خودنویس ✒

#حمید_مصدق
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
@khodneviis

قصه‌ی نغز تو از غصه تهی‌ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو
بگذارم و در خواب روم
گل به گل، سنگ به سنگِ این دشت
یادگاران تو اند
رفته‌ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تو‌اند
در دلم آرزوی آمدنت می‌میرد
رفته‌ای اینک، اما آیا
باز برمی‌گردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده‌ام می‌گیرد.

📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis

با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌ها
با تو اکنون چه فراموشی‌هاست
چه کسی می‌خواهد
من و تو ما نشویم
خانه‌اش ویران باد.
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی،
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر‌می‌خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد
چه کسی با دشمن بستیزد
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشت‌ها نام تو را می‌گویند.
کوه‌ها شعر مرا می‌خوانند.
کوه باید شد و ماند.
رود باید شد و رفت.
دشت باید شد و خواند.
در من این جلوه اندوه ز چیست
در تو این قصه پرهیز که چه؟
در من این شعله عصیان نیاز،
در تو دمسردی پاییز که چه؟
حرف را باید زد.
درد را باید گفت.
سخن از مهر من و جور تو نیست،
سخن از
متلاشی شدن دوستی است.
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنایی با شور
و جدایی با درد
و نشستن در بهت فراموشی
یا غرق غرور
سینه‌ام آینه‌ای است
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا
مرغ دستان تو پر میسازد
آه مگذار، که دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد، به فراموشی‌ها بسپارد
آه، مگذار که مرغان سپید دستت
دست پر مهر مرا سرو تهی بگذارد
من چه می گویم آه
با تو اکنون چه فراموشی‌ها
با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌هاست
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی‌خیزند.


📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

امروز زادروز حمیدمصدق بود

Telegram.me/Khodneviis
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم

آه می بینم،
می بینم

تو به اندازه ی تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه ی زیباییِ تو غمگینم...

👤 #حمید_مصدق

📸 #Ax Frank Diamond
@Khodneviis
در امتداد هر شب،
من هستم و تمامت تنهایی،
با خویشتن نشستن،
در خویشتن شکستن

👤 #حمید_مصدق

@khodneviis
@khodneviis

در سحرگاه سر از بالش خوابت بردار
کاروانهای فرومانده ز خواب از چشمت بیرون کن!
باز کن پنجره را!
تو اگر باز کنی پنجره را،
من نشان خواهم داد به تو زیبایی را.
بگذر از زیور و آراستگی
من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد
که در آن شوکت پیراستگی
چه صفایی دارد 
آری از سادگیش،
چون تراویدن مهتاب به شب
مهر از آن می بارد.
باز کن پنجره را 
من تو را خواهم برد،
به عروسی عروسکهای کودک خواهر خویش،
 که در آن مجلس جشن صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس.
صحبت از سادگی و آراستگی ست.
چهره ای نیست عبوس.
 کودک خواهر من در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد
 کودک خواهر من امپراتوری پر وسعت خویش را هر روز شوکتی می بخشد.
کودک خواهر من نام تو را می داند 
نام تو را می خواند!
- گل قاصد آیا
با تو این قصه خوش خواهد گفت؟!-
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد 
به سر رود خروشان حیات،
آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز،
بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز.
 باز کن پنجره را صبح دمید!!!

 

خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابم
 که در آن دولت خاموشی هاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم,
و ندایی که به من می گوید:
"گر چه شب تاریک است 
دل قوی دار 
              سحر نزدیک است"
دل من در دل شب ،
خواب پروانه شدن می بیند،
مهر در صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند.
آسمانها آبی،
- پر مرغان صداقت آبی ست-
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق،
 می گشاید پر و بال.

تو گل سرخ منی 
تو گل یاسمنی 
تو چنان شبنم پاک سحری؟
               - نه
  از آن پاکتری.
تو بهاری؟
- نه 
      بهاران از تو ست
 از تو می گیرد وام، هر بهار این همه زیبایی را.

هوس باغ و بهارانم نیست
 ای بهین باغ و بهارانم تو!.........

 📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
ای آیه مکرر آرامش
می خواهمت هنوز
 آری هنوز هم
دریای آرزوی
در این دل شکسته من موج می زند
راهی
به دل بجو

👤 #حمید_مصدق

@khodneviis ✒️
@khodneviis

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود

من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور

گیسوان تو در اندیشه من
گرم رقصی موزون

کاشکی پنجه من
در شب گیسوی پرپیچ تو راهی می جست

چشم من  چشمه ی زاینده اشک
گونه ام بستر رود

کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود


📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را دریابم،

که در آن دولت خاموشی هاست...

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من می گوید:

گرچه شب تاریک است

"دل قوی دار"

  سحر نزدیک است...

📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

اما من و تو
دور از هم می پوسیم ...

غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است

گفته بودند که "از دل برود یار چو از دیده برفت"

سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق‌ها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز...
 
📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما
چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما
آه، این بغض گران
صبر چه می داند چیست.
 
📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
آه ، ای عشق تو در جان و تن من جاری
دلم آن سوی زمان
با تو آیا دارد،
وعده ی دیداری ؟

ــ چه شنیدم ؟
تو چه گفتی ؟
ــ آری ؟!


👤 #حمید_مصدق
📸 #Ax مرتضی نیک نهاد
@khodneviis
@khodneviis

دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است...

زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتشی عشق پس از مرگ نگردد
خاموش

گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است

آتش سرکش و سوزنده هنوز...

 📝 #شعر
👤  #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
غرور من که به ملک سخن خدایی کرد
دریغ در طلب آشنایی با تو
وفا و عشق تو را
چون گدا
گدایی کرد...

👤 #حمید_مصدق
📸 #Ax Olga shpak
@khodneviis
@khodneviis

این مرد خودپرست

این دیو این رها شده از بند

مست مست...

استاده روبه روی من و خیره در منست
گفتم به خویشتن
آیا توان رستنم از این نگاه
هست ؟
مشتی زدم به سینه او
ناگهان دریغ
آیینه تمام قد رو به رو شکست !!

📝 #شعر
👤 #حمید_مصدق

Telegram.me/Khodneviis
غرور من که به ملک سخن خدایی کرد
دریغ در طلب آشنایی با تو
وفا و عشق تو را
چون گدا
گدایی کرد...

👤 #حمید_مصدق
📸 #Ax Olga shpak
@khodneviis
زان لحظه که دیده بر رخت واکردم
دل دادم و شعر عشق انشاء کردم

نی، نی غلطم، کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضاء کردم

👤 #حمید_مصدق
📸 #Ax مهدی مختاری
@khodneviis