خودنویس ✒

#حسین_منزوی
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
Forwarded from اتچ بات
🌧🌷
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو

گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟

با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو

به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو

گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو

با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو

بی بهار است مرا شعر بهاری،‌ آری
این همه نقش گل و مرغ نیارم بی تو

دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو

#حسین_منزوی
دکلمه: #ماندانا_نوربخش
@Sheronavaa
#روز_عشق_مبارک

شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت

دوباره صورتـــی ِ صورتی است باغ تنت

دوباره خواب مــرا مــی برد کــــه تا ببرد

به روز صورتی ات - رنگ مهربان شدنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر نسیم وزید

گلـــی سپرد بــــه من پیش رنگ پیــرهنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر پرنده رسید

نُکــی بــــه پنـــــــجره زد پیش بـــاز در زدنت

تـــــو آمدی و بهار آمد و درخت هلو

شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت

درخت شکل تو بـود و تو مثل آینه اش

شکوفه های هلو رسته روی پیرهنت

و از بهشت ترین شاخه روی گونه ی چپ

شکوفــــه ای زده بودی به موی پرشکنت

پرنده ای کــه پرید از دهان بوسه ی من

نشست زمزمه گر روی بوسه ی دهنت

شکفتــه بودی و بــی اختیار گفتـم :آه

چه قدر صورتی ِ صورتی است باغ تنت

 #حسین_منزوی

@Khodneviis
من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم می‌زدی آن دم خوش بود ..

#حسین_منزوی
@khodneviis
سر می‌زنی به سودا، اما نه دل به دریا
محبوب من مبادا مردِ خطر نباشی …!

#حسین_منزوی

@khodneviis
شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت

دوباره صورتـــی ِ صورتی است باغ تنت

دوباره خواب مــرا مــی برد کــــه تا ببرد

به روز صورتی ات - رنگ مهربان شدنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر نسیم وزید

گلـــی سپرد بــــه من پیش رنگ پیــرهنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر پرنده رسید

نُکــی بــــه پنـــــــجره زد پیش بـــاز در زدنت

تـــــو آمدی و بهار آمد و درخت هلو

شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت

درخت شکل تو بـود و تو مثل آینه اش

شکوفه های هلو رسته روی پیرهنت

و از بهشت ترین شاخه روی گونه ی چپ

شکوفــــه ای زده بودی به موی پرشکنت

پرنده ای کــه پرید از دهان بوسه ی من

نشست زمزمه گر روی بوسه ی دهنت

شکفتــه بودی و بــی اختیار گفتـم :آه

چه قدر صورتی ِ صورتی است باغ تنت

 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

با همان «آن» ی که پنداری خود از روز نخستین
شعر گفتن را به «حافظ» داده تلقین ، خواهد آمد

بی گمان از آینه ــ جشن سرور آمیز حُسنش ــ
راه دوری تا من ــ این تصویر غمگین ــ خواهد آمد

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز
تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد

ای دل من ! سر مزن بر سینه این سان ناشکیبا
لحظه‌ای ، دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد

خواهد آمد ، خواهد آمد آری ، اما گر نیاید ،
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد


📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
🌧🌷
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو

گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟

با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو

به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو

گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو

با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو

بی بهار است مرا شعر بهاری،‌ آری
این همه نقش گل و مرغ نیارم بی تو

دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو

#حسین_منزوی
دکلمه: #ماندانا_نوربخش
@Sheronavaa
اگرچه خالی از اندیشۀ بهارنبودم
ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم

یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم
که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم

به یک جوانۀ دیگر امید داشتم اما
به این جوانی دیگر، امیدوار نبودم

به شور و سور کشاندی چنان مرا که برآنم
که بی‌تو هرگز از این پیش، سوکوار نبودم

خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه
من این بهار در اندیشۀ شکار نبودم

تو عشق بودی و سنگین می‌آمدی و کجا بود
که در مسیل تو،ای سیل بی‌قرار نبودم

مثال من به چه ماند، به سایه‌ای که چراغت
اگر نبود،به دیواره ‌های غار نبودم


#حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
من چنان محو سخن گفتن گرم‌ات بودم

که تو از هرچه که دم می‌زدی، آن دم خوش بود

#حسین_منزوی
@khodneviis
شیرینکم! به چشم و به لب خوانده‌ای مرا

تا دل سوی کدام کشد؟! قند یا عسل؟!

#حسین_منزوی
@khodneviis
 یاد تو می وزد

ولی

بی‌خبرم

ز جای تو ...

 👤 #حسین_منزوی

📸 #Ax van tuyl
@Khodneviis
@khodneviis

در من کسی باز یاد تو افتاد، امشب
بانگی تو را، از درونم صلا داد، امشب

من بی‌تو، امشب دلم شادمان نیست اینجا
بی‌من تو هر جا که هستی دلت شاد، امشب

چشم تو روشن که افروخت بعد از چه شب‌ها
یادت چراغی در این ظلمت آباد، امشب

دیوار ذهنم پر از سایه‌های گذشته است
افتاده بر یک دگر شاد و ناشاد، امشب

یک سایه از تو که گوید: «قرار ملاقات،
نزدیک آن بوتهٔ سبز شمشاد، امشب!»

یک سایه از من شتابان سوی سایهٔ تو
با هم مگر سایه‌ها راست میعاد امشب؟

با آنچه رفته است یاد تو یاد خوشی نیست
با این همه کاش، صبحی نمی‌زاد امشب
   
در ذهنم‌ ای چهره‌ات بهترین یادگاری!
زیبا‌ترین شعرم ارزانی‌ات باد امشب


📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

تو مبین که خاکم از، خستگی و شکستگی‌ها
تو بخواه تا به سویت، ز هوا سبک‌تر آیم

من اگر برای سیبی، ز بهشت رانده گشتم
به هوای سیبت اکنون، به بهشت دیگر آیم

تب با تو بودن آن‌سان، زده آتشم به ارکان
که ز گرمی‌ام بسوزی، من اگر به بستر آیم

تو بخوان مرا و از دوری منزلم مترسان
که من این ره ار تو باشی به سرای، با سر آیم.


اول مهر زادروز حسین منزوی بزرگ است.

📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
رازی است در آن چَشمِ سیآهَت
"بنمایَش

شِعری نَسرودِه است نگاهَت!
"بِسرایَش

#حسین_منزوی
@khodneviis
@khodneviis

الا که از همه گانت عزیز تر دارم
شکسته باد دلم گر دل از تو بردارم

اگرچه دشمن جان منی،نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز،دوست تر دارم

بورز عشق و تحاشی مکن که باخبری
تو نیز از دل من،کز دلت خبر دارم!

قسم به چشم توکه کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم

اسیر سر به هوایی شوم،هم از تو بتر
اگر هوای یکی چون تو را به سر دارم

کدام دلبری آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو، دل دیگری مگر دارم

برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصد دگر دارم

دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم

دلم برای تو یک ذره شد،هم از این روست
که شوق چشمه ی خورشیدت، این قدر دارم

اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ِ ظفر دارم

به شوکران نکنم خو منی که در دهنت
سراغ بوسه ی شیرین تر از شکر دارم

شب است و خاطره ای می خزد به بستر من
تو نیستی و خیال ِ تو را به بر دارم

برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم


📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
« دلم گرفته برایت» زبان سادهٔ عشق است

سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت!

👤 #حسین_منزوی

@khodneviis ✒️
@khodneviis

اگرچه خالی از اندیشۀ بهارنبودم
ولی بهار تو را هم در انتظار نبودم

یقین نداشتم اما چرا دروغ بگویم
که چشم در رهت ای نازنین سوار نبودم

به یک جوانۀ دیگر امید داشتم اما
به این جوانی دیگر، امیدوار نبودم

به شور و سور کشاندی چنان مرا که برآنم
که بی‌تو هرگز از این پیش، سوکوار نبودم

خود آهوانه به دام من آمدی تو وگرنه
من این بهار در اندیشۀ شکار نبودم

تو عشق بودی و سنگین می‌آمدی و کجا بود
که در مسیل تو،ای سیل بی‌قرار نبودم

مثال من به چه ماند، به سایه‌ای که چراغت
اگر نبود،به دیواره ‌های غار نبودم


📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis ✒️

ای بوسه ات شراب و ، از هر شراب خوش تر
ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر
بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر
جز طرح چشم مستت ، بر صفحه ی امیدم
خطی اگر کشیدم ، نقش بر آب خوش تر
خورشید گو نخندد ، صبحی تتق نبندد
ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر
هر فصل از آن جهانی است ، هر برگ داستانی
ای دفتر تن تو ، از هر کتاب خوش تر
چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیه گاهی
آغوش مهربانت ، از هر جواب خوش تر
خامش نشسته شعرم ، در پیش دیدگانت
ای شیوه ی نگاهت ، از شعر ناب خوش تر

📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
چنان گرفته ترا بازوان پیچکی‌ام
که گویی از تو جدا! نه که با تو من یکی‌ام

نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین
که می شناسمت از خواب های کودکی‌ام

👤 #حسین_منزوی

@khodneviis ✒️
@khodneviis

می‌­توانی
آن­قدر خسته باشی
که خواب را
که کابوس را
حتا مرگ را
پس بزنی
جهان
 جوابم کرده است
اتاق از هرّای دیوان و هراس کرکسان
آکنده‌ است
چراغ را خاموش نکن
می­‌ترسم
زمزمه را نکُش
می‌­ترسم
آه که اگر امشب
تنها همین امشب
صبحی داشته باشد
دیگر جهان
همیشه
آفتاب خواهد بود


📝 #شعر
👤 #حسین_منزوی

Telegram.me/Khodneviis
Ещё