@khodneviis ✒📊تحلیل داستان
#شام_خانوادگی اثر
#کازئو_ایشی_گورو :
به قلم:
#محمدجواد_بهمنیحال و هوای داستان همواره در صحنه پردازی هایی از غروب، پاییز،هاله ای از سکوت و سایه،نیمه روشن و نیمه تاریک است که ترس دو دلی و عدم قطعیت را تداعی می کند.بیان ظرایف در معرفی شخصیت ها نقش مهمی در افشای درگیری ها و بررسی پایه های روانی هر شخصیت بازی می کند و حضور شبح مرموز در چاهی ته باغ برای انتقال حس اضطراب ملموس است.
شروع داستان با معرفی ماهی فوکو و سم درونش که باعث مرگ مادر شده انتخاب خوبی برای پرده برداشتن از ماجرای داستان است. بیان این جمله که اگر قربانی ماهی را شب بخورد صبح میمیرد و اولین جمله ی گفتگوی پدر با پسر "چیزی خوردی ? " از همان ظرایف متن داستان است. جمله ی باید گرسنه باشی در طول داستان 4 بار توسط پدر تکرار می شود و این اصرار نشانه ی شاید هدفی است که ذهن پدر را مشغول کرده. این تشویش ذهن در دیالوگ های بریده بریده هم مشخص است.
تشبیه شخصیت پدر به چهره ی خشک و خشن بسان یک سامورایی و چوئن لاي که رهبر حزب کومونیست در چین بود نشانه های استبداد . یک کلام بودن. و سنتی است . آدم اصولی بودن. اتفاقا شریک پدر هم یک ادم اصولی بود شریکی که با خشنوت تمام اول خانواده ی خود را با گاز خفه و بعد با چاقو تکه تکه میکند این برای نشان دادن عمق نفرت است. او نمی خواسته با بد نامی زندگی کند این یعنی چیزی آبرویش را به خطر انداخته بوده.چیزی که فراتر از ورشکستگی ست.
هفده سال شراکت پدر با او و تعبیر پدر از او به ادم اصولی و شریف و اینکه مرد نازنینی بود، بیان می کند پدر جایگاه خاصی برای او قائل است تعبیر شریک به معنی همراه.هم رای. از دیگر ظرایف داستان است.
در شخصیت پسر بی هدفی و عدم قاطعیت موج می زند. اشاره به کتک خوردن او وقتی مثل پیر زن ها پچ پچ میکرده و سخنان مادر که اگر می امدی تو را میبخشید و تو تحت تاثیر دیگران بودی. تیرگی های رابطه با پدر و مادر را آشکار میکند .
شخصیت دختر در بیان مدرنیته با رفتن به دانشگاه و ایجاد رابطه و البته کشیدن سیگار کافی بنظر می آید ولی در ادامه متوجه تندروی های شگرف در شخصیت می شویم از جمله گامهای بلند (عجله داشتن) برای رفتن به باغ. له له زدن برای سیگار آن هم فقط با گذشته تنها نیم ساعت و عوض شدن صدایش بعد از کشیدن سیگار.تیک هایش در خنده های عصبی ،همه و همه بیان کننده ی اعتیاد به مواد مخدر در این شخص است. نه تنها عدم تعهد جدی که به رابطه ی خود دارد و بلکه مشتاق هیچ هایک هم هست . سفری که تنها یک کوله بر میداری و روی یک مقوا نام مقصدی را که می خوای می نویسی و در جاده می ایستی و با تکان انگشت شصت منتظر می شوی تا کسی سوارت کند. به نقل خودش سفر خطرناکی که اتفاقا تجربه اش را هم دارد !!
برای همین حضور پدر با سوآل هایش باعث بهم ریختگی او میشود و وقتی پدر می رود. نفس راحتی می کشد و می گوید بخیر گذشت. به گمانش پدر چیزی نفهمیده و نمی داند.
گفتگو های رد و بدل شده بین برادر و دختر مهم ترین بخش این ماجراست که حد وسط بودن پسر را به اوج میبرد حتی در مقابل هیچ هایک دختر می گوید "پس معطل چه هستی ؟". از سفر به امریکا چیز زیادی عایدش نشده و به قول خودش چند اتاق خالی را رها کرده و آمده و نمی داند چه می خواهد رابطه ی نا فرجام با کتی عدم قاطعیتش را نمایش میدهند. نکته ی بولد در این گفتگو چاه ته باغ است که خانه ی ارواح است.پسر در گذشته پیر زنی را در لباس کیمونوی سفید دیده بوده. گره ی این ماجرا در پایان داستان گشوده میشود. جایی پسر می پرسد:
_پدر بخاطر ورشکستگی خیلی ناراحته ?
و دختر می گوید نمی دونم. هیچ وقت نمیشه فهمید پدر چشه!!
گویا پدر غم بزرگتری از ورشکستگی در دل دارد. پدری که همیشه سرش شلوغ بوده. بیش از حد شلوغ. خودش می گوید : شاید باید پدر هوشیار تری می بودم.
پدر در آشپزخانه مشغول کار است نگاه کردن سریع به دختر و نگاه عجیب به پسر بیان افکار مبهم است مخصوصا اینکه از آشپزی کردن راضی نیست چون می گوید چیزی نیست که بهش ببالم. پس چرا آشپزی می کند؟
در ادامه کار های پدر برای شام تمام شده و بخش جزیی را به دختر می سپارد و با پسری که فراموش کرده این خانه چقدر بزرگ است به گشت اتاق های تو در تو می پردازد.
صحنه پردازی های خانه با روحیه پدر از دیگر نکات ظریف داستان است خانه ی بزرگ میل به خانواده را نشان میدهد اتاق های تو در تو سردرگمی او را و اتاق های بشدت خالی خبر از حس دلتنگی و گرفتگی است. او فقط در یک اتاق خود را با کتاب و کاعذ و ساختن کشتی سرگرم میکند.دیدن کشتی و لبخند روی لبش یعنی حالش را بهتر کرده.
مهمترین قسمت دیالوگ پدر و پسر اینجا است :
"من اعتقاد دارم مرگ مادرت تصادفی نبوده او دلواپسی های زیادی داشت و سرخوردگی هایی هم داشت. "
ادامه در پست بعدی...
⏬✒ telegram.me/Khodneviis