که چونان اشکال و اعماق بکر و پهناوراَند واژگانی که در هیأتِ ستارگان بر میخیزند … قیام میکنند و در امتدادِ متروک ، و بیاتِ شب از خونینْ وسعتِ جادههایِ خصم میگذرند و وقتِ سحر: هنگامهیِ نهال و نیاز الفبایِ یک سرزمین را بر فرازِ هر بام و کوچه و خیابان میسُرایند