انتقاداتی ادبی و زبانی و نحوی دربارهی شعرهای
#عارف_قزوینی در طول زندگی و دههها پس از درگذشتش مطرح شده است، اما همواره در موقعیتهای مختلف اجتماعی و سیاسی، همان شعرها گویای مصائب و غمهای تاریخی ایرانیان بوده است.
عارف به تصور من شخصیتی سلبریتیوار داشته است و در نتیجه اخلاق و رفتار و زندگی خصوصیاش نیز مورد بحث و انتقاد بوده است و به همین دلیلِ سلبریتیبودن شاید غربت و تنهایی اواخر عمرش رنجآورتر هم شده باشد، چیزی که بشر امروز هم با آن دستبهگریبان است.
#مریم_جعفری_آذرمانی اینها را گفتم تا غزلی از این شاعر را با هم بخوانیم؛ غزلی که بعضی از اشاراتش هنوز محقق نشده یا در مقاطعی تا حدی محقق شده اما دوباره مصیبتها ادامه یافته است. در توضیح شعر، گفتهاند که در ۱۲۸۸ شمسی، پس از فتح تهران و خلع محمدعلی میرزا سروده شده است.
پیام دوشم از پیر میفروش آمد
بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
هزار پرده ز ایران درید استبداد
هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد
ز خاک پاک شهیدان راه آزادی
ببین که خون سیاوش چهسان به جوش آمد
هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد
سکندر از پی تخریب داریوش آمد
برای فتح جوانان جنگجو جامی
زدیم باده و فریاد نوشنوش آمد
وطنفروشی ارث است؛ این عجب نبود
چرا کز اول، آدم، وطنفروش آمد
کسی که رو به سفارت پی امیدی رفت
دهید مژده که لال و کر و خموش آمد
صدای نالهی
عارف به گوش هر که رسید
چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد
#عارف_قزوینی @Maryam_Jafari_Azarmani