چگونه باغ تو باور کند بهاران را
که سال ها نچشیدهست، طعم باران را
گمان مبر که چراغان کنند دیگر بار
شکوفهها تن عریان شاخساران را
و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را
درختهای کهن ساقه ساقهدار شدند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را
غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال جاری آواز جویباران را
نگاه کن گل من! باغبان باغت را
و شانههایش آن رُستگاه ماران را
گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می بری از یاد داغ یاران را؟
□
درخت کوچک من! ای درخت کوچک من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را
به خیره گوش مخوابان از این سوی دیوار
صلای سمّ سمندان شهسواران را
سوار سبز تو هرگز نخواهد آمد، آه!
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را
#حسین_منزوی @Maryam_Jafari_Azarmani