خودنویس ✒

#جبار_شافعی_زاده
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
تا چشم یاری می‌کند چاقوست
نشسته بر آواز قناری
تا چشم یاری می‌کند سیاهی است
هجوم آورده با سپاهی
تا پیراهن آخرین مادر را تسخیر کند
تا چشم یاری می‌کند شغال است
زوزه می‌کشد در بحر رجز
هراس دارد برملا شود
خواب پلنگی را دزدیدە
که هر نیمه شب
پتوی جنگاوری را
از آواز ماه پر می‌کرد
 
📝 #شعر
👤 #محمد_موفقی
📝 #ترجمە
👤 #جبار_شافعی_زاده
👇👇👇
@khodneviis
چگونه خواهم توانست
با تو یکی شوم؟
بهشتی اگر بگو
تا هر آنچه خداست را سجده برم
دوزخی اگر بگو
تا زمین را پر کنم از گناه
میهنی اشغال شده‌ای اگر بگو
تا پوستم را پرچم‌ات کنم
ور بسان من کولی‌ای آواره‌ای
مرزی پیرامون من بکش
و از من موطنی برای خودت بساز

 
📝 #شعر
👤 #عبدالله_پشیو
📝 #ترجمە
👤 #جبار_شافعی_زاده
👇👇👇
@khodneviis
جیر
جیر
جیر

نامش را
فراموش کردە است
جیرجیرک

هایکو_فارسی
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

پابرهنه در این شعر قدم نزن
تمام کلماتش خرده‌های شیشه است
چند دقیقه قبل
از بی‌شمار اندوه آینه‌‌ای
افتاد از خیال دست‌هام
شکست بسان غربت‌ام


👤 #شیرکو_بی‌کس
👤 #جبار_شافعی_زاده

۱۳ مرداد سالروز مرگ شیرکو بی‌کس شاعر کرد
@khodneviis
"تهوع"
جبار شافعی زاده

می‌فروشم تن خود را
توی بهت این خیابان
می‌زنم به سیم آخر
گم می‌شم توی بیابان

قرمزی‌یه روی لب‌هام
خون این دل شکسته‌ست
بوسه‌های تلخ چرکین
قفل این لب‌های بسته‌ست

صورتم خاورمیانه‌ست
تو چشام نوری نمونده
سایه‌ی همون لکاته‌م
هر کی بوف کور رو خونده

من می‌خواستم ماهی باشم
ماهی سیاه کوچک
چیزی از دریا نمونده
تو کجایی لی‌لی حوضک؟

قیصر اومد توی خوابم
روحم رو ازم بدزده
دیگە امیدی بە کس نیست
وقتی قیصر روح دزده

باید این بار روی سینه‌م
دو تا مین رو کار بزارم
رو تن این عنکبوتا
زخم کاری رو بکارم

اونقدر خسته‌م از این شهر
خسته‌ام از حال زارم
می‌کنم توی گلو دست
دنیا رو بالا می‌آرم



📝 #شعر
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

"تقویم تقلبی"
جبار شافعی زادە

این ماه تقلبی این سال دروغین است
تمام روزهای این تقویم خونین است

کبوتر صلح زود برو از این جنگل
پای تمام درختان روی مین است

خشکید خون ارغوان بر دامن خاک
این زخم کهنه سالهاست که چرکین است

زن از حافظه‌ی این خیابان رفته‌ست
نگاه کن این روسری چه قدر غمگین است

رو کردە است بە دیوار این شهر سیاه
این پنجرە سالهاست بە آفتاب بدبین است

تلخ گشته به کام ما مرگ و زندگی
چای صبحانه آیا هنوز شیرین است؟



📝 #شعر
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

"سمفونی قورباغه"
به دوست شاعرم:یونس رضایی

تا دست از خون مرداب بشوید
در دهان این قورباغه
آوازی بگذارید
پیش از آن که سقوط کند ماه
که به آب زده است تن‌اش را
در آفتاب
تمساحی هم
که هندسه‌ی دریا را بریزد در هم
برقصد بر جنازه‌ی قایقی
که افتاده است از شانه‌های موج
سایه‌ی پرچمی سفید
به اهتزاز درآمده در ساحل
ریختە بر تن‌اش

دریای سرخ توام
برخواسته‌ از سرزمین آتش و دود
که هیچ پیامبری
یارای گذشتن از من‌اش نیست
عصا گر بیاندازد در من
اژدهایی صید خواهد کرد
که خفته است
در مجمع الجزایر نور
دست بیاندازد در گردن اسب عربی
شیهه از پس شیهه
گرگ بزاید

موسای من باش
تا دست در خون پروانه بشویم
که پیله کرده است
به گوساله‌ای
رم کرده در سطری از سومنات
کوه به کوه این بیابان را
گشته‌ام من
تا شعله از درختی برگیرم
آتش گرفته است در مرداب

هم‌چون سبدی
مرا بگیرید از آب
تا به دوش بیاندازد در خیابان‌های پاریس
فاحشه‌ای آغشته در عطری
با نشان اهرام ثلاثه
مست کند با نفت خلیج عربی
آواز بخواند در سطری گم
از روزنامه‌ای که به شب نرسید
"السلام علیک یا مریم
 السلام علیک یا مریم
 السلام علیک یا مریم"

دیگر به کارت نخواهد آمد بکارت
خون بالا رفته است از موج
کوسه‌ها سلفی گرفته‌اند در باد
ماه از سرش گذشته آب
قورباغه ابوعطا می‌خواند
قوووررررر
قوووررررر
قوووررررر


📝 #شعر
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

 "شاماران"

در روشنایی واپسین ستاره
آشفته کرده است
گیسوان‌اش را
چنان لشکر شکست ناپذیری
که از جنگ بازگشته باشد
نیمه‌شب

غنیمت‌اش
گلی خوش‌بوست
که در گردن ماه کولی خواهد آویخت
و عطری
که مردگان را از گورهاشان
برخواهد انگیخت
تا دیگر بار
آفتاب را نظاره کنند

آهویی است
خرامیده میان دشت
راز جهان ریخته در چشم‌هاش

پیچکی است
پیچیده بر بلندای چناری نورس
تا زایش رودی از ستاره
شاماران


📝 #شعر
👤 #جبار_شافعی_زاده
📝 #تابلو
👤 #شاماران_اسطوره‌کردی

@khodneviis
"پرتقال در زنبیل خورشید"

دریاوار
ریخته‌ای در پاییز
با ماهی کوچک غمگینی
از سرآغاز زمستان لبریز
پیراهنت
موج در موج مسافری
نشسته در ایستگاه بنفشه
چمدان اگر بگشاید
انار می‌روید از زمین
انگشتانت
ده حرف
از آخرین نامه‌ی باد
که به درخت نرسید
لبخندت
پرتقالی در زنبیل خورشید
موهات
اضافه‌ی استعاری
که نیافتاده است در تصویر


📝 #شعر
👤 #جبار_شافعی_زاده
📝 #تابلو
👤 #فرامرز_خانی

@khodneviis
@Khodneviis

برف نو سلام'

سلامت نمی‌کنم
که دانه از پس دانه
کفن می‌شوی
بر جنازه‌ی یارانی که نمی‌شناسم

هر زمستان
تنها خون راضی‌ات می‌کند
تا اگر عکسی شدی در تقویم
زیباتر باشی از بهار
و دلفریب‌تر از پاییز

گرگ‌ها خیره گشته‌اند
به تابستان
و آفتاب جرات ندارد
بتابد بر سنگ
تا خون هم‌چنان خشکیده بماند در یخ

گلوله از پی گلوله
سیاچه‌مانه‌ای می‌افتد از کوه
حیران‌ی سقوط می‌کند در دره
لالایی دوری زخمی می‌شود در اشک
و هیچ اسبی مست نمی‌کند در برف

کجاست پیامبری که بگوید
به نام خدا
کویر شو ای کوه!
تا هیچ پایی نلغزد بر سنگ
هیچ اسبی شیهه نکشد
در خون
و هیچ جنازه‌ای کبود نشود در سرد

برف نو
سلام
بنشین
که خوش نشسته‌ای
بر سرزمین بی نام
کە خوش گریستە‌ای
بر جنازه‌ی گمنام
بنشین
همه آلودگی است
این ایام

' عنوان شعری از احمد شاملو
سیاچه‌مانه وحیران دو گونە آواز کردی


#جبار_شافعی_زاده

@Khodneviis
در حضور تو
دهانم پر از واژه می‌شود
من شعر می‌گويم
ترانه می‌خوانم
بی تو اما
تمام واژه‌ها از من می‌گريزند
من برای عشق حتا واژه ندارم


#جبار_شافعی_زاده

@Khodneviis
@khodneviis

تا قله چقدر مانده است راه؟

خاموش نخواهد شد
شعله از پس شعله زبانه می‌کشد
آتش روح طغیانگر عاشق‌ام
دور شو از من
برو
تا نیافتد گناه من بر گردن‌ات

تیپاخورده‌ی سرنوشت شوم‌ام من
گوی سرگردان میدان نفرت خدای‌ام!
بیزار است از بودن‌ام زندگی
زیر بار تن‌ام ضجه می‌کشد زمین
پرتواش را دریغ می‌دارد از صورت‌ام آفتاب
گنجشک پر و بال شکسته‌ی فصل سیاه گردباد‌م

از زمین تا آسمان فاصله است
میان آرامش و روح‌ من
لبریزم از ضجه و گوش هستی
از شنیدن التماس‌ام کر

سقف آسمان‌ام کوتاه
قد که راست کنم آوار می‌شود بر سرم
پوشانده است پیکر‌م را ابری سیاه
به تاریکی درمی‌نشیند افق تا افق

راه تنها یکی است
که آغاز می‌شود از تن‌ام
و ختم می‌شود به پرتگاه روح‌ام
چە باریک کورە راهی
چە تاریک افقی‌ست

باران ... باران، بارانی سیاه
خیس می‌کند تن‌ام را
روح‌ام را اما نمی‌شوید
در کولاک فصل یخبندان عمر
یخ زده‌ام
به کدامین سو روانه‌ام؟
از کدام جهت آمده‌ام؟

شیر برفی دست ساز کودکان سرنوشت‌ام
چنان اژدهای افسانه‌ها
می‌بلعد‌ام آفتاب

تا قله چقدر مانده است راه؟

آی خدایان کوچک و بزرگ عصر وجدان مردە
بر قلە‌ی کدامین کوە است جلجتای من؟
اندازه‌ی هزار عیسای ناصری کشانده‌اندم به صلیب
هر آنچه یهوداست
آنسوی پرچین بوسه
معصومیت روح‌ام را به سخره گرفته‌اند
آی خدایان کوچک و بزرگ عصر وجدان مردە
تا قله چقدر مانده است راه؟

مگذارید، مـ ...
این بار که به قله در رسیدم
سنگ جان‌ام بغلتد
نمی‌خواهم این زمین آغشته به هر چه گناه
بچرخد زیر پام
نمی‌دانید مگر
دیر زمانی است که سنگ "سیزیف" را کشیده‌ام به دوش؟
تا قله چقدر مانده است راه؟

آری
آن که از آتشدان شما برای انسان آتش ربود
و از آتشکده‌ی روح‌اش
نور و روشنی را قسمت کرد میان‌شان
من بودم
گناه کردم
چرا که هم اینک در کوهستانی صعب العبورم
و آتشی را که ربوده بودم
انداخته‌اند به جان‌ام

نگاه‌ام کنید که چه سان می‌سوزم
نجات‌ام دهید
به صلیب‌ام کشانده‌اند
سیراب می‌کنند هر شب به زهر زندگی
دشت روحم را
سوار روح خستە‌ام شدە این کابوس
و پیادە نمی‌شود

آسمان ویار خون دارد
عقاب می‌زاید از پس عقاب
عقاب‌ می‌آید و جگرم را می‌خورد
عقاب می‌زاید این آسمان
عقاب می‌زاید
عقاب
شما را به خدا "گل شوران"۱ در کدامین کوهستان است؟

سنگ بە سنگ
هر چە کوهستان را شستە‌ام بە خون خویش
راە چە بود رفتە‌ام
نمی‌رسم بە آن نشانە کە "شۆڕە خەزاڵ" ۲
گذاشته است بر سر راه
قدم به قدم
زخم چرکابه می‌زند از سینه‌ام
گل هزار اشتاق شکفتە در کوهستان دل‌ام
راە بازگشت ناپیداست
پل‌های پشت سرم همە خراب
دشت "خاتوو خەزاڵ" را
سرزمینی سوختە کردە‌اند
تا قله چقدر مانده است راه؟
آی خدایان بزرگ و کوچک زمانه‌ی وجدان مردە
تا قله چقدر مانده است راه؟
من چگونە زین سان دوام آورده‌ام؟


۱. تمثیل عاشقانه لاس و غزال
۲. خزال یا غزال معشوقەی لاس است


📝#شعر
👤#جلال_ملکشاه
📝#ترجمه
👤#جبار_شافعی_زاده

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

"فصل پنجم واژگان"


بگذر از خواندن‌ام بانو
سطری دشوارام من
در خیابانی که پنجه‌های گریه پژمرد
علاوه بر خون‌ام
که فصل پنجم شعر

نام‌ام را بخراش بر پوست باد
تا ماندگار در تاریخ میهن‌مان...
سرد و بی‌حس

یاد بگیری‌ام اگر، رنگ خواهم باخت
در سیمای فصل‌هات
آواره در زبان‌ات... مردی
در عشق تو دور و بی‌پایان
عمر برف‌هاش

مرز زمستان نیز سهمی از سرزمین تنهایی
گل آلود است سرچشمه‌هام
بگذار سوسویی به روزنه‌های پاییز ببخشد صدا م
و چشم‌هام کم‌سو نشود در حروف تو
کە میراث نفس‌هات... سبز و پکر

جزیی باشم از سطرهات
هنگام که متن دوزخ
معنایی بخشنده است در نگات
و کتابی در خیابان‌ات
که صفحات‌شان یکسر از چراغ‌های قرمز سرشار
از اشاره‌ی توقف لبریز
مثلثی هم که هراس گذشتن تو ام...
گذشته‌ی پاییز دیوانه‌وار خود ام...
چشم به راه تو ام در اولین ایستگاه...

چه برهوتی آن شعر از هر چه رنگ‌
در ایستگاه پاییزی‌ام... پیاده شو

چه دشوار سطری دورتر از خیابان من
بر جنازه‌ی شعله‌ها...
اشاره‌ی کدام توقف؟
که نه حرفی... نه سندی برای ماندن‌ام

کتاب همیشه‌ات سبز...
در میعادگاه هر چه دیوار
من پنجره‌ای خسته در فصل‌هات
با من سخن بگو!

سطری از همیشه‌ات نیز
بگذر از آن که بخوانی‌ام !

دشوار است خون‌ام میان کوچه
تا هزاران معنام، در تو در گریز...




📝#شعر
👤#یونس_رضایی
📝#ترجمه
👤#جبار_شافعی_زاده

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis


"ممد کوچولوی واکسی"

زار و نزار
غروب کرده در خودش
ممد کوچولوی واکسی
دم دمای غروب

در قلب دمشق
گوشه‌ای از میدان بزرگ
نشسته بر چارپایه‌ی کوچک‌اش

چون قایقی شکسته
موج می‌زند تن‌اش
بسان فرچه‌‌اش که موج می‌زند
در طوفان دست‌هاش

زمزمه کنان
چنین می‌گفت
ممد کوچولوی آواره

آی بازرگان
پات رو بذار کفشهات رو واسه‌ت واکس بزنم
آق معلم
پات رو بذار کفشهات رو واسه‌ت واکس بزنم
آی وکیل
پات رو بذار کفشهات رو واسه‌ت واکس بزنم
افسر
سرباز
جاسوس
جلاد
های پسر خوب
هوووی آدم بی سر و پا
همه‌تون
پاتون رو بذارین
کفش‌هاتون رو واسه‌تون واکس بزنم

جز خدا
هیشکی نمونده
کفش‌هاش رو واسه‌ش واکس بزنم

شک ندارم تو اون دنیام
میون او همه ملت جورواجور
پی یه کرد می‌گرده
تا کفشهاش رو واسه‌ش واکس بزنه
شاید اون کرد هم من باشم

وای مادر جون
فکر می‌کنی کفش‌های خدا
چه‌قدر بزرگ باشه
شماره چند پاش می‌کنه
وای مادر جون
فکر می‌کنی خدا به‌ام چه‌قدر پول می‌ده
باید چه‌قدر ازش بگیرم؟



📝#شعر
👤#شیرکو_بی‌کس
📝#ترجمه
👤#جبار_شافعی_زاده

Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

داس‌اش را برای کدام مزرعە
تیزکرده است
ماە

هایکو_فارسی
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

سردرد گرفته
آسمان
بی قرص ماه

👤 #هایکو
👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis
"نیست"

هر چه رفتیم سهم‌مان یک ناکجا
هر چە هست بیراهە است و راە نیست
قلعه‌ زندان، اسب و سرباز هم اسیر
توی این صفحه بە غیر از شاه نیست
کوه گور یک پلنگ زخمی است
توی این برکه صدای ماه نیست
لاکپشتیم و بە لاک همدگر سر بردە‌ایم
هیچ کس از درد خود آگاه نیست
بند بازان فریب و حقه و نیرنگ و رنگ
این همه تقصیر یک روباه نیست
من نمی‌فهمم که می‌آید که رفت
توی مغز من به غیر از کاه نیست
من چه گویم شرح درد و رد خون
گوش خسته قصه هم کوتاه نیست
مانده تنها در حصار گرگ‌ها
یوسف‌ام اما برای‌ام چاە نیست


👤 #جبار_شافعی_زاده

@khodneviis
@khodneviis

" عکس دیگری در این آلبوم بگذارید"


دست بردە در دیگری
زنی
دست کشیدە از خود

خوابیده بر استوا
دست می‌کشد از خلیج
بی‌‌شناسنامه آفریقا
انداختە روی صورت‌

نمی‌رسد به آلبوم
از عکس می‌افتد برعکس
پلنگی از استوا
گریە می‌کند در عکس
روی پل
دنبال چە کسی چه کسی می‌گردد؟

تیک خورده ماتیک
‌رفتە از عکس پلنگ
خون بالا می‌زند از خلیج
آمبولانس دیرتر از حادثه ‌رسیده
همیشه

لطفن این پل را بردارید از عکس
سر بە قطب بگذارد پلنگ
بگرید بر جنازه‌‌ی نهنگ
افتاده بر خلیج

دست انداخته خودش را زنی
دست انداخته در دیگری

آفریقا برف
از آلبوم خلیج رفت
عبور نمی‌کند استوا
از مدار زن

چه ریختە در عکس پل
خوابیده با جنازه‌ی نهنگ
عکس می‌گیرد از خودش پلنگ

افتاده بر برانکارد
دست در آمبولانس برده پلنگ
لطفن از این کادر برانکارد را بردارید
و قایقی در آمبولانس ....


#جبار_شافعی_زاده

@Khodneviis
@khodneviis

"با پرچم همیشه‌ات خواهم آمد به میدان"

رای من
لیست سبز جزایر
لبریز مروارید اندوە
تا از رای من موسیقی‌ای برای تو...
جنباندن گهواره‌ی من
بە تو تا سپرم باشی در برابر گلولە
و گرم از رنگ تو آشیانه‌ام ... که سرد

رای من لیست زرد پژمردن
و آخرین نفس‌های پاییز در احتضار
که در خون‌‌مان می‌گذرد پیر ... شبانه
کە گنبد بلند سرشار شعلە
چنان سیاهی آفتاب
و تن داغ رعشه‌ی هر آنچه نفس‌

به من رای بده بانو! تا صعود کنم از قله‌ی پیر
تا لیست تبسم‌هام طولانی
به درازای تاریخ رودی که عبور می‌کند از چشم‌هات
تا جمعیت نفس‌هام آرام آرام... تا خیابان...
تا شبهای احتضار

من اگر یقین‌ات ببخشم
از ناچاری واژه‌گان
من اگر با پرچم همیشه‌ات بیایم به میدان
دگرگون‌ام کن بانو
از سرآغاز بهار تا آن سوی زمستان

دگرگون‌ام کن بانو تا فصل تغییر
تا بگسترم در لیست آبی دریات
 
تا به یقین تو شعارم سرشار سجده‌ی درختان
که بلند
تا به سپیده‌ دمان‌ات
سرریز کند فریادم از گنبد عشق
چنان جنبش تن باد

به من رای بده... تا اوج گیرم از پژواک صدات
عبور کنم از سرزمینی که زخمی‌ست مرزهاش
پای بگذارم به آبادانی‌ات
و بگذرم بی پاسپورت و بی شناسنامه
از گذشته‌ی بیابان

رای من رقص اندام‌ات
رای من بید مجنون‌ تو
که نمی‌دانم التماس کدامین نازکای تن‌ات
و چمبره خواهم زد
بر گستره‌ی انتظار چشم‌هات


📝 #شعر
👤 #یونس_رضایی
📝 #ترجمه
👤 #جبار_شافعی_زاده

Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from اتچ بات
@khodneviis

مادر
ترانه:جبار شافعی زاده
آهنگسازی و تنظیم موسیقی:کامیار باتمانی
با صدای:دینا باتمانی سن ۱۰ سال

تا که دلم برای يک
پرنده تنگ می شود
توی کوير بی بهار
تنت درخت می شود
نمی هراسم از زمان
از ازدحام و گم شدن
خيال من کنار تو
هميشه تخت می شود
خدای من نگيری از
هوای شعر مادرم
بدون نام مادرم
ترانه سخت می شود.

📝 #ترانه
👤 #جبار_شافعی_زاده

Telegram.me/Khodneviis
Ещё