✍پرستو فرخی
🔺تاکنون معمولاً رضایت از تجرد معنایی جز پذیرش سرنوشت و تقدیر برای
زنان نداشته است.
زنان مجرد با انگ و داغ ننگهای مختلف، به مثابه کسانی که روی دست جامعه ماندهاند، میبایست تجرد را با کراهت به حساب بخت نافرجام خود میگذاشتند. تجرد برای
زنان نه یک انتخاب، بلکه بازتاب انتخاب نشدن از سمت مردان بود. زنانی که باب میل مردان و معیارهای اجتماعی نبودند، تجرد را همچون بار ننگین اجتماعی بر دوش خود حمل میکردند که باید با آن سوخت و ساخت.
▫️مادام که زن با ازدواج تعریف میشد، تجرد هم مصادف با بیهویتی، پوچی و بیچارگی حامل بار ترحم اجتماعی برای او بوده است. در این میان تنها چیزی که تهی از معنا بوده «رضایت» از مجردی برای
زنان بوده است. به شکل تاریخی دوگانه تجرد/تأهل با شدت بیشتری برای ارزشگذاری بر
زنان و محق بودن یا نبودن آنان سایه افکنده است درحالیکه هیچ دوگانهای مردان را مشروط نمیکند.
حتی امروزه هم
زنان مجرد در بهترین حالت، زن «خودسرپرست» و در بدترین حالت زن «بیسرپرست» تعریف میشوند.
زنان چه متأهل باشند چه
مجرد، تاکید بر حضور مردان بر آنان تحمیل میشود و حتی برای زن
مجرد، صفت «بیسرپرست» باید تأکیدی بر نقصان وجودی او باشد. هنوز این مسأله که آیا میتوان زن بود و سرپرست مذکری نداشت حل نشده و بر زبان آوردن «زن
مجرد» بدون اشاره به جای خالی مردی در زندگی آنان به رسمیت شناخته نشده. این سوال که چگونه میتوان زن بود و همسر نداشت گویا مترادف با این سوال است که چگونه میتوان زنده بود و هوا نداشت! اما با عینک فمینیستی میتوان از همین نمونه متوجه شد که مردسالاری مثل هوایی است که نفس میکشیم! گویا تمام زندگی زن وابسته به حضور مرد است. مشابه همان تمثیل تومای قدیس که میگوید «مرد سر زن است».
🟡 برای اثبات جنسیتزدگی تجرد و ازدواج به جملههای معمول زیر دقت کنیم:
•زن انتخاب میشود/مرد انتخاب میکند.
•زن منتظر میماند /مرد پیشقدم میشود.
•زن به خانه شوهر میرود/مرد او را میپذیرد.
•زن
مجرد، خواستگار نداشته/مرد
مجرد کسی را انتخاب نکرده.
•زن گرفته میشود/مرد، زن میگیرد.
•زن نامخانوادگیاش مخدوش میشود/مرد آن را حفظ میکند.
•زن با ازدواج از گذشته قطع میشود/مرد آن را ادامه میدهد.
•زن تبدیل به زن شوهردار میشود/برای مرد معادلی جهت تأکید بر سرپرست وجود ندارد.
•زن تبدیل به دارایی مرد میشود/مرد، خانواده تشکیل میدهد.
•زن فردیت و هویت قبلی خود را از میدهد/مرد آن را با تشخص بیشتری ادامه میدهد.
•زن حق آزادی خود را از دست میدهد/مرد آزادی زن را هم از آن خود میکند.
•زن تصاحب میشود/مرد تصاحب میکند.
•زن تمام خود و بویژه بدن خود را وقف زندگی مشترک میکند/مرد مقداری از خود را.
•زن متعلقات خانواده میشود/مرد رییس خانواده میشود.
•زن حقوق خود را از دست میدهد/مرد بر آن میافزاید.
•زن فرمان میبرد/مرد فرمان میدهد.
•زن خوشبخت میشود/مرد سروسامان میگیرد.
•زن به سرپرستی گرفته میشود/مرد سرپرستی میکند.
•زن ضمیمه میشود/مرد ضمیمه میکند.
•زن از دختر مردی به همسر مردی دیگر تغییر هویت میدهد/مرد در «مرد بودن» خود بیشتر ریشه میاندازد.
•زن وقف ازخودبیگانگی میشود/مرد مصممتر بر انبساط وجود خود تأکید میکند.
•زن به سمت هویت «در خود» میل میکند/مرد به سمت «برای خود» خیز برمیدارد.
•زن نردبان ترقی میشود/مرد پله ها را بالا میرود.
•زن وظایف خانگی انجام میدهد/مرد (گاهی) «کمک» میکند.
•زن اجازه میگیرد/مرد اجازه میدهد.
•زن بله میگوید/مرد بله میگیرد.
•زن طلاق میخواهد/مرد طلاق میدهد.
•زن وقف تکرار میشود/مرد مشغول تعالی و...
با نه گفتن
زنان به ازدواج و تبدیل زن
مجرد منفعل پیشین و برگزیده نشده از سمت مردان، به
زنان مجرد خودمختار امروزی که با فاعلیت زنمحور خود دست رد به سینه تقدیر محتوم ازدواج میزنند، شاهد ظهور نوع جدیدی از
زنان هستیم که شاید بتوان با وامگیری از اصطلاح «جنس سوم» دوبووار در توصیف زنانی که در دوران پساقاعدگی کارکردهای بدنیشان نه در خدمت به نهاد مردسالاری بلکه به اختیار اهداف فردی درمیآید، بر جنس دیگری تاکید کنیم که نه مشابه جنس سوم (با استهلاک بدنی و تقدیر بیولوژیکی)، بلکه با اراده فردی برای قطع هرگونه تعیین سرنوشت تحمیلی برای زندگی خود، نوع جدید از زن بودن را به نمایش میگذارد.
🔺زنانی که تعریف زن از «نه_مرد» بودن را به هویت قائم به ذات خود تغییر میدهند. بیولوژیک، قلم تقدیر آنان نیست بلکه خود مقدر میسازند. آنها روی دست جامعه نماندهاند بلکه آمدهاند تا جامعه را تغییر دهند. آنها تسلیم معیارهای جامعه برای انتخاب شدن نمیشوند بلکه خود معیار تعیین میکنند، آنان مبارز هستند تازمانی که زن بودن به معنای تسلیم و اطاعت است.
#تجرد#ازدواج#زنان_مجرد#زنان_پیشروhttps://t.center/NA_BE_KAR_KOODAKAN