خودنویس ✒

تبریک به علی آقای بزرگی عزیز

#نویسنده
#شاعر
#خطاط

بابت انتشار مجموعه‌ی شعرشون

#چریکی_با_یک_دست‌خط
#علی_بزرگی
#مجموعه_شعر

@khodneviis

برندە‌ی جایزە‌ی
دومین دورە‌ی کتاب سال کردستان
در بخش رمان و داستان
سقز ۳ مرداد ۱۳۹٨

#جبار_شافعی‌زاده
#نویسنده
#شاعر
#منتقد‌ادبی

@khodneviis

‍ 🎶 #دكلمه " دنیای کلیدر "
🎼 #شاعر "شهراد میدری"
🎹 #اجراء "صادق خانی"

✒ Telegram.me/Khodneviis ⏬

@khodneviis ✒

🌘 #داستان_شب 

شاعر

برادرم نشئگی و مستی‌اش عجیب است
گل سرخ جمع می‌کند. شیره گل سرخ را می‌نوشد و تفاله‌اش را نشئه می‌کند. کفتربازی هم دارد . به کفترهاش نبات می دهد و برای پراندنشان نقل می پاشد.
برادرم شاعر است
مادرم برایش می خواند
خواهرم نقاشی‌اش می‌کشید
پدر می گفت؛
این بچه از دست رفته دیگه
من عاشق برادرمم. وقتی شعر می‌گوید صدای مادر نقاشی خواهر حسادت پدر و عاشقی من همیشه هست وای به حال روزی که شعر نگوید.
- داداش ! نکنه یه وقت شاعریتو ول کنی؟
رفته بود در لانه کبوترهاو شعر می نوشت گفت:
-نه داداش من خونواده‌امو دوست دارم.


👤 #حسن_شیردل
📖 #داستانک
📝 #شاعر

✒ Telegram.me/Khodneviis

‍ 🎶 #موسیقی " سنتی "
✒️#مثنوی-بیات ترک
🎼 #شاعر "مولانا"
🎹#خواننده"محمد معتمدی"

✒ Telegram.me/Khodneviis ⏬

@khodneviis ✒


قبل سابیدن دو من کشک و
بعد باریدن سه من اشک و
همزمان با تکان این مشک و

سینه ام، شیر گاوِ جوشیده ست!
.
مغزم از چاله چوله ؛ دست انداز
دستم از پاره پوره ؛ زخمش باز
پشتم از بار و کوله ؛ باراَنداز

کُشتی ام با حریفِ ورزیده ست!
.
یک خمم ... روی پل شدن گیرم
دست در دستِ قفل و زنجیرم
با تشک، کُشتی از "تو" میگیرم

افتخارم ؛ مدالِ دزدیده ست!
.
با تو زورم، قوی تر از موش ست
من جهانم ، جهانِ بی گوشَه ست
جنگ آلنده ... بُردِ پینوشه ست

صلحِ بین الملل که یک ایده ست!
.
بعدِ من با تو ... ملتی در گور
تووی اقصی نقاطِ دنیا ... نور ؛
تـابـعــــی از تــخــیّــــلِ مـنـفـور...

سهمِ شب از هزار خورشید است
.
سینه باید که شیرموز بدهد
که به جهلِ قبیله پُز بدهد
گاوِ آبستنی که بُز بدهد ؛

یعنی این زندگی...خرابیده ست!!!!

📝 #شعر
👤 #شاعر
@samira_hashemi_poems
✒ Telegram.me/Khodneviis

@khodneviis ✒

شاخه‌ي عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل‌ کرده‌ است

کسي نمي تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کني
دوباره مي‌رويد
اگر پرتابش کني به آسمان
بال‌هايي از برگ در مي‌آورد
و در آب مي‌افتد
با جوي‌ها مي‌درخشد
و غوطه‌ور در آب
برق مي‌زند

خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولي دلم خانه‌ي عشق بود
درهاي خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواري تا ديواري
دلم بر نوک انگشتانم مي‌رقصيد

عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده‌ است
چرا چشم هايم مثل ستاره‌ها مي‌درخشند
و چرا لبهايم از صبح روشن‌ترند

مي خواستم اين عشق را تکه‌تکه کنم
ولي نرم و سيال بود ، دور دستم پيچيد
و دست‌هايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم مي‌پرسند که من زنداني کيستم

 
📝 #شعر
👤 #هالینا_پوشویاتوسکا
#شاعر_لهستان 🇵🇱
📝 #ترجمه
👤 #محسن_عمادی


✒ Telegram.me/Khodneviis