✍️ قلم را بارها در شعرهایم آوردهام، امروز گفتم دستکم در کانال تلگرامم که امکان جستجو دارد، این کلمه را پیدا کنم، دیدم انگار هر جا
قلم آوردهام غم و رنجی یا مصیبتی همراهش بوده است، حتا اگر بعضیشان در ظاهر لحنی شاد هم داشته باشند.
ذکر همهی موارد که بعضی را در کانال نگذاشتهام مجال دیگری میخواهد، اما نمونههای زیر هر کدام تکبیتی از شعرند:
همهی ظرفها سیاه شدند، بس که سوزاندهام غذاها را
مریمِ بیهنر که جز شعرش ـ جز همین یک
قلم ـ نداشته است
جوهر شدهای، كاغذ شدهای، حالا بنويس
از خود كه منم، دستم به
قلم، دستی كه تويی
شعر باید بمیرد نه شاعر، مریم! الله اکبر! خدایی؟
روی انگشت جای
قلم ماند، دستِ نفرین، دعا را عوض کرد
در انتظار رسیدن به وصفِ تو انگار
تمامِ دست و دل و پای من
قلم شده است
بیآن که چیزی بداند، سرگرمِ شاگردها شد
نفرین به استادِ تنبل؛ دستِ
قلم را
قلم کرد
شش دفترِ بهار، نفس، دل،
قلم، غم، آه!
منشورِ تو تمامتِ این مثنوی شده
سری نیست از شدّت بیخیالی
قلم مُرد از فرط بیجوهریها
بدون وقفه نوشتم، که بیقسم پیداست:
مقامِ لاغریِ من که از
قلم پیداست
چگونه با
قلم و نان به خانه برگردد -
پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر
#مریم_جعفری_آذرمانی #روز_قلم
@Maryam_Jafari_Azarmani