کانال شهرستان الیگودرز

#من
Канал
Логотип телеграм канала کانال شهرستان الیگودرز
@LorestanaligoodarzПродвигать
2,06 тыс.
подписчиков
71,6 тыс.
фото
11,4 тыс.
видео
18 тыс.
ссылок
تاسیس کانال ۹ بهمن ۱۳۹۴ استعلام کانال http://telegram.me/itdmcbot?start=lorestanaligoodarz آدرس کانال درایتا https://eitaa.com/aligoodarzlorestan تحریریه کانال ✍️ ذبیح اله نوریان محمدرسول سعدی جلیلوند مهدی اتابکی خانم لونی خانم سرلک غلامرضا نوری
К первому сообщению
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدا و شعر : فروغ_فرخزاد

من در جستجوی تکه‌ای از آسمان هستم که از انبوه اندیشه‌های پست تهی باشد.

#من_ماسک_میزنم
#کرونا_را_شکست_می_دهیم

@lorestanaligoodarz
▫️امروز، ۸ دی زادروز #فروغ_فرخزاد، شاعر و کارگردان ایرانی است.از او به عنوان یکی از مهم‌ترین شاعران شعرنوی فارسی یاد می‌شود.
پدر فروغ سرهنگ محمد_فرخزاد - به اقتضای شغل خود، روش خاصی در تربیت فرزندان خود اجرا می کرد. او علاقه بسیار داشت تا آنها را همچون سربازان ارتش به سختی عادت دهد: «پدرم ما را از کودکی به آنچه که «سختی» نام دارد عادت داده است. ما در پتوهای سربازی خوابیده و بزرگ شده ایم در حالی که در خانه ما پتوهای اعلا و نرم هم یافت می شدند و میشوند. پدرم ما را با روش خاصی که در تربیت فرزندانش اتخاذ کرده بود، پرورش داده. من یادم هست وقتی که به دبستان میرفتم تمام تعطیلات تابستان را با برادرانم در خانه مینشستم و کتابهای قدیمی و بی مصرف و روزنامه های باطله را تبدیل به پاکت می کردیم و نوکر ما پاکتها رابه مغازه ها می فروخت و هرقدر پول از این راه در می آوردیم به غیر از پول توجیبی که پدرم به ما میداد اجازه داشتیم که به هر مصرفی که دلمان میخواهد برسانیم. پدرم به این ترتیب می خواست به ما بفهماند که: کار عار نیست و کسی که بتواند از بازوی خودش نان بخورد حق دارد که آقای خودش باشد و همیشه سرش را بلند نگه دارد. در حالی که ما هیچ احتیاجی به کار کردن نداشتیم و تا آنجا که به یاد دارم او همیشه وسایل زندگی و تحصیل ما را به نحو شایسته ای فراهم میکرد و من اگر در نظر اطرافیانم متکی به نفس و سرسخت هستم این را مدیون نوع تربیت پدرم میدانم.»
لحظه های خوش کودکی به پایان رسید، فروغ به مدرسه رفت و درس خواندن را

آغاز کرد. این روزگاران، برخلاف گذشته، در مسیری از نور و عروسک، نسیم و پرنده و روشنی و آب جریان نداشت:

ای هفت سالگی
ای لحظه شگفت عزیمت
بعد از تو هرچه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست
بعد از تو آن عروسک خالی
که هیچ چیز نمیگفت, هیچ چیز بجز آب، آب، آب در آب غرق شد.

دوران دبستان را اندک اندک پشت سر گذاشت،
دورانی که لحظه های پیش از عزیمت به اسارت بود و خاطره انگیز و حسرتبار:

آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه، در اتاق گرم،
هر دم به بیرون، خیره میگشتم
پاکیزه برف من، چو کرکی نرم ,
آرام می بارید .
گرمای کرسی خواب آور بود من تند و بی پروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشق های کهنه خود پاک میکردم
چون برف می خوابید
در باغچه میگشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام را خاک میکردم .
#من_ماسک_میزنم
#کرونا_را_شکست_می_دهیم

@lorestanaligoodarz