خورشید سینه
باغبانی که به گل خارشدن آموزد
به سپیداران هم ،دار شدن آموزد
وای از آن جبهه ابری که به باران سموم
به چمن زار ، نمکزار شدن آموزد
عاشقا ، درد ز بی درد ، نهان باید داشت
او طبیبی است که بیمار شدن آموزد
آینه گر شکند باز همان آینه است
ننگ، آن است که زنگار شدن آموزد
پرده و نرده و دیوار و ستون مطرح نیست
وای اگر پنجره دیوار شدن آموزد
بر ندارد کسی از شانه کس بار ، مگر
در سبکبار شدن ، بار شدن آموزد
زهر در نوش از آن می چکد از نیش زبان
که به زنبور عسل مار شدن آموزد
ناجوانمردی این مردنمایان ترسم
به مددکار ، ستمکار شدن آموزد
ساقه دست اگر خوشه همت بدهد
مشت را قدرت خروار شدن آموزد
عشق را کس نتواند که به زنجیر کشد
موج را کیست گرفتارشدن آموزد؟
عشق افروخته در سینه بهمن خورشید
تا به خاموشدلان یار شدن آموزد
**بهار ۶۹*
از مجموعه
شعر #اگراینماهیانرنگینبودند #شعر #شاعر #ادبیات✍ #بهمنرافعی✅ #زن_زندگی_آزادیhttps://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN