خودنویس ✒

#محمدجواد_بهمنی
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
933
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
@khodneviis

طنز : واکنش یک محتاد

💠  عجب دنیایی شده ، امروز ادمین گروه مون با یک اعلامیه ارعاب بر انگیز که فقط در فیلم "جن گیر" سراغ داشتم و کمی هم تو تونل وحشت های شهر بازی لمسش کرده بودم، باستحضار رسوندن که هر کی در گروه فعال نباشه باید لفت بده و الا اخراج میشه !!

باور بفرمایید آنچنان حس دیپورت شدنی بهم دست داد که اگر خود ترامپ هم چشمامو می دید بی خیال طرح ممنوعیت صدور ویزا واسه شش کشور مسلمان می شد و میگفت: داداش تو باش !

پس جا داره از همین تریبون استفاده کنم و فریاد خودمو به گوش اوشون و هرکی که مثل ایشونِ برسونم :
آخه برادر من ما یه عمر فقط نگاه کردیم از حالا به بعد هم فقط نگاه می کنیم .
ما با آرامشی در خاطر و بال بال زدنی فارغ از بال ، به نشانه ی اعتراض اون "چهار تا بوس" و "دو تا استیکر" هم دیگه نمیفرستیم.

در ضمن این هم به اطلاعتون برسونم که اگر خدای نکرده...خدای نکرده... تهمت و افترایی پیرامون اینکه این ها تنبلن و زبونم لال، زبونم لال..شنیدن فحش های مرتبط با این قضیه ، بشدت برخورد می کنیم و در کوبنده ترین اقدام حتما بیانیه ای چیزی صادر خواهیم کرد .

بعدم ما اگه حال داشتیم که خودمون از گروه لفت می دادیم و نیازی به زحمت شما نبود . شما بجای این حرفا بهتره دنبال طرحی باشی که کسی مطالب طولانی ارسال نکنه ؛ والا..

ما انقدر هم بزرگ شدیم که دیگه شیر نخوریم و از لولو هم نترسیم.
خدا شاهده لینک دعوت به گروه هم، در پستو های مختلف "تحت تدابیر شدید امنیتی" نگهداری میشه و هر گونه تحریم به شکل قر ریز کمر دور زده خواهد شد.
پس برادر من "هرگز یک ایرانی و تهدید نکن."

با تشکر یکی از جغدهای گروه

پ.ن: محتاد یه چیزی بین اعتیاد و احتیاط !!

👤 #محمدجواد_بهمنی 
🤡 #طنز
📝 #واکنش_یک_محتاد

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل داستان #شام_خانوادگی اثر #کازئو_ایشی_گورو :

به قلم: #محمدجواد_بهمنی

با توجه به اینکه مادر همیشه از خوردن ماهی فوکو طفره می رفته و دعوت هیچ کس را قبول نمی کرده. با قبول دعوت یک دوست قدیمی ( هیچ کس با دوست قدیمی رودربایسی ندارد) پرده از خودکشی مادر بر میدارد. سر خوردگی، حاصل از نگاه و حرف مردم است. و دلواپسی مادر نشانه ی دلشوره برای فرزندان. شاید مادر فهمیده که دختر معتاد است.پسری هم که همیشه منتظرش بود ترکشان کرد.
علاقه ی پدر به نیروی هوایی و توجیه عجیبش در مورد مردن در کشتی با درد و زجر و فرق آن با مردن سریع در هواپیما نشان از تاب کم پدر دارد.
به هر حال کنترل کشتی در دریا و تحت تاثیر موج هایش به مراتب از کنترل هواپیما که رهبری در دستان خودش است سخت تر است.
تاریک و کم نور بودن اتاق شام و دیالوگ پسر که از ترک امریکا چیز زیادی از دست نداده. فقط چند اتاق خالی. اشاره ای به پدر هم دارد. پدری که چیزی برایش نمانده. فقط چند اتاق خالی و ماندن و رفتن دیگر برایش فرقی نمی کند.
چهره ی سرد و سخت پدر به هنگام شام و مکث پسر به هنگام  دیدن قاب عکسه پیر زنی با کیمونوی سفید که در گذشته هم ملاقاتش کرده همان روح مادر است و نشانه ای از انچه که در اینده برایش اتفاق می افتد.
دست به دست شدن قاب عکس همان روح مرگیست که در بین اعضای خانه جریان می یابد و آه مادری سرخورده و دلشکسته که دامن گیر میشود.
پس شام ماهیست همان ماهی فوکو. ماهی باریک و کوچک. بدن حلقه حلقه شده ماهی نشان می دهد هیچ ظرافتی در خارج کردن کیسه های سمی صورت نگرفته و بر عکس عمدا فقط حلقه حلقه شده. تعارف های پدر از بیشتر خوردن نشان نگرانی از تاثیر سم است. خمیازه ی پدر خواب مرگ اول داستان را تداعی می کند و در خواست دم کردن چای برای رفع خستگی از پایان ماموریت یک سامورایست. سامورایی که معتقد به جنگ است و اگر در جنگی شکست بخورد خود را می کشد.

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊تحلیل داستان #شام_خانوادگی اثر #کازئو_ایشی_گورو :

به قلم: #محمدجواد_بهمنی

حال و هوای داستان همواره در صحنه پردازی هایی از غروب، پاییز،هاله ای از سکوت و سایه،نیمه روشن و نیمه تاریک است که ترس دو دلی و عدم قطعیت را تداعی می کند.بیان ظرایف در معرفی شخصیت ها نقش مهمی در افشای درگیری ها و بررسی پایه های روانی هر شخصیت بازی می کند و حضور شبح مرموز در چاهی ته باغ برای انتقال حس اضطراب ملموس است.
شروع داستان با معرفی ماهی فوکو و سم درونش که باعث مرگ مادر شده انتخاب خوبی برای پرده برداشتن از ماجرای داستان است. بیان این جمله که اگر قربانی ماهی را شب بخورد صبح میمیرد و اولین جمله ی گفتگوی پدر با پسر "چیزی خوردی ? " از همان ظرایف متن داستان است. جمله ی باید گرسنه باشی در طول داستان 4 بار توسط پدر تکرار می شود و این اصرار نشانه ی شاید هدفی است که ذهن پدر را مشغول کرده. این تشویش ذهن در دیالوگ های بریده بریده هم مشخص است.
تشبیه شخصیت پدر به چهره ی خشک و خشن بسان یک سامورایی و چوئن لاي که رهبر حزب کومونیست در چین بود نشانه های استبداد . یک کلام بودن. و سنتی است . آدم اصولی بودن. اتفاقا شریک پدر هم یک ادم اصولی بود شریکی که با خشنوت تمام اول خانواده ی خود را با گاز خفه و بعد با چاقو تکه تکه میکند این برای نشان دادن عمق نفرت است. او نمی خواسته با بد نامی زندگی کند این یعنی چیزی آبرویش را به خطر انداخته بوده.چیزی که فراتر از ورشکستگی ست.
هفده سال شراکت پدر با او و تعبیر پدر از او به ادم اصولی و شریف و اینکه مرد نازنینی بود، بیان می کند پدر جایگاه خاصی برای او قائل است تعبیر شریک به معنی همراه.هم رای. از دیگر ظرایف داستان است.
در شخصیت پسر بی هدفی و عدم قاطعیت موج می زند.  اشاره به کتک خوردن او وقتی مثل پیر زن ها پچ پچ میکرده و سخنان مادر که اگر می امدی تو را میبخشید و تو تحت تاثیر دیگران بودی. تیرگی های رابطه با پدر و مادر را آشکار میکند .
شخصیت دختر در بیان مدرنیته  با رفتن به دانشگاه و ایجاد رابطه و البته کشیدن سیگار کافی بنظر می آید ولی در ادامه متوجه تندروی های شگرف در شخصیت می شویم از جمله گامهای بلند (عجله داشتن) برای رفتن به باغ. له له زدن برای سیگار آن هم فقط با گذشته تنها نیم ساعت و عوض شدن صدایش بعد از کشیدن سیگار.تیک هایش در خنده های عصبی ،همه و همه بیان کننده ی اعتیاد به مواد مخدر در این شخص است. نه تنها عدم تعهد جدی که به رابطه ی خود دارد و بلکه مشتاق هیچ هایک هم هست . سفری که تنها یک کوله بر میداری و روی یک مقوا نام مقصدی را که می خوای می نویسی و در جاده می ایستی و با تکان انگشت شصت منتظر می شوی تا کسی سوارت کند. به نقل خودش سفر خطرناکی که اتفاقا تجربه اش را هم دارد !!
برای همین حضور پدر با سوآل هایش باعث بهم ریختگی او میشود و وقتی پدر می رود. نفس راحتی می کشد و می گوید بخیر گذشت. به گمانش پدر چیزی نفهمیده و نمی داند.

گفتگو های رد و بدل شده بین برادر و دختر مهم ترین بخش این ماجراست که حد وسط بودن پسر را به اوج میبرد حتی در مقابل هیچ هایک دختر می گوید "پس معطل چه هستی ؟". از سفر به امریکا چیز زیادی عایدش نشده و به قول خودش چند اتاق خالی را رها کرده و  آمده و نمی داند چه می خواهد رابطه ی نا فرجام با کتی عدم قاطعیتش را نمایش میدهند. نکته ی بولد در این گفتگو چاه ته باغ است که خانه ی ارواح است.پسر در گذشته پیر زنی را  در لباس کیمونوی سفید دیده بوده. گره ی این ماجرا در پایان داستان گشوده میشود. جایی پسر می پرسد:
_پدر بخاطر ورشکستگی خیلی ناراحته ?
و دختر می گوید نمی دونم. هیچ وقت نمیشه فهمید پدر چشه!!
گویا پدر غم بزرگتری از ورشکستگی در دل دارد. پدری که همیشه سرش شلوغ بوده. بیش از حد شلوغ. خودش می گوید : شاید باید پدر هوشیار تری می بودم.
پدر در آشپزخانه مشغول کار است نگاه کردن سریع به دختر و نگاه عجیب به پسر بیان افکار مبهم است مخصوصا اینکه از آشپزی کردن راضی نیست چون می گوید چیزی نیست که بهش ببالم. پس چرا آشپزی می کند؟
در ادامه کار های پدر برای شام  تمام شده و بخش جزیی را به دختر می سپارد و با پسری که فراموش کرده این خانه چقدر بزرگ است به گشت اتاق های تو در تو می پردازد.
صحنه پردازی های خانه با روحیه پدر از دیگر نکات ظریف داستان است خانه ی بزرگ میل به خانواده را نشان میدهد اتاق های تو در تو سردرگمی او را و اتاق های بشدت خالی خبر از حس دلتنگی و گرفتگی است. او فقط در یک اتاق خود را با کتاب و کاعذ و ساختن کشتی سرگرم میکند.دیدن کشتی و لبخند روی لبش یعنی حالش را بهتر کرده.
مهمترین قسمت دیالوگ پدر و پسر اینجا است :
"من اعتقاد دارم مرگ مادرت تصادفی نبوده او دلواپسی های زیادی داشت و سرخوردگی هایی هم داشت. "

ادامه در پست بعدی...

telegram.me/Khodneviis
عروسک‌اش
عروس کوچکی
و او
از بالای برجک
مثل برج زهر مار
داد در دلش بیداد ...

سابیدن گوله‌های قند بود و صدای گلوله !

#محمدجواد_بهمنی
@khodneviis
@khodneviis

🌓 #داستان_شب

💠  بعد از یک روز پر از اضطراب و پر تنش می آیی روی تختت دراز می کشی. به گلدان های پشت پنجره ی اتاقت نگاه می کنی. از بیرون صدای زجه می آید.صدای گریه.صدای شیون...

به هیچ کدامشان اهمیت نمی دهی. حس عجیبی داری. لبانت روی همند و یک طعم خوبی دارند. دلت نمی خواهد بلند شوی. دخترت به اتاقت می آید. به دیوار تکیه میدهد. نگاهت می کند. دستش را جلوی دهانش می گیرد و بیرون می رود. با خودت فکر می کنی چقدر امروز همه چیز عجیب است. شاید بخاطر فشار های عصبیت باشد.

یاد حرف های دکتری میافتی که هیچ وقت قبولش نداشتی:
" خودت و آروم کن . چشم هات و ببند . به هیچ چیز فکر نکن . شل و رها . شل و رهاا . یک شماره دم .. دو شماره حبس .. چهار شماره بازدم.. کل عضلات شل و رهاا..."

برای چند لحظه حس های خوب به سراغت می آید . آرامی. فکر می کنی آنقدر ها هم ارزشش را نداشت. حرص خوردن ها. وسواس داشتن ها. داد و قال کردن ها . سگ دو زدن ها . لحظه ها زود میگذرند ولی تو دیر می فهمی هیچ چیز ارزشش را نداشت.
به گلدان های پشت پنجره اتاقت نگاه می کنی , پارچه سفیدی پنجره ی چشمانت را می پوشاند...


ما انسانها بیشتر به "داشتن" اهمیت می دهیم,
تا به " بودن " !!

👤 #محمدجواد_بهمنی 
📖 #داستانک
📝 #آرامش

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل شماره2 داستان #چند_تا_جعبه  #ریموند_کارور :

پسر میز بازی مادر را که به درد سمساری هم نمی خورد برای یادگاری بر می دارد و جیل که وسایل خانه اش را از کاتالوگ های به روز انتخاب می کند باز با درک فراوان سکوت می کند. چون برای پسر یاد آور خاطره هاست. 
جیل که از این موضوعات با خبر است به بیان احساسات پسر پیش مادر می پردازد تا او را تحریک کند. پسر شما شبها از خواب می پرد و یا بی خوابی به سرش می زند و می گوید نگران مادر هستم.
اوج داستان اینجاست :
جیل به مادر می گوید چرا پسرتان را دعا می کنید(تحریک هنرمندانه ی احساسات و اینکه واقعا پسرت برات مهمه?) مادر :چون دلم می خواهد چون پسرم است. (نیاز به دعای خیر مادر و مهر مادری)
پسر با تفکر اینکه مادرش اگر برود دیگر  هرگز او را نخواهد دید و شنیدن این حرفها بغضش می ترکد و از چشمانش اشک جاری می شود.و گریه اش با گذاشتن دست هایش روی صورت به اوج خود می رسد. بعد جیل می گوید نگفتم نگران شماست.
پسر درون گراست و دردش را در خودش میرزد حتی وقتی جیل از رفتار و بخوابی پسر می گوید او را صدا می کند که جیل نگو .جیل با درک بالا و احساس قوی همه را می دانست و حس کرده بود پسری که مادرش را می خواهد و مادری که هیچ جا خوش نیست چه فرقی دارد برود یا نه...
زیرا خوب می داند او هم اگر تنها بود از پا در می امد و درک زنانه و تجربه ای که از دوری و تنهایی دارد. برای همین او سه بار ازدواج کرد.
پس نیاز مادر به رابطه را هم درک می کند. جیل خواب است و پسر او را بیدار نمی کند چون او خسته است از کار بزرگی که انجام داده. صندل سفید و رو سری سفید و ... سرا پای سفید مادر نشانه ی خوشبختی عروسی و سفید بختی است روز خوبی که اتفاقا آفتابی ست. چون روز شادیست. او دوباره نازنین کسی شده و خود را برای سفر یا شاید ماه عسل مهیا کرده است. پنجره هایی که بدون پرده دیده بهتری دارند ( برقراری ارتباط ) و پرده هایی که پشیزی ارزش ندارد.


📊 #تحلیل قسمت 3/3
👤 به قلم #محمدجواد_بهمنی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل شماره2 داستان #چند_تا_جعبه  #ریموند_کارور :

ولی وقتی باز مونسی نمیابد و پسر و همسرش سخت مشغول کارند بعد از یک ماه دوباره فریاد شکایت سر می دهد و دنبال مقصر می گردد. این تقصیر را گردن دیگران نهادن از بارزه های شخصیت اوست.
ولی شکایت او از عبوس بودن مردم شهر و بی محلی هایشان چه در باشگاه و چه در پمپ بنزین و ... نیاز این فرد را به بر قراری ارتباط و معاشرت نشان می دهد.وقتی راجب سلطان لاری صاحبخانه حرف میزند بیشتر از روی لج است تا تنفر . حتی گویا از او خوشش هم میاد.
علاوه بر استفاده از پنجره ها و حیوانات در صحنه پردازی های داستان استفاده از وضعیت جوی هوا در بیان تم حاکم بر داستان از دیگر هنر های نویسنده است . وقتی مادر امد اول هوا گرم بود بعد از مدتی چند هفته باران بارید،بعد هوا سرد شد و بعد برف آمد. به ظرافت بیان کننده روحیه مادر از بدو ورود به شهر است وقتی با امید و دلگرمی امده و کم کم غمگین می شود گریه می کند. و بعد از عبوس و سرد بودن این مردم به کلی نا امید می شود. نویسنده در جایی می نویسد :اگر هوا بهتر نشود خود را می کشد !!
او همیشه منتظر محبت مردم است و به پسرش می گوید کاش با هدیه ای در دست بیایی این توقعات و تناقضات در شخصیت با همه ی عجیبی و غیر قابل تحمل بودن ریشه ای قابل درک دارد.
یکی از ریشه های رفتار مادر دلیلش رابطه ی عاشقانه ایست که با پدر داشته.  در همه حال همراه پدر بودن در هر شرایطی و کوچ های زیاد نشان این همراهیست. و نازنین خطاب کردن مادر توسط پدر نشانه ی عشق. 
برخی رفتار های مادر و گله گذاری هایش به حدی برای پسر زننده و سنگین است که وقتی مادر از کشتن خود می گوید در حال تماشای مردی که از تیر برق به رشته ای آویزان است و این فکر از ذهنش خطور می کند که اگر مردی هم مردی بهتر !! ولی احساست فرزندی( حاصل همان عشق ) که ریشه در تربیت خانوادگی و حس مسئولیتی  که پدر پایه گذارش بوده باعث می شود بار ها به خود بگوید نه نباید این افکار را به زبان اورد به خودش می گوید چطور می شود کسی این حرف را به مادرش بزند حتی در جایی که حس می کرد او دیوانه شده. پس بر عکس به مادر می گوید تو مادر منی بگو برایت چه کنم .
به هر حال او رابطه ی خوبی با شوهرش داشته حتی باهم مشروب می خوردند وقتی شوهر این کار را ترک می کند مادر هم مثل همیشه همراه است .برای همین از دست همسایه ی الکلی خود که یخ را در لیوان میریزد فرار میکند  و برایش مرور خاطرات تداعی شده عذاب آور است.
جیل با درایت این جابجایی های مادر در فواصل کوتاه از این طبقه به طبقه ی دیگر و تلاش برای بهبود شرایط که به تعبیر خودش مثل قطب سرد است خوب درک کرده و نشانه ای از امید می داند. ولی امید به چه؟ به هر حال این امید است که انسان را زنده نگه می دارد و جیل هم به خوبی اشاره می کند که: این جابجایی ها او را زنده نگه می دارد.
این نوعی دیوانگی از تنهاییست.
وقتی جیل و همسرش به خانه مادر میرسند ساعت 5 است ولی به شدت گرسنه اند حکایت از مشغله ی فراوان این دو ست. بوی خوب غذا فضای گرم خانواده و خانه را تداعی می کند مادر می گوید خدا کند مزه اش هم مثل بویش خوب باشد یعنی آدم ظاهر بینی نیست.
در صحبت های مادر درباره کالیفرنیا از مغازه ها و اتوبوس های نزدیک خانه می فهمیم آدم معاشرتی و اجتماعی ست و دلش گردش می خواهد .
از دیگر هنرهای نویسنده حضور سلطان لاری صاحبخانه در حیات مادر با ماشین چمن زنی ست.این صحنه سازی و تشیبه بی نظیر بود. این مرد از مادر خوشش می آید و احترام خاصی برای او قائل است زیرا او هم یک سالمند تنهاست که همسرش را از دست داده. هنوز یک هفته نیست چمن ها را زده ولی باز امروز آمده، حتی تخفیف خوبی به مادر پیر داده این ها همه بیان کننده ی امید به برقراری رابطه است.او هم غمزده و بذله گوست تناقض هایی که در رفتار مادر هم دیده می شود و ریشه اش تنهاییست. حتی پسر امیدوار بود انها با هم دوست شوند. ولی هیچ کدام شهامت بیانش را نداشته اند. شاید این گره به دست جیل که شامه ی قوی هم دارد باز شود.  مادر همیشه بد بین تصور می کند او در برگشت دادن پول پیش خانه  او را اذیت خواهد کرد ولی همین گرفتن پول پیش آبستن اتفاقات خوب بود.
نویسنده از ماشین چمن زنی استفاده کرده برای هرس کردن علف ها و یا شاید افکار هرز مادر. انباشتگی که حتی ماشین چمن زنی را خاموش می کند ولی لاری با کوشش آنرا دوباره روشن می کند و نا امید نمی شود. وجود کلاغ ها روی سیم تلفن خبر از ارتباط می دهد. (کلاغ خبر اورده)...

ادامه تحلیل در پست بعدی

📊 #تحلیل قسمت 2/3
👤 به قلم #محمدجواد_بهمنی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل شماره2 داستان #چند_تا_جعبه  #ریموند_کارور :

به قلم:
#محمدجواد_بهمنی

روایت فوق العاده هوشمندانه ی این داستان  و صحنه پردازی هایی از پنجره ها در بیان روابط بین آدمها و شخصیت ها به طور خاص بی بدیل بود. شروع داستان با جستجوی جیل در کاتالوگ ها برای پرده ی خانه، نشانه ی حفظ حریم شخصی است. شخصیت جیل نقش اصلی و درخشان را در این داستان بازی می کند. کسی که آرایشگر و استحمام کننده ی سگ هاست . این انتخاب شغل هنر نویسنده است آرایشگری شاد ترین شغل دنیاست و بیان گر کسی که کارش زیبا سازیست و انتخاب سگ اوج وفا و احساس و درک این شخصیت است. حس ششم فوق العاده ای دارد .او با اینکه در سن پایین ازدواج کرده و با همه ی دردها و مصیبت هایی که در زندگی کشیده بسیار صبور و مثبت بین است . همسر اول بچه هایش را دزدید  و همسر دوم یک الکلی که کتکش میزد ولی او با قدرت این وقایع ناگوار را که هر کدام برای نابود کردن یک فرد کافیست فراموش کرده و حالش جا آمده است. خوب بدیهی است چنین فردی طاقت تحمل  شخصیت مادر بدبین و همیشه معترض را نداشته باشد.
رابطه ی خالص و زیبای ایجاد شده بین جیل و همسرش کاملا محسوس است رابطه ای پر از عشق و درک متقابل که قهر در آن جایی ندارد. پسر به جیل می گوید مادر دعوت کرده ولی برای من فرقی ندارد دوست نداری نیا بیان همان درک است. درک جیلی که، مادر شوهر اولش وبال گردنش بود و استقلال طلبی او را به خطر می انداخت.
مادر داستان یک شخصیت آشوب و بد بین دارد جیل را سوء استفاده گر و مزاحم میبیند و به چشم دزد پسرش به او می نگرد که طمع به مالش دارد. و این بدبینی های او در همه جا و همه کس صادق است . قبل از مرگ پدر که بخاطر یک اتفاق بی کار شد خانه را فروختند و مشغول جابجایی شدندشاید دلیلش بدهکاری و ورشکستگی باشد یا نوعی فرار. قبل از مرگ پدر این کار معقول بوده ولی بعد از آن به دیوانگی شبیه است.او همیشه  در حال جابجایی است این نشانه ی عدم رضایت است و بد بینی ولی در عین حال امیدوارست اتفاق خوبی رخ دهد.گویا دنبال چیزی می گردد که نیست .
حتی با اینکه پسرش از مشکلات این شهر گفته و او می دانسته باز هم می اید این همان امید در عین بدبینی است.
وقتی جیل و مادر باهم هستند رفتارشان دوستانه است شاید دلیلش مهربانی جیل باشد و شاید حیای در چشم شاید مادر هم آنقدرها که نشان می دهد بد نباشد.به نظر جیل ، مادر نسبت به همه چیز و همه کس بد بین است. جیل از همچین ادمی نفسش می گیرد زیرا خودش با همه ی بلا هایی که بر او گذشته هیچ نشانی از شکایت ندارد و منفی نیست . او می گوید مادر باید کار لذت بخشی بکند در صورتی که مادر از هیچ چیز رضایت ندارد.اتفاقا همه آن سرگرمی ها را انجام می دهد و باز شاکی ست. شخصیت مادر آدمیست که بجای حل مشکلات ، بهترین راه را رها کردن و فرار می داند . فرار از مشکل به امید بهتر . وسایل جمع شده از پارسال تقریبا زمانی که او امده نشان می دهد او دچار تضاد دودلی و ترس است. هر چند او هم از احساس و حس ششم بی بهره نیست زیرا  همسر اول پسرش را بدکاره( لکاته)خطاب می کند و اتفاقا درست از آب در می آید و  او با ایجاد رابطه با مردی دیگر پسرش را ترک می گوید.
رفتن به خانه ی مادر در آن سر شهر دور بودن افکار شخصیت ها را نشان میدهد. به همین خاطر رفتن به خانه ی مادر حال هر دو را بد می کند ولی خوب این به نظر آخرین بار است پس جیل با همان نگاه صبور می گوید اشکالی ندارد. در صورتی که از دیده همسرش همه جایش اشکال است . این نگاه شوهر از ریشه ی خانوادگیست حتی قبل از آشنایی با جیل او نیز از این شهر خوشش نمی آمده و شب ها عجیب احساس دلتنگی و بی کاری می کرده تا که بعد از آشنایی با جیل تحت تاثیر نگرش او قرار می گیرد  و پنجره ای تازه برای نگاه کردن باز می شود. این داستان روایت پنجره ها و نگاه هاست.
استفاده ی نویسنده از بوی شامپو سگ در بیان رابطه ی عاشقانه جالب است.همه جای این خانه بوی عطر وفا می دهد و عشق و صمیمیت و فرمانبری. سگ تمثیلی از این رابطه ی عاشقانه است.و بوی شامپو بیان عطر جاریست. حتی در رختخواب!!!
رابطه ای کم توقع که با آسان گیری و رضایت حداقلی حس خوبی ایجاد می کند و بر عکس در زندگی مادر هیچ خبری نیست .
پسر در مکاتبه هایش برای مادر از مشکلات شهر به خوبی یاد می کند.ساختن زندان در بیرون شهر عدم امنیت و فزونی جرائم را می گوید و تابستان شلوغ از غریبه ها و مسافرین بیان حس عدم آرامش است ولی نشنیده گرفتن مادر نشان می دهد او دنبال چیز مهم تری است. تنهایی و دلتنگی که بارها از ان یاد میکند که دلم برات تنگ می شود و دلتنگ تو هستم. سبب اهمیت ندادن به این گونه مشکلات است و شاید قابل تحمل تر بودنشان نسبت به کمبود محبت...

ادامه تحلیل در پست بعدی

📊 #تحلیل قسمت 1/3
👤 به قلم #محمدجواد_بهمنی

telegram.me/Khodneviis
چیزی در من

در حال جان کندن است

چه دردی دارد

هم از درون مرده باشی

و هم در اون ...

#محمدجواد_بهمنی

@Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل داستان کوتاه "اتوبوس"

به قلم #محمدجواد_بهمنی

داستان اتوبوس با روایتی از نگاه سوم شخص، سردی و افت یک رابطه را تصویر می کند. 
درون مایه رابطه ی سرد با نوع خاصی از روایت در داستان نویسی مدرن. که همیشه از مستقیم گویی طفره می رود و روی بیان کد ها برای کشف کلیت ماجرا متمرکز می شود.
سبکی که در آثار کافکا و همینگوی وجود دارد و انقلابی در داستان نویسی مدرن محسوب می شود.
تشبیهاتی چون کودک مریض رنگ پریده که بین پدر و مادر دست به دست می شود، بیان کننده ی رابطه ی سرد زوج است.
رابطه ای که همچون رود خانه ی کنار جاده آب باریکی رو به افول در آن جریان دارد.توصیف و فضا سازی های چون تونل و تاریکی بیان کننده همین سردی و تاریکی در رابطه است.
اتوبوس کهنه ای که با این مسافران سرد معلوم نیست چه فرجامی خواهد داشت. نگاه های مرد عینکی به زن تنهای صندلی هم ردیف خود. و گذاشتن دست روی دستگیره صندلی اش روشن کننده ی نیاز و تمایل فرد به بر قراری ارتباط با دیگریست،خلا که در زندگی خود به هر دلیلی احساس میکند. این احساس و تمایل در همسر او نیز تصویر می شود .
شکلک در آوردن مرد پشت سری، نشان میدهد زن داستان نیازمند شوهریست گرم تر و با احساس تر نسبت به او و فرزندش. زن با گاز گرفتن لب هایش پرده از خلا های بیشتری در زندگی زناشویی خود بر می‌دارد.
در واقع عنصر داستان روایت هنرمندانه ی نویسنده از افت رابطه ایست که با وجود یک بچه با همین اتوبوس کهنه پیش می‌رود و همیشه ممکن است برای بر آوردن نیازش دست به خیانت بزند یا به جدایی ختم شود.


📊 #تحلیل
👤 به قلم #محمد_جواد_بهمنی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊ادامه ی تحلیل داستان #شام_خانوادگی اثر #کازئو_ایشی_گورو :

به قلم: #محمدجواد_بهمنی

با توجه به اینکه مادر همیشه از خوردن ماهی فوکو طفره می رفته و دعوت هیچ کس را قبول نمی کرده. با قبول دعوت یک دوست قدیمی ( هیچ کس با دوست قدیمی رودربایسی ندارد) پرده از خودکشی مادر بر میدارد. سر خوردگی، حاصل از نگاه و حرف مردم است. و دلواپسی مادر نشانه ی دلشوره برای فرزندان. شاید مادر فهمیده که دختر معتاد است.پسری هم که همیشه منتظرش بود ترکشان کرد.
علاقه ی پدر به نیروی هوایی و توجیه عجیبش در مورد مردن در کشتی با درد و زجر و فرق آن با مردن سریع در هواپیما نشان از تاب کم پدر دارد.
به هر حال کنترل کشتی در دریا و تحت تاثیر موج هایش به مراتب از کنترل هواپیما که رهبری در دستان خودش است سخت تر است.
تاریک و کم نور بودن اتاق شام و دیالوگ پسر که از ترک امریکا چیز زیادی از دست نداده. فقط چند اتاق خالی. اشاره ای به پدر هم دارد. پدری که چیزی برایش نمانده. فقط چند اتاق خالی و ماندن و رفتن دیگر برایش فرقی نمی کند.
چهره ی سرد و سخت پدر به هنگام شام و مکث پسر به هنگام  دیدن قاب عکسه پیر زنی با کیمونوی سفید که در گذشته هم ملاقاتش کرده همان روح مادر است و نشانه ای از انچه که در اینده برایش اتفاق می افتد.
دست به دست شدن قاب عکس همان روح مرگیست که در بین اعضای خانه جریان می یابد و آه مادری سرخورده و دلشکسته که دامن گیر میشود.
پس شام ماهیست همان ماهی فوکو. ماهی باریک و کوچک. بدن حلقه حلقه شده ماهی نشان می دهد هیچ ظرافتی در خارج کردن کیسه های سمی صورت نگرفته و بر عکس عمدا فقط حلقه حلقه شده. تعارف های پدر از بیشتر خوردن نشان نگرانی از تاثیر سم است. خمیازه ی پدر خواب مرگ اول داستان را تداعی می کند و در خواست دم کردن چای برای رفع خستگی از پایان ماموریت یک سامورایست. سامورایی که معتقد به جنگ است و اگر در جنگی شکست بخورد خود را می کشد.

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊تحلیل داستان #شام_خانوادگی اثر #کازئو_ایشی_گورو :

به قلم: #محمدجواد_بهمنی

حال و هوای داستان همواره در صحنه پردازی هایی از غروب، پاییز،هاله ای از سکوت و سایه،نیمه روشن و نیمه تاریک است که ترس دو دلی و عدم قطعیت را تداعی می کند.بیان ظرایف در معرفی شخصیت ها نقش مهمی در افشای درگیری ها و بررسی پایه های روانی هر شخصیت بازی می کند و حضور شبح مرموز در چاهی ته باغ برای انتقال حس اضطراب ملموس است.
شروع داستان با معرفی ماهی فوکو و سم درونش که باعث مرگ مادر شده انتخاب خوبی برای پرده برداشتن از ماجرای داستان است. بیان این جمله که اگر قربانی ماهی را شب بخورد صبح میمیرد و اولین جمله ی گفتگوی پدر با پسر "چیزی خوردی ? " از همان ظرایف متن داستان است. جمله ی باید گرسنه باشی در طول داستان 4 بار توسط پدر تکرار می شود و این اصرار نشانه ی شاید هدفی است که ذهن پدر را مشغول کرده. این تشویش ذهن در دیالوگ های بریده بریده هم مشخص است.
تشبیه شخصیت پدر به چهره ی خشک و خشن بسان یک سامورایی و چوئن لاي که رهبر حزب کومونیست در چین بود نشانه های استبداد . یک کلام بودن. و سنتی است . آدم اصولی بودن. اتفاقا شریک پدر هم یک ادم اصولی بود شریکی که با خشنوت تمام اول خانواده ی خود را با گاز خفه و بعد با چاقو تکه تکه میکند این برای نشان دادن عمق نفرت است. او نمی خواسته با بد نامی زندگی کند این یعنی چیزی آبرویش را به خطر انداخته بوده.چیزی که فراتر از ورشکستگی ست.
هفده سال شراکت پدر با او و تعبیر پدر از او به ادم اصولی و شریف و اینکه مرد نازنینی بود، بیان می کند پدر جایگاه خاصی برای او قائل است تعبیر شریک به معنی همراه.هم رای. از دیگر ظرایف داستان است.
در شخصیت پسر بی هدفی و عدم قاطعیت موج می زند.  اشاره به کتک خوردن او وقتی مثل پیر زن ها پچ پچ میکرده و سخنان مادر که اگر می امدی تو را میبخشید و تو تحت تاثیر دیگران بودی. تیرگی های رابطه با پدر و مادر را آشکار میکند .
شخصیت دختر در بیان مدرنیته  با رفتن به دانشگاه و ایجاد رابطه و البته کشیدن سیگار کافی بنظر می آید ولی در ادامه متوجه تندروی های شگرف در شخصیت می شویم از جمله گامهای بلند (عجله داشتن) برای رفتن به باغ. له له زدن برای سیگار آن هم فقط با گذشته تنها نیم ساعت و عوض شدن صدایش بعد از کشیدن سیگار.تیک هایش در خنده های عصبی ،همه و همه بیان کننده ی اعتیاد به مواد مخدر در این شخص است. نه تنها عدم تعهد جدی که به رابطه ی خود دارد و بلکه مشتاق هیچ هایک هم هست . سفری که تنها یک کوله بر میداری و روی یک مقوا نام مقصدی را که می خوای می نویسی و در جاده می ایستی و با تکان انگشت شصت منتظر می شوی تا کسی سوارت کند. به نقل خودش سفر خطرناکی که اتفاقا تجربه اش را هم دارد !!
برای همین حضور پدر با سوآل هایش باعث بهم ریختگی او میشود و وقتی پدر می رود. نفس راحتی می کشد و می گوید بخیر گذشت. به گمانش پدر چیزی نفهمیده و نمی داند.

گفتگو های رد و بدل شده بین برادر و دختر مهم ترین بخش این ماجراست که حد وسط بودن پسر را به اوج میبرد حتی در مقابل هیچ هایک دختر می گوید "پس معطل چه هستی ؟". از سفر به امریکا چیز زیادی عایدش نشده و به قول خودش چند اتاق خالی را رها کرده و  آمده و نمی داند چه می خواهد رابطه ی نا فرجام با کتی عدم قاطعیتش را نمایش میدهند. نکته ی بولد در این گفتگو چاه ته باغ است که خانه ی ارواح است.پسر در گذشته پیر زنی را  در لباس کیمونوی سفید دیده بوده. گره ی این ماجرا در پایان داستان گشوده میشود. جایی پسر می پرسد:
_پدر بخاطر ورشکستگی خیلی ناراحته ?
و دختر می گوید نمی دونم. هیچ وقت نمیشه فهمید پدر چشه!!
گویا پدر غم بزرگتری از ورشکستگی در دل دارد. پدری که همیشه سرش شلوغ بوده. بیش از حد شلوغ. خودش می گوید : شاید باید پدر هوشیار تری می بودم.
پدر در آشپزخانه مشغول کار است نگاه کردن سریع به دختر و نگاه عجیب به پسر بیان افکار مبهم است مخصوصا اینکه از آشپزی کردن راضی نیست چون می گوید چیزی نیست که بهش ببالم. پس چرا آشپزی می کند؟
در ادامه کار های پدر برای شام  تمام شده و بخش جزیی را به دختر می سپارد و با پسری که فراموش کرده این خانه چقدر بزرگ است به گشت اتاق های تو در تو می پردازد.
صحنه پردازی های خانه با روحیه پدر از دیگر نکات ظریف داستان است خانه ی بزرگ میل به خانواده را نشان میدهد اتاق های تو در تو سردرگمی او را و اتاق های بشدت خالی خبر از حس دلتنگی و گرفتگی است. او فقط در یک اتاق خود را با کتاب و کاعذ و ساختن کشتی سرگرم میکند.دیدن کشتی و لبخند روی لبش یعنی حالش را بهتر کرده.
مهمترین قسمت دیالوگ پدر و پسر اینجا است :
"من اعتقاد دارم مرگ مادرت تصادفی نبوده او دلواپسی های زیادی داشت و سرخوردگی هایی هم داشت. "

ادامه در پست بعدی...

telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

چیزی در من

در حال جان کندن است

چه دردی دارد

هم از درون مرده باشی

و هم در اون ...

#محمدجواد_بهمنی

telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

 تحلیل اثر شام خانوادگی از

#محمدجواد_بهمنی

telegram.me/Khodneviis