@khodneviis ✒📊ادامه ی تحلیل شماره2 داستان
#چند_تا_جعبه #ریموند_کارور :
ولی وقتی باز مونسی نمیابد و پسر و همسرش سخت مشغول کارند بعد از یک ماه دوباره فریاد شکایت سر می دهد و دنبال مقصر می گردد. این تقصیر را گردن دیگران نهادن از بارزه های شخصیت اوست.
ولی شکایت او از عبوس بودن مردم شهر و بی محلی هایشان چه در باشگاه و چه در پمپ بنزین و ... نیاز این فرد را به بر قراری ارتباط و معاشرت نشان می دهد.وقتی راجب سلطان لاری صاحبخانه حرف میزند بیشتر از روی لج است
تا تنفر . حتی گویا از او خوشش هم میاد.
علاوه بر استفاده از پنجره ها و حیوانات در صحنه پردازی های داستان استفاده از وضعیت جوی هوا در بیان تم حاکم بر داستان از دیگر هنر های نویسنده است . وقتی مادر امد اول هوا گرم بود بعد از مدتی
چند هفته باران بارید،بعد هوا سرد شد و بعد برف آمد. به ظرافت بیان کننده روحیه مادر از بدو ورود به شهر است وقتی با امید و دلگرمی امده و کم کم غمگین می شود گریه می کند. و بعد از عبوس و سرد بودن این مردم به کلی نا امید می شود. نویسنده در جایی می نویسد :اگر هوا بهتر نشود خود را می کشد !!
او همیشه منتظر محبت مردم است و به پسرش می گوید کاش با هدیه ای در دست بیایی این توقعات و تناقضات در شخصیت با همه ی عجیبی و غیر قابل تحمل بودن ریشه ای قابل درک دارد.
یکی از ریشه های رفتار مادر دلیلش رابطه ی عاشقانه ایست که با پدر داشته. در همه حال همراه پدر بودن در هر شرایطی و کوچ های زیاد نشان این همراهیست. و نازنین خطاب کردن مادر توسط پدر نشانه ی عشق.
برخی رفتار های مادر و گله گذاری هایش به حدی برای پسر زننده و سنگین است که وقتی مادر از کشتن خود می گوید در حال تماشای مردی که از تیر برق به رشته ای آویزان است و این فکر از ذهنش خطور می کند که اگر مردی هم مردی بهتر !! ولی احساست فرزندی( حاصل همان عشق ) که ریشه در تربیت خانوادگی و حس مسئولیتی که پدر پایه گذارش بوده باعث می شود بار ها به خود بگوید نه نباید این افکار را به زبان اورد به خودش می گوید چطور می شود کسی این حرف را به مادرش بزند حتی در جایی که حس می کرد او دیوانه شده. پس بر عکس به مادر می گوید تو مادر منی بگو برایت چه کنم .
به هر حال او رابطه ی خوبی با شوهرش داشته حتی باهم مشروب می خوردند وقتی شوهر این کار را ترک می کند مادر هم مثل همیشه همراه است .برای همین از دست همسایه ی الکلی خود که یخ را در لیوان میریزد فرار میکند و برایش مرور خاطرات تداعی شده عذاب آور است.
جیل با درایت این جابجایی های مادر در فواصل کوتاه از این طبقه به طبقه ی دیگر و تلاش برای بهبود شرایط که به تعبیر خودش مثل قطب سرد است خوب درک کرده و نشانه ای از امید می داند. ولی امید به چه؟ به هر حال این امید است که انسان را زنده نگه می دارد و جیل هم به خوبی اشاره می کند که: این جابجایی ها او را زنده نگه می دارد.
این نوعی دیوانگی از تنهاییست.
وقتی جیل و همسرش به خانه مادر میرسند ساعت 5 است ولی به شدت گرسنه اند حکایت از مشغله ی فراوان این دو ست. بوی خوب غذا فضای گرم خانواده و خانه را تداعی می کند مادر می گوید خدا کند مزه اش هم مثل بویش خوب باشد یعنی آدم ظاهر بینی نیست.
در صحبت های مادر درباره کالیفرنیا از مغازه ها و اتوبوس های نزدیک خانه می فهمیم آدم معاشرتی و اجتماعی ست و دلش گردش می خواهد .
از دیگر هنرهای نویسنده حضور سلطان لاری صاحبخانه در حیات مادر با ماشین چمن زنی ست.این صحنه سازی و تشیبه بی نظیر بود. این مرد از مادر خوشش می آید و احترام خاصی برای او قائل است زیرا او هم یک سالمند تنهاست که همسرش را از دست داده. هنوز یک هفته نیست چمن ها را زده ولی باز امروز آمده، حتی تخفیف خوبی به مادر پیر داده این ها همه بیان کننده ی امید به برقراری رابطه است.او هم غمزده و بذله گوست تناقض هایی که در رفتار مادر هم دیده می شود و ریشه اش تنهاییست. حتی پسر امیدوار بود انها با هم دوست شوند. ولی هیچ کدام شهامت بیانش را نداشته اند. شاید این گره به دست جیل که شامه ی قوی هم دارد باز شود. مادر همیشه بد بین تصور می کند او در برگشت دادن پول پیش خانه او را اذیت خواهد کرد ولی همین گرفتن پول پیش آبستن اتفاقات خوب بود.
نویسنده از ماشین چمن زنی استفاده کرده برای هرس کردن علف ها و یا شاید افکار هرز مادر. انباشتگی که حتی ماشین چمن زنی را خاموش می کند ولی لاری با کوشش آنرا دوباره روشن می کند و نا امید نمی شود. وجود کلاغ ها روی سیم تلفن خبر از ارتباط می دهد. (کلاغ خبر اورده)...
ادامه تحلیل در پست بعدی
⏬ 📊 #تحلیل قسمت 2/3
👤 به قلم
#محمدجواد_بهمنی✒ Telegram.me/Khodneviis