کانال شعر مریم جعفری آذرمانی

#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش
Канал
Книги
Искусство и дизайн
Образование
Музыка
Персидский
Логотип телеграм канала کانال شعر مریم جعفری آذرمانی
@Maryam_Jafari_AzarmaniПродвигать
1,11 тыс.
подписчиков
693
фото
192
видео
252
ссылки
آثار چاپ‌شده: هفده کتاب شعر و دو کتاب پژوهشی؛ دکترای زبان و ادبیات فارسی؛ لیسانس مترجمی زبان فرانسه؛ ارتباط با شاعر ⬇️ @maryamjafariazarmani
معشوقِ از ازل به قیامت قرینِ من!
بنیان‌گذارِ عاطفه‌ی راستینِ من!

من عاشقِ تمامِ جهانم به یُمنِ تو؛
ـ در خانه‌ی دل ـ آیه‌ی بالانشینِ من!

فرزندِ وقت! لحظه‌ی باری به هر جهت!
خیّامِ من! معاصر و هم‌سرزمینِ من!

در این کویر خیمه بزن! مثلِ قرن پنج
عشقِ قدیم و تازه! چنان و چنینِ من!

این شعر، شعر نیست؛ تماماً حقیقت است؛
برداشت‌های ذائقه‌ی نکته‌بینِ من

مضمونِ بی‌شمارِ تو اصلِ تغزّل است
ای راویِ مغازله‌ی چندمینِ من!

وصفِ تو را چطور بریزم در این قلم؟
زیباییِ تو بیشتر است از یقینِ من

#مریم_جعفری_آذرمانی
۹ خرداد ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
Audio
تصویرِ عاشقانه‌تر از انتظارِ من!
سرچشمۀ تغزّلِ بی‌اختیارِ من!

تأکید می‌کنم به منِ تازه‌ی خودم
این من که بی‌شمار شده، بی‌شمارِ من!

من قبل از این تکبّرِ من بود، من نبود
من‌های من درآمده‌اند از حصارِ من

آیینه‌ها به تازگی‌ام خیره مانده‌اند
تصویرسازِ تازه‌ام! آیینه‌دارِ من!

من عاشقِ زمین و زمانم، به جانِ تو
وقتی تو اهلِ خاکی و هم‌روزگارِ من

حتّا غمِ همیشگی‌ام منزوی شده
این‌جا نشسته، کار ندارد به کار من

#مریم_جعفری_آذرمانی
۳ خرداد ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
با این غزل که منتظرِ مرحبای توست
بعد از چهل بهار، هوایم هوای توست

«من عاشقم» برای خودش داستان شده
هر سطرِ این کتاب پر از ماجرای توست

تأثیرِ من! اگر غزلم عاشقانه شد
تنها دلیل، خواندنِ آن‌ها برای توست

معشوقۀ تو کیست؟ که من دوست دارمش
آن زن که صورتش حَرَمِ بوسه‌های توست

من بی‌حضورِ تن، به همین وحدتِ وجود
آن‌قدر مؤمنم که خدایم خدای توست

از تو، نه تن، نه روح، نه یک بوسه خواستم
چیزی که سخت عاشقِ آنم صدای توست

#مریم_جعفری_آذرمانی
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
حالا پس از «به نامِ خدا» می‌شود نوشت:
گاهی غزل به جای دعا می‌شود نوشت

مریم! نترس از کلماتِ کلیشه‌ای!
عشق و جنون و دل... همه را می‌شود نوشت

هر عشقِ ناشناخته منشورِ تازه‌ای‌ست
پس: از تمامِ زاویه‌ها می‌شود نوشت

این حسّ و حال قسمتِ مجنون نبوده است
باید در این معاشقه، تا می‌شود نوشت

این بیتِ آخر است، ولی مشکلم هنوز ـ
اسمِ عزیزِ توست؛ کجا می‌شود نوشت؟

#مریم_جعفری_آذرمانی
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
دوست دارم تو را، مثل یک سیب روی درختش
خواب می‌بینمت، عینِ یک شاه با تاج و تختش

در فضای مجازی، من آن چشمم و عکس‌ها تو
در فضای حقیقی، همان سیبم و تو درختش

عاشقانه نوشتن محال است در کشور غم
منطقی نیست مخصوصاً از شاعرِ پایتختش

این که عاشق شدن شکل یک امتحانِ شفاهی‌ست
طبقِ معمول حتماً به من می‌رسد جای سختش

مریم! آخر چهل‌سالگی سنّ این حرف‌ها نیست
عاشقی مثل هر کار، خوب است امّا به وقتش

#مریم_جعفری_آذرمانی
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
▪️ در غزلی از کتابِ «تو رها باش وُ دوست داشته باش» گفته‌ام:

بدونِ شرح‌ترین جمله‌ی جهان! معشوق!
نپرسی از منِ دل‌باخته چه‌ام شده است

در ظاهر ممکن است به نظر برسد که دقت نداشته‌ام به این که معشوق کلمه است نه جمله! اما وقتی این بیت را می‌گفتم، ناخودآگاه، معشوق را بیشتر از یک کلمه می‌دیدم، یعنی یک جمله بود برایم که می‌توانست جمله‌ای بسیار طولانی هم باشد، حتا شاید به اندازه‌ی یک کتاب مثل همان کتابِ «تو رها باش وُ دوست داشته باش»

#مریم_جعفری_آذرمانی
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش


▪️ این نکته، با خواندن نوشته‌ی اخیر #نیلوفر_بختیاری یادم افتاد:

https://t.me/niloofarbakhtyari/505
معشوقِ از ازل به قیامت قرینِ من!
بنیان‌گذارِ عاطفه‌ی راستینِ من!

من عاشقِ تمامِ جهانم به یُمنِ تو؛
ـ در خانه‌ی دل ـ آیه‌ی بالانشینِ من!

فرزندِ وقت! لحظه‌ی باری به هر جهت!
خیّامِ من! معاصر و هم‌سرزمینِ من!

در این کویر خیمه بزن! مثلِ قرن پنج
عشقِ قدیم و تازه! چنان و چنینِ من!

این شعر، شعر نیست؛ تماماً حقیقت است؛
برداشت‌های ذائقه‌ی نکته‌بینِ من

مضمونِ بی‌شمارِ تو اصلِ تغزّل است
ای راویِ مغازله‌ی چندمینِ من!

وصفِ تو را چطور بریزم در این قلم؟
زیباییِ تو بیشتر است از یقینِ من

#مریم_جعفری_آذرمانی
۹ خرداد ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
ایمانِ من شدی و دعا مستجاب شد
قبرم شکافت از هم و روز حساب شد

دنیای کورِ زل زده در لای و در لجن
عینِ بهشت، چشمه به چشمه شراب شد

در قلبِ بی‌ملاحظه و مستبدّ من
چشمانِ تو جرقّه زد و انقلاب شد

رفتارِ منشعب شده از رود و از سرود!
تو آمدی و این روشِ تازه باب شد

این عاشقانه‌های وفادار و محترم
حالا ببین قطورتر از یک کتاب شد

معشوق‌های رنگ به رنگِ تو رد شدند
مریم برای عاشقی‌ات انتخاب شد

#مریم_جعفری_آذرمانی
۱۶ خرداد ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
پیام دادی و من باز بی‌قرار شدم
برای پاسخِ تو قلبِ بی‌شمار شدم

کجاست پس گلِ مریم میانِ این‌همه گل؟
که پیشِ چشمِ تو ثابت کنم بهار شدم

میان این‌همه شکلک دو چشمِ من قلبند
برای دیدنِ تو عینِ انتظار شدم

ببین که آن منِ تنهای ساکتِ دیروز
برای خواندنت این روزها هزار شدم

اگر سفیدی مریم خلافِ میل تو بود
فقط اراده کنی، من بنفشه‌زار شدم

#مریم_جعفری_آذرمانی
۷ خرداد ۱۳۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

* ارجاعات این شعر وقت سرودن به پیام‌رسان تلگرام بوده است.

| @Maryam_Jafari_Azarmani |
یادت شراب و خنده فراهم می‌آوَرَد
یک مریمِ جدید برایم می‌آورد

دیروزهای من به شکایت گذشت، حیف
غُر می‌زدم که شعر فقط غم می‌آورد

حالا ولی شنیدنِ هر عاشقانه‌ای
یادِ تو را «به خاطرِ مریم» می‌آورد

هر ابر عینِ توست در اشکالِ مختلف
در چشم‌هام چشمه‌ی زمزم می‌آورد

خط جنسِ سیم نیست، نسیمِ شنیدن است
تا می‌وزد صدای تو را هم می‌آورد

هی گریه می‌کنم که طبیعت فقط تویی
شعرم در این زمینه چرا کم می‌آورد؟

#مریم_جعفری_آذرمانی
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش
#انتشارات_فصل_پنجم

@maryam_jafari_azarmani
معشوقِ من! صدای در آیینه بی‌شمار!
تصویرِ تو، قصیده‌ی بارانیِ بهار

من ساکت از شنیدنِ تصویرِ نابِ تو
ای دیدنِ صدای تو معنای اعتبار!

تو باعثِ جوانیِ «مریم» شدی، مسیح!
من تا ابد به برکتِ این روز، روزه‌دار

دیگر چطور بشمُرَمَت شکلِ بیکران!
آیینه‌ی رها شده در چشمه‌ی هزار!

من ساکتم، تو در غزلم حرف می‌زنی
معشوقِ من! صدای در آیینه بی‌شمار!

#مریم_جعفری_آذرمانی
۹ خرداد ۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

@Maryam_Jafari_Azarmani
دوست دارم فقط نگاه کنم،
به هوادارهای دور و برت
غیرتی نیستم؛ زنم؛ چه کنم!
دلِ من بچّه‌ای‌ست دربه‌درت

تو رها باش و دوست داشته باش!
هر کسی را ـ گذشته، آینده ـ
دلِ من با تو هست و خواهد بود؛
عاشقِ مادرت، زنت، پسرت

غزلِ اعتراض یعنی چه؟!
عاشقِ گفتنِ توام دیگر
و قسم می‌خورم همین لحظه،
به غزل‌های عاشقانه‌ترت

که دلم تکّه تکّه است، ولی -
همه‌ی تکّه‌هاش مالِ تواند
می‌دهم قسمتش کنی حتّا،
با هوادارهای دور و برت


#مریم جعفری آذرمانی
۱۷ اردیبهشت ۹۷
کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

@Maryam_Jafari_Azarmani
کتاب «تو رها باش و دوست داشته باش» یک پروژه‌ی ادبی است.

نقدی از #حمیدرضا_شکارسری
بر کتاب #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش چاپ ۹۷
سرودۀ #مریم_جعفری_آذرمانی

در شماره جدید مجلۀ #سکوی_شعر
شمارۀ پنجم، دی ۱۳۹۹

پی‌نوشت: این کتاب پانزدهمین مجموعه شعر من بود که سال ۹۷ از نشر فصل پنجم منتشر شده بود.
@Maryam_Jafari_Azarmani
من که افتاده‌ام در تغزّل،
لذّتی می‌برم در هوایت
جز فقط گوش دادن به آن‌ها،
انتظاری ندارم نهایت

می‌توانی بگویی بخندی،
با زنانی طبیعی‌تر از من
عشقِ من! چشمِ آیینه روشن!
مشکلی نیست در ماجرایت

لابه‌لای همان گفتگوها،
گاه زنگی بزن! گرچه قطعاً ـ
با منِ خسته‌ی بی‌تحمّل،
ارتباطی ندارد صدایت

شمسِ من! هر چه هستی همان باش!
عاشقم باش! یا عاشقش باش!
تو، برایش غزل هم بخواهی،
می‌توانم بگویم به جایت

من چهل‌ساله‌ی نکته‌سنجم؛
دوست دارم، ولی در همین حد
مثلِ زن‌های سی‌ساله حتّا،
دل ندارم بمیرم برایت

#مریم_جعفری_آذرمانی
۲ خرداد ۱۳۹۷
کتابِ #تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

@maryam_jafari_azarmani
Audio
این روزها تمام خبرها سیاسی‌اند؛
با عکس‌های دربه‌در و کشته و اسیر
تا می‌رسم به تو، همه‌اش پاک می‌شود؛
تصویرِ نابِ در جَرَیان! رسمِ بی‌نظیر!

در یاد من تو عین خودت جلوه می‌کنی؛
نه مثلِ این و آن و نه شکلِ فلان بسار
چشم تو، بی‌شبیه‌ترین چشمه‌ی جهان،
حس تو، از نگاهِ تو تفکیک‌ناپذیر

در حال خنده، درس، دعا، یا که وقتِ کار،
حتّا میانِ دود و ترافیک و اضطراب
من مثل ابرِ طوسیِ باران‌ندیده‌ای،
بی‌اختیار محوِ تواَم، حس ناگزیر!

از بعدِ بیست سال نوشتارِ اشتباه،
توصیفِ تو، درست‌ترین کارِ مریم است
زیرا میانِ این‌همه آدم یگانه‌ای؛
مثلِ درختِ سبزشده در دلِ کویر

مریم جعفری آذرمانی
۵ خرداد ۹۷
کتابِ
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش

@Maryam_Jafari_Azarmani
حالا پس از «به نامِ خدا» می‌شود نوشت:
گاهی غزل به جای دعا می‌شود نوشت

مریم! نترس از کلماتِ کلیشه‌ای!
عشق و جنون و دل... همه را می‌شود نوشت

هر عشقِ ناشناخته منشورِ تازه‌ای‌ست
پس: از تمامِ زاویه‌ها می‌شود نوشت

این حسّ و حال قسمتِ مجنون نبوده است
باید در این معاشقه، تا می‌شود نوشت

این بیتِ آخر است، ولی مشکلم هنوز ـ
اسمِ عزیزِ توست؛ کجا می‌شود نوشت؟

#مریم_جعفری_آذرمانی
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش
نشر فصل پنجم، چاپ ۹۷

@maryam_jafari_azarmani
سوای هرچه شنیدیم، از زبانِ زن و مرد
سه شعرِ تازه نوشتم، از آه و آینه برگرد!

که در سلوکِ تو حالاتِ من شدند مقامات؛
دلِ رها شده از غم، سرِ سبک شده از درد

از این معاشقه یک ماه می‌شود که گذشته
غزل‌سرای تو، از تو، چقدر حرف درآورد!

دِ عاشقت شده مریم؛ زنی که قبلِ تو هرگز
به شعرِ سعدی و عطار، استناد نمی‌کرد

#مریم_جعفری_آذرمانی
۱۶ خرداد ۱۳۹۷
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش چاپ ۹۷
شکلِ تو ـ هر چقدر که مُبهم ـ درست بود
آه ای نفس! که بودنت ـ از دم ـ درست بود

قبلِ تو نه، که بعد تو گفتم: هزار شکر
انگار آفرینشِ عالم درست بود

شادم به بودنِ تو، امان از نبودنت!
پس قصّه‌ی بهشت و جهنّم درست بود

حسّم حریص می‌شد و عقلم نمی‌گذاشت
بوسیدنِ تو هم غلط و هم درست بود

دریا شدن برای دلِ بی‌دلیلِ من
در وسعتِ تو ـ عشقِ مجسّم! ـ درست بود

تاریخِ شعر وصفِ نگاهِ تو بوده است
حدسِ هزارساله‌ی مریم درست بود

درباره‌ی خودم چه غُلُو کرده‌ام، ولی
درباره‌ی تو هر چه نوشتم درست بود

#مریم_جعفری_آذرمانی
۱ خرداد ۱۳۹۷
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش 📚
#انتشارات_فصل_پنجم

@maryam_jafari_azarmani
از لجِ مریمِ اشتباهی،
عاشقی می‌کنم گاه‌گاهی

می‌روم سال‌های دبستان
لابه‌لای ورق‌های کاهی

توی دریای نقّاشیِ من،
قلبِ لغزنده‌ی توست، ماهی!

عشقِ ممنوع پس کی می‌آید؟
مُردم از شدّتِ بی‌گناهی

او که از ساکنانِ زمین است
نه از آن عشق‌های الهی

لیز خوردی و رفتی و گفتی:
هست‌ها را نباید بخواهی

مریم جعفری آذرمانی
۲۱ اردیبهشت ۹۷
از کتابِ
#تو_رها_باش_و_دوست_داشته_باش
چاپ ۹۷ نشر فصل پنجم
Ещё