سطرهایی از شعر
#بعد_از_تواز دفتر
#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سردبعد از تو ما صدای زنجرهها را کشتیم
و
به صدای زنگ، که از روی حرفهای الفبا برمیخاست
و
به صدای سوت کارخانههای اسلحهسازی، دل بستیم.
بعد از تو که جای بازیمان زیر میز بود
از زیر میزها
به پشت میزها
و از پشت میزها
به روی میزها رسیدیم
و روی میزها بازی کردیم
و باختیم، رنگ ترا باختیم، ای هفت سالگی
بعد از تو ما
به هم خیانت کردیم
بعد از تو ما تمام یادگاریها را
با تکههای سرب، و با قطرههای منفجر شدهٔ خون
از گیجگاههای گچ گرفتهٔ دیوارهای کوچه زدودیم.
بعد از تو ما
به میدانها رفتیم
و داد کشیدیم:
"زنده باد
مرده باد"
و در هیاهوی میدان، برای سکههای کوچک آوازهخوان
که زیرکانه
به دیدار شهر آمدهبودند، دست زدیم.
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلبهامان
در جیبهایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم.
بعد از تو ما
به قبرستانها رو آوردیم
و مرگ، زیر چادر مادربزرگ نفس میکشید
و مرگ، آن درخت تناور بود
که زندههای این سوی
آغازبه شاخههای ملولش دخیل میبستند
ومردههای آن سوی پایان
به ریشههای فسفریاش چنگ میزدند
و مرگ روی آن ضریح مقدس نشستهبود...
#فروغ_فرخزاد@Maryam_Jafari_Azarmani