آخرین غزل فارسی سال ۱۴۰۰ رو که در ماسال خواندم تقدیم حضورتون میکنم
ممنون از نگاه پرمهر همه شما عزیزان
سپاس از شاعر گرامی ماسال جناب سجاد رحمانی عزیز
اینجا زمین میسوزد اما آسمان باقی است
یک پله بین ما و اوج کهکشان باقی است
آتشفشان هم درخیابان شعله ور باشد
در پشت این آوارها یک نردبان باقی لست
تا دست و پای راشها در شعله میجوشد
افرا یقین دارد که در حلقش زبان باقی است
فردا دوباره میرسد فصل پرستوها
در بالهایش خاطرات آشیان باقی است
ساغر شکستند و تو را هی تشنه تر کردند
از خون باران دیده ام یک استکان باقی است
آتش کشیدند از تر و خشکیده جنگل سوخت
در ریشه هایش نونهالی بیگمان باقی است
اینجا پر پروازها را شعله ور کردند
من مطمئنم شاهبازی در کران باقی است
من دستهایم را برایت میفرستم باز
اینجا هنوز ارز پیکرم یه استخوان باقی است
ققنوسی ازخاکسترم پرواز خواهد کرد
میزاید از من عشق تا این نیمه جان باقی است
وقتی مرا در چشمهایت قاب میگیرند
بر شانه هایت شانه میریزم زمان باقی است
من در وطن میسوزم و خاک وطن در من
در من برقص ایرانه جان جان در جهان باقی است
#معصومه_اپروز_شاعر #غزل #شعر_اجتماعی #شاعرانه #ماسالhttps://www.instagram.com/tv/CbmMl9VuTxv/?utm_medium=share_sheet