خودنویس ✒

#تحليل_شعر
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠(۵)
فرود نیروی ماهیچه‌ای
عبور در گوگرد
نفس کشیدن در دهلیز
خفه شدن
احاطه شدن

شعر در این قسمت به نهایت ارتباط جنسی می‌رسد، عبارت (فرود نیروی ماهیچه‌ای) دالی بر مدلول پایان عمل و عبارت (نفس کشیدن در دهلیز) هم نوعی جان گرفتن یا نفس راحت کشیدن را به تصویر کشیده است. در ادامه یگانگی مرد و زن و یا احاطه شدن آلت‌های آنها را در اوج و عمق رابطه با عبارت (احاطه شدن) نشان داده است. اگر چه نشانه‌های جنسی را می‌توان از اغلب عبارات موجود در این قسمت از شعر استنباط کرد اما این قسمت نیز بر خلاف دو قسمت اول و مانند قسمت سوم در محدوده‌ی شعر اروتیک محض محدود نشده و امکان تاویل شعر توسط مخاطب را افزایش داده است. ولی همان‌ مشکل عدم تایید هسته‌ها(قطعه‌ها)ی کار از یکدیگر تاویل پذیری منطقی کار را بر اساس نشانه شناسی و روابط دال و مدلولی مشکل می‌کند.

(۶)
پریدن در رخوت
پریدنِ در خواب
فراموشی مژه‌ها
مشخصات مرداب...

(پریدن در رخوت و خواب) را می‌توان به کنش مرد و زن پس از ارتباط جنسی تعبیر کرد و (فراموشی مژه‌ها و مشخصات مرداب) راهم کنش بعد از پایان رابطه در نظر گرفت که اگرچه حاوی بار معنایی لازم در شعر هستند اما نوع کلمات ( از نظر صرف) در مقایسه با عبارات (فراموشی مژه‌ها و مرداب) از انسجام زبانی مناسبی برخوردار نیستند.

(۷)

ـ آآه...
ـ صدای دود می‌آید؟
ـ چه ماه تنهایی!

این عبارات و نوع چیدمان آنها شعر را به منشوری از معنا بدل می‌کند که هر خوانشگر خلاقی می‌تواند با چیدمان متفاوت نشانه‌ها به برداشت شخصی خود برسد.

عبارت صدای دود حس‌آمیزی و ترکیب سازی بدیعی را بوجود آورده و اگر آن را در امتداد تک گویی قسمت‌ قبل شعر بدانیم آه کشیدن می‌تواند از جانب مرد که برنده‌ی بلامنازغ است و در انتها به زن و یا ماهی که در آسمان است ( و چه بسا با توجه به بند «صدای دود می‌آید؟» ابرهایی هم آن را احاطه کرده‌اند) آن عبارات را می‌گوید.
چون در این اثر صدای مرد تنها صدای موجود بوده و زن بعنوان یک مفعول، منفعل و شی‌وار نقش ایفا کرده، این فرم و مضمون همدیگر را تایید و تکمیل می‌کنند. و اگر بند‌های یک و سه را از جانب زن در نظر بگیریم هم دو بند با رنگ آمیزی عاطفی بالا خواهیم داشت و مرد که به شکلی بعد از دست یافتن به خواسته‌اش، به دنیای واقعی و منطقی اطرافش برگشته.
البته با توجه به اهمیت ساختار و تطابق ساختار فرمی و مضمونی این همخوانی با مونولوگ اول کار که از بالا دست ( ارتفاع) انجام شده و کل اثر بر تک گویی مرد استوار بوده ، برداشت‌های دیگری هم می‌توان داشت.

ـ "آآه...
ـ صدای دود می‌آید؟
ـ چه ماه تنهایی! "

مثلا اگر این قسمت از شعر را به مثابه‌ی نمایشنامه‌ای درنظر بگیریم که هر بازیگری دیالوگ خود را به زبان می‌آورد عبارت: ـ "آآه.. لذت و رنج توامان زن را در رابطه‌ی جنسی به زیبایی نشان می‌دهد یعنی زن در شرایط زمان ـ مکانی حاضر آنگونه که فروید عنوان می‌کند به سادیسم ـ مازوخیسم دچار گشته است.
عبارت: ـ صدای دود می‌آید؟ راوی ناظری ا‌ست که از آغاز رابطه ناظر چیستی و چگونگی رابطه‌ی جنسی بوده و ناله‌ی زن را صدای او می‌داند که حالا دیگر نیست بلکه دود شده است و به هوا رفته است تا زجر نابودی زن را برجسته کرده باشد.
عبارت: ـ چه ماه تنهایی! دیالوگ دیگری‌ است که راوی آن هر که باشد، -شاعر یا ناظر بیرونی،- تنهایی زن را بعد از رابطه‌ی جنسی به شکل اعتراضی برجسته ساخته و با استفاده از کهن الگوی ماه در نظام روانشناسی یونگ که اشاره به زن به عنوان عنصر مادینه است بر این تنهایی ابدی و ازلی صحه گذاشته است.
این نوع تاویل روایت شعری، شعر حاضر را از تک صدایی خارج کرده و به شعر چندصدایی تبدیل کرده که از بعد ژانر شعری قوت خاصی به آن داده است. اما به دلیل کوتاه بودن اثر و عدم تمهیدات لازم، اگر نقدی متن‌محور مد نظر باشد، ساختن نظام نشانه‌ها را با مشکل مواجه می‌کند.

ادیت پیشنهادی:


از رگ عبور تا بن‌بست
در آ ونگ توده‌ی تخديری
و تشنّج ابريشم
در دره‌ی دو ماهتاب که می
وقتی زلزله در چارچوب
می‌افتد در چاآآآآه

ـ سلام
از ارتفاع، سلام!

مرا به لمس سطوح
به سطح رطوبت
مرا به دهلیزِ پروانه‌ی سياه
بی‌پروا به حرصِ گل گوشتخوار
به ضلع و قاعده
تا انتهای قنات
قانع کن

به نبض قلب مثلث
محيط چنگكی
به بلعیده شدن
تهی ز هم همه
به جذبه و جذب
پر از سقوط
به ريختن
ديو انه
بخوان

فرودِ رود
نيرو ماهي چه‌
عبور بر گوگرد
نفس در شعله‌های دهليز
خفه شدن در بطن
احاطه شدن
رهاآآآ

در افتادن با رخوت
فراموشي مژه‌ها
مختصاتِ مرد اب
_آآه...
-صدای دود می‌آید
_چه ماه تنهایی

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠(۳)
مرا به سطح رطوبت
مرا به تاب و تب گوشت
مرا به ظلمتِ پروانه ی سياه
مرا به حرصِ گل گوشتخوار
به ضلع و قاعده، به انتهای قنات
مرا به گودِ مادگی‌ات
دعوت كن

در این قسمت از شعر عبارات: گوشت(بدن زن)، پروانه‌ی سیاه(آلت جنسی زن)، گل گوشتخوار(آلت جنسی زن)، ضلع و قاعده(بافت آلت جنسی زن)، انتهای قنات(آلت جنسی زن) و ماده‌گی (آلت جنسی زن) همگی بر فضای اروتیک شعر تاکید کرده و اروتیسم با تکرار آلت جنسی زن در قالب عبارات متفاوت به نهایت افراط رسیده و سیری ناپذیری انسان را در رابطه‌ی جنسی برجسته ساخته است.
اما دینامیک بندها با فضای کار هم خوانی ندارد. در سطح سرعت سطر با استفاده از هجاهای کوتاه زیاد، محیط هیجان را القا می‌کند اما در حالی که موقعیت با ضربان تند و هیجان بالاست، شاعر در حال خرید زمان و طولانی کردن این موقعیت است، اما با تصاویر ثابت. - برعکس آنچه که در این سبک شعر به حرکت دادن به تصاویر و ساختن سینمای متنی در تئوری اهمیت داده شده- ولی چه در فرم (حرکت)و چه در مضمون پیشرفتی در کار صورت نمی‌گیرد.
در این قطعه، فارغ از درخواست مرد از زن برای آغاز رابطه‌ی جنسی، عدم حرکت در شعر به عنوان یک سینمای متنی از پلانی به پلان دیگر وجود دارد. یعنی بر خلاف ارتباط جنسی که مرحله به مرحله به اوج خود می‌رسد چنین حرکتی در کلیت شعر مشاهده نمی‌گردد. شعر در دو قسمت اول در موقعیت توصیف و درخواست مرد برای رابطه‌ی جنسی بی‌حرکت مانده و عبارات تکرارشونده که اغلب معنای واحد و یگانه‌ای یعنی (ماده‌گی) را در ذهن خلق می‌کند، - عکسی ثابت، با زوم کردن در نواحی مختلفش- نشان می‌دهد که شاعر در چیدمان قطعات پازل خود به شکلی عمل کرده است که می‌توان بسیاری از قطعات را حذف کرده بدون آنکه هیئت کلی پازل آسیب جدی ببیند. یعنی با پیشرفت سطرها, شعر در مفهوم ساکن مانده است.
استفاده از عبارات متفاوتی که همگی تنها بر آلت جنسی زن که شاعر به صراحت از آن با عنوان (ماده‌گی) نام می‌برد نشان می‌دهد که شاعر نتوانسته جز بازی با کلمات و خلق تصاویری هم سطح فارغ از جوهر حرکت شعری، تصاویر شعری متفاوتی را خلق کند که در یک سیستم پلکانی صعود کنند. علاوه بر آن با استفاده از کلمه‌ی ماده‌گی، جرات خطر را به خود و فضای شعر خود در جنبه‌ی زبان نداده است. چرا که شعر اروتیک در بعد معنایی به شدت از مرزهای اخلاق عدول می‌کند و بیان آن تنها در قالب زبانی ناادبی به مفهوم رایج از ادبیات امکان پذیر می‌باشد و هرگونه زبان وابسته به اخلاق اجتماعی به قربانی شدن معنای اروتیک موجود در آن منجر می‌شود. بررسی نمونه‌های شعر اروتیک موجود نشان می‌دهد که این نوع از شعر بیش از آنکه متکی به معنا باشد وابسته به زبانی اروتیک است.- اگر چه نباید به تاریخ نوشتن این اثر بی‌توجه بود. -

(۴)
درون قلب مثلث،
مرا به باز و بسته شدن
در اين محيط چنگكی بيرحم
تهي ز همهمه
پر از سقوط
مرا به ريختن
ديوانه ريختن
دعوت كن

شاعر در این قسمت با استفاده از عبارات: مثلث(شکل آلت جنسی زن)، باز و بسته شدن(کنش جنسی آلت زن هنگام دخول)، محیط چنگکی بی‌رحم(تشبیه آلت جنسی زن به محیط چنگکی بی‌رحم)، سقوط (افتادن مایع جنسی مرد)، ریختن(انزال مرد) به خلق فضای اروتیکی دیگر دست زده است. این قسمت از شعر علیرغم حضور نشانه‌های صریح جنسی، می‌توانست با چیدمان خلاقانه‌ی عبارات مذکور که اغلب در سطح نماد و نشانه در یک سیستم دال و مدلولی خلق شده باشند، امکان ورود شعر را به فضای تاویل به وجود آورد تا مخاطب معانی دیگری غیر از معنای سکسوالیته را کشف نماید. عبارات: چنگک، بی‌رحم، ههمهمه، سقوط، دیوانه ریختن و دعوت کردن فاقد بار معنایی اروتیک محض بوده و امکان تاویل دیگری را فراهم نموده‌اند .
اما از آنجا که اثر به جز دیالوگهایی که وارد کرده، فرم یکه‌ای دارد و در اثر مونوفرمیک امکان پرداخت چند مضمون بسیار دشوار خواهد بود، و نیازمند تمهیدات خود است، با نشانه‌های بسیار قوی و گاه عریانی که در قسمت‌های بالا وارد کرده، امکان تفسیر دیگرگون را از خوانند‌گان خاص و اخص گرفته است.
و حتی این چند پهلو بودن زبان می‌تواند از دیدگاهی دیگر محافظه‌کاری در کاربرد زبان جهت خلق یک شعر اروتیک تلقی گردد.

.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠نقد ادبی روانکاوانه، به انگلیسی (Psychoanalytic Literary Criticism) گونه‌ای از نقد ادبی است که در آن روش‌ها، مفاهیم، نظریه‌ها و فرم‌های به کار رفته متأثر از سنت روانکاوی است که توسط بنیانگذار روان‌شناسی مدرن زیگموند فروید بنا نهاده شد و پس از وی روانشناسان دیگری مانند یونگ، لکان، مورون و کریستوا در این زمینه فعالیت داشته‌اند. از همان نخستین روزهای پیدایش روانکاوی، خوانش روانکاوانه نیز در محافل ادبی مغرب زمین رایج شد و اکنون یکی از رویکردها و روش‌های اصلی نقد ادبی محسوب می‌شود. در این شیوه از نقد ادبی، به متن به مثابه‌ی یک رؤیا می‌نگرند و منتقد به تاویل آن می‌پردازد تا به لایه‌های نهفته‌ی آن پی ببرد. به نقد ادبی روانکاوانه، نقد روانشناختی نیز می‌گویند. با این رویکرد شعر صعودِ مرگ خواهانه از یدالله رویایی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

شعر حاضر با مجموع نشانه‌هایی که در ساختار آن در چیدمانی خلاقانه در هم تنیده و یک شبکه‌ی معنایی متفاوت را پیش روی مخاطب گشوده است، شعری اروتیک به حساب می‌آید که ارتباط جنسی میان مرد و زن را از آغاز ، تا ارضای فیزیولوژیکی ـ روانشناختی آن دو، در نمایی اروتیک به تصویر کشیده است.
برای کشف چیستی و چگونگی این رابطه، اثر با استفاده از نمادها و نشانه‌های فرویدی و یونگی جزء به جزء مورد بررسی قرار می‌گیرد.

(۱)
صعود مرگ‌خواهانه
رگ عبور، رگ بن‌بست
فشار توده‌ی تخدیری
تجسّد نفس، تشنج ابریشم
گسیختن از چارچوب، ریختن از آه
رهایی فرو رونده

فروید در تقسیم‌بندی نشانه‌های جنسی، اغلب اجسام نوک تیز و هرمی شکل را نماد آلت جنسی مرد و اجسام مقعر، شفاف، نازک و نرم و لزج را نماد زنانگی می‌داند. علاوه بر آن افعال پرواز کردن، فرورفتن، ریختن، فشارآوردن و... را کنش‌های جنسی مردانه می‌داند.

عبارات: صعود(موقعیت مکانی مرد هنگام رابطه‌ی اروتیک)، عبور(انجام دخول)، بن بست(مقاومت زن و جنس آلت او)، فشار(کنش سکسوالیته)، توده‌ی تخدیری(آلت جنسی مرد)، نفس(نفس زدن زن و مرد در رابطه)، تشنج ابریشم (رعشه اندام زن)، ریختن(کنش مایع جنسی)، آه(کنش صوتی ـ جنسی در اوج لذت)، فرو رونده(کنش جنسی مرد)؛ همگی نشانه‌های جنسی‌ای هستند که از "لیبیدو" یا آنچه فروید از آن به عنوان "انرژی زندگی" نام می‌برد حکایت می‌کنند.
بسامد چشمگیر نشانه‌های مذکر در کل شعر، بیانگر آن است که مرد آغازگر رابطه است و راوی .
این انگاره در عبارت:
ـ سلام
از ارتفاع، سلام!
که از جانب مرد در موقعیت مکانی غلبه بر زن، به زن خطاب می‌شود و همچنین عبارت:"مرا به گود مادگی‌ات دعوت کن" از جانب مرد خطاب به زن در قسمت دوم شعر، تیری ا‌ست که به جای خوردن به کناره‌های هدف و نشانه‌گذاری اطراف آن برای مخاطب، به خود هدف اصابت کرده است.
شاعر در این قسمت از شعر، اگر چه تلاش نموده است تا اروتیسم موجود در شعر را با دست بردن در نحو بند، و با آشنایی زدایی به نمایش بگذارد اما در نمایش به نشانه‌های معمولی متوسل شده که مخاطب در خوانش اولیه به اروتیسم مهارگسیخته‌ی شعر ‌پی ‌برده و با شعری عریان روبرو می‌شود که او را از خوانش خلاق و فعال تا کشف نشانه‌ها و به تبعیت از آن کشف معانی متفاوت، محروم می‌سازد.
فشار توده‌ی تخدیری اشاره‌ی مستقیم به کنش آلت جنسی مرد و رابطه‌ی اروتیک است ولی استفاده از عبارت "تشنج ابریشم" به عنوان نشانه و نمادی زنانه بسیار هوشمندانه بوده که شعر را به فضایی استعاری وارد کرده که درک آن، نیاز به کشف نمادهای اروتیک از جانب مخاطب دارد. اما کلمه‌ی "فشار" به عنوان یک کنش جنسی پیش پا افتاده، کشف را از سطح به عمق رهنمون نمی‌سازد.
شاعر می‌توانست با استفاده از عبارتی استعاری هم وزن "تشنج ابریشم" از سقوط زبان و نشانه‌ها در این قسمت از شعر جلوگیری کرده ومعنا و تاویل‌پذیری را قربانی معنای اروتیک نکند.
علاوه بر آن کلمه‌ای مانند تجسد، که از نظر صرف کلمه، کلاسیک به حساب می‌آید با فرمی که تلاش دارد نومدرنیستی باشد سنخیتی نداشته ، عدم هماهنگی زبان و مفهوم نوی شعر را موجب شده است.

(۲)
ـ سلام
از ارتفاع، سلام!

شعر در این قسمت با استفاده ازعبارت: (ـ سلام) از منولوگ وارد فضای دیالوگ شده و چیدمان نشانه‌ی خط تیره (ـ) و کلمه‌ی (سلام)، با خلق ژانر نمایشی که در قسمت پایانی به اوج خود می‌رسد فضای چند ژانری را هم تجربه می‌کند و به ساختار روایی شعر قوت می‌بخشد و از توصیف صرف فاصله می‌گیرد.
ارتفاع(موقعیت مکانی مرد هنگام رابطه‌ی جنسی) و غلبه‌ی جسمانی و روانی او را بر زن هنگام شکل گیری رابطه نشان می‌دهد و از سیستم استیلایی و قدرت جهان مذکر بر مونث به شکلی خلاقانه پرده برمی‌دارد.
.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💠بخش‌دوم

.پیشنهاد می‌شود با توجه به بازی زبانی موجود و خلق دوباره‌ی قافیه‌های درونی و موسیقی درونی شعر با عبارات "مین" ، "میم" ، "‌نون" ، "فاصله" و "فصلها" سطور حاضر به شکل زیر بازنویسی شوند:

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا

در نهایت ضرورت دارد شاعر عنوانی را برای شعر خود انتخاب کند. عنوانی که شعر با آن در ذهن مخاطب و جهان شعر ماندگار شود.

خوانش پیشنهادی:

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم


کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا


💎پایان

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل‌شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💎بخش‌‌اول

چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...
بی خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه
در این زمین‌های پر از مین
از میم و‌نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

خوانش شعر:

موتیف مقید شعر حاضر، فاصله‌ی انسان معاصر از خویشتن و دیگری است. دیگری‌ای که بی حضور او، خویشتن معنا نمی‌یابد. این نوع نگاه، شعر را در اتمسفری فلسفی خلق می‌کند. فلسفه‌ی حضور در تقابل با فاصله و عدم حضور که انسان معاصر را با بحران روانشناختی عمیقی روبرو کرده است. بحرانی که در آن به باور "مارکوزه" انسانها به سبب فاصله‌ی روانشناختی تا حد یک شی‌ء تنزل و تقلیل می‌یابند و میان آنها عاطفه اتفاق نمی‌افتد. با توجه به این انگاره ـ اگر چه شعر حاضر شعری معناگریز و وابسته به زبان می‌باشد ـ با رویکرد ساختارگرایی جزئی نگر مورد خوانش قرار می‌گیرد.

(۱)
چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...

شاعر در سطرهای آغازین، به تنگ آمدن خویش (انسان معاصر) را در هستی، که به زندانی بی در و پنجره می‌ماند نشان می‌دهد. تنها دستاورد انسان از چنین وضعیتی تراژیک، نه لذت از زندگی، که خستگی و بی حوصله‌گی فزاینده‌ای‌ست که در نهایت او را به تسلیم و پذیرش وضعیت تراژیک خود ناچار نموده و دچار درماندگی آموخته شده‌ای می‌کند که مفهومی روانشناختی در نظریه‌ی سلیگمن است.
معنای حاضر، در ساختاری زبان‌مند بیان نشده است. اشاره‌ی صریح به خستگی و حوصله، کارکرد هوشمندانه‌ی بی در و پنجره بودن زندان هستی را کم رنگ کرده است. خستگی واکنشی منفعلانه است که ضرورت دارد به شکلی غیرمستقیم در معنا و ساختار شعر تنیده شود و مخاطب شعر در خوانشی خلاق به کشف آن بپردازد. پیشنهاد می‌شود این سطور به شکل زیر روایت شود تا هم شعر از بیان صریح فاصله بگیرد و هم بی "در" و "پنجره" بودن خانه‌ی هستی در کارکردی قدرتمند نشان داده شود.

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم

این سطر سفید، امکان سپیدخوانی شعر را فراهم می‌کند.

(۲)
بی‌خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

شعر با معاشقه‌ی "دست" به عنوان عضو نوازشگر انسان ادامه می‌یابد. انتخاب دست از میان تمام اعضاء، باعث شده تا شعر به شیوه‌ای خلاق و هوشمند از کلیشه‌های جنسی رایج که غالبن در فضایی اروتیک بیان می‌شود فاصله گرفته و کارکرد متفاوتی را در شعر معاصر برای دست خلق کند.
بازی زبانی ارزشمند با عبارت "کوتاه" شعر را به فضای تاویل می‌برد و دو معنای متفاوت را برای مخاطب خلق می‌کند:
ـ کوتاه بیا در "کنش زمان‌مند" به معنای زود و بی درنگ بیا
ـ کوتاه بیا در "ساختار معناشناختی" به معنای بس کن
سطرسازی متفکرانه‌ی "چقدر کوتاه آمده دست‌هام" به شکل زیر امکان تفکر مخاطب را نسبت به کنش "کوتاه آمدن" فراهم کرده است.

چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

پیشنهاد می‌شود با حذف عبارت "بی خیال" این بخش از شعر جهت حفظ لحن، رعایت سرعت سطرسازی و خوانش به دور از پیچیده‌گی سطرها به شکل زیر بازنویسی شود:

کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

(۳)
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

شاعر در این سطور، برون رفت از بحران فاصله را کودتایی کوتاه عنوان می‌کند. کودتایی که کوتاه و سریع اتفاق بیفتد و فاصله را نابودسازد و دو نفر به هم برسند و حضور مشترک را تجربه کنند. ترکیب عبارات "کودتا" و "کوتاه" و ساخت عبارت "کودتاه" بازی زبانی خلاقی‌ست که در بعد زبان به قدرت شعر کمک می‌کند. اگر چه در بعد معنا رهیافت جدیدی ارائه نمی‌کند. چرا که کودتا خود به شکلی سریع و کوتاه در جهان واقع اتفاق می‌افتد. علاوه بر آن قافیه‌های درونی که با عبارات "کو" ، "کودتا" و "کوتاه" ساخته شده است موسیقی قدرتمندی را در شعر خلق نموده که خوانش شعر را وارد فضای موسیقایی متفاوتی می‌کند.
با توجه به آنچه آمد پیشنهاد می‌شود شعر به صورت زیر بازنویسی شود:

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

(۴)
در این زمین‌های پر از مین
از میم و نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

شعر در سطرهای پایانی در یک بازی زبانی هوشمندانه، استحاله‌ی "من" و "ما" را، به "مین" که به جای آنکه منشاء عشق ورزی و سازندگی "فروم"ی باشد به انفجار و نابودی بدل می‌شود نشان می‌دهد و خواست شاعر را برای وصال برجسته می‌کند. شاعر با این رویکرد زبانی نشان می‌دهد که آنچه به سازندگی جهان منجر می‌شود نه "من" های فاصله گرفته از هم، که من هایی مستحیل در هم است که در یک ارتباط انسانی "ما" شده‌اند. مایی که اگر از هم بگسلد آنچه باقی می‌ماند نه فقط دو "من" تنها، که "مین" هایی‌ ست منفجر شده که هستی را به ورطه‌ی نابودی می‌کشاند.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodne
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💠بخش‌دوم

.پیشنهاد می‌شود با توجه به بازی زبانی موجود و خلق دوباره‌ی قافیه‌های درونی و موسیقی درونی شعر با عبارات "مین" ، "میم" ، "‌نون" ، "فاصله" و "فصلها" سطور حاضر به شکل زیر بازنویسی شوند:

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا

در نهایت ضرورت دارد شاعر عنوانی را برای شعر خود انتخاب کند. عنوانی که شعر با آن در ذهن مخاطب و جهان شعر ماندگار شود.

خوانش پیشنهادی:

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم


کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا


💎پایان

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل‌شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💎بخش‌‌اول

چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...
بی خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه
در این زمین‌های پر از مین
از میم و‌نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

خوانش شعر:

موتیف مقید شعر حاضر، فاصله‌ی انسان معاصر از خویشتن و دیگری است. دیگری‌ای که بی حضور او، خویشتن معنا نمی‌یابد. این نوع نگاه، شعر را در اتمسفری فلسفی خلق می‌کند. فلسفه‌ی حضور در تقابل با فاصله و عدم حضور که انسان معاصر را با بحران روانشناختی عمیقی روبرو کرده است. بحرانی که در آن به باور "مارکوزه" انسانها به سبب فاصله‌ی روانشناختی تا حد یک شی‌ء تنزل و تقلیل می‌یابند و میان آنها عاطفه اتفاق نمی‌افتد. با توجه به این انگاره ـ اگر چه شعر حاضر شعری معناگریز و وابسته به زبان می‌باشد ـ با رویکرد ساختارگرایی جزئی نگر مورد خوانش قرار می‌گیرد.

(۱)
چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...

شاعر در سطرهای آغازین، به تنگ آمدن خویش (انسان معاصر) را در هستی، که به زندانی بی در و پنجره می‌ماند نشان می‌دهد. تنها دستاورد انسان از چنین وضعیتی تراژیک، نه لذت از زندگی، که خستگی و بی حوصله‌گی فزاینده‌ای‌ست که در نهایت او را به تسلیم و پذیرش وضعیت تراژیک خود ناچار نموده و دچار درماندگی آموخته شده‌ای می‌کند که مفهومی روانشناختی در نظریه‌ی سلیگمن است.
معنای حاضر، در ساختاری زبان‌مند بیان نشده است. اشاره‌ی صریح به خستگی و حوصله، کارکرد هوشمندانه‌ی بی در و پنجره بودن زندان هستی را کم رنگ کرده است. خستگی واکنشی منفعلانه است که ضرورت دارد به شکلی غیرمستقیم در معنا و ساختار شعر تنیده شود و مخاطب شعر در خوانشی خلاق به کشف آن بپردازد. پیشنهاد می‌شود این سطور به شکل زیر روایت شود تا هم شعر از بیان صریح فاصله بگیرد و هم بی "در" و "پنجره" بودن خانه‌ی هستی در کارکردی قدرتمند نشان داده شود.

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم

این سطر سفید، امکان سپیدخوانی شعر را فراهم می‌کند.

(۲)
بی‌خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

شعر با معاشقه‌ی "دست" به عنوان عضو نوازشگر انسان ادامه می‌یابد. انتخاب دست از میان تمام اعضاء، باعث شده تا شعر به شیوه‌ای خلاق و هوشمند از کلیشه‌های جنسی رایج که غالبن در فضایی اروتیک بیان می‌شود فاصله گرفته و کارکرد متفاوتی را در شعر معاصر برای دست خلق کند.
بازی زبانی ارزشمند با عبارت "کوتاه" شعر را به فضای تاویل می‌برد و دو معنای متفاوت را برای مخاطب خلق می‌کند:
ـ کوتاه بیا در "کنش زمان‌مند" به معنای زود و بی درنگ بیا
ـ کوتاه بیا در "ساختار معناشناختی" به معنای بس کن
سطرسازی متفکرانه‌ی "چقدر کوتاه آمده دست‌هام" به شکل زیر امکان تفکر مخاطب را نسبت به کنش "کوتاه آمدن" فراهم کرده است.

چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

پیشنهاد می‌شود با حذف عبارت "بی خیال" این بخش از شعر جهت حفظ لحن، رعایت سرعت سطرسازی و خوانش به دور از پیچیده‌گی سطرها به شکل زیر بازنویسی شود:

کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

(۳)
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

شاعر در این سطور، برون رفت از بحران فاصله را کودتایی کوتاه عنوان می‌کند. کودتایی که کوتاه و سریع اتفاق بیفتد و فاصله را نابودسازد و دو نفر به هم برسند و حضور مشترک را تجربه کنند. ترکیب عبارات "کودتا" و "کوتاه" و ساخت عبارت "کودتاه" بازی زبانی خلاقی‌ست که در بعد زبان به قدرت شعر کمک می‌کند. اگر چه در بعد معنا رهیافت جدیدی ارائه نمی‌کند. چرا که کودتا خود به شکلی سریع و کوتاه در جهان واقع اتفاق می‌افتد. علاوه بر آن قافیه‌های درونی که با عبارات "کو" ، "کودتا" و "کوتاه" ساخته شده است موسیقی قدرتمندی را در شعر خلق نموده که خوانش شعر را وارد فضای موسیقایی متفاوتی می‌کند.
با توجه به آنچه آمد پیشنهاد می‌شود شعر به صورت زیر بازنویسی شود:

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

(۴)
در این زمین‌های پر از مین
از میم و نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

شعر در سطرهای پایانی در یک بازی زبانی هوشمندانه، استحاله‌ی "من" و "ما" را، به "مین" که به جای آنکه منشاء عشق ورزی و سازندگی "فروم"ی باشد به انفجار و نابودی بدل می‌شود نشان می‌دهد و خواست شاعر را برای وصال برجسته می‌کند. شاعر با این رویکرد زبانی نشان می‌دهد که آنچه به سازندگی جهان منجر می‌شود نه "من" های فاصله گرفته از هم، که من هایی مستحیل در هم است که در یک ارتباط انسانی "ما" شده‌اند. مایی که اگر از هم بگسلد آنچه باقی می‌ماند نه فقط دو "من" تنها، که "مین" هایی‌ ست منفجر شده که هستی را به ورطه‌ی نابودی می‌کشاند.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodne
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠(۵)
فرود نیروی ماهیچه‌ای
عبور در گوگرد
نفس کشیدن در دهلیز
خفه شدن
احاطه شدن

شعر در این قسمت به نهایت ارتباط جنسی می‌رسد، عبارت (فرود نیروی ماهیچه‌ای) دالی بر مدلول پایان عمل و عبارت (نفس کشیدن در دهلیز) هم نوعی جان گرفتن یا نفس راحت کشیدن را به تصویر کشیده است. در ادامه یگانگی مرد و زن و یا احاطه شدن آلت‌های آنها را در اوج و عمق رابطه با عبارت (احاطه شدن) نشان داده است. اگر چه نشانه‌های جنسی را می‌توان از اغلب عبارات موجود در این قسمت از شعر استنباط کرد اما این قسمت نیز بر خلاف دو قسمت اول و مانند قسمت سوم در محدوده‌ی شعر اروتیک محض محدود نشده و امکان تاویل شعر توسط مخاطب را افزایش داده است. ولی همان‌ مشکل عدم تایید هسته‌ها(قطعه‌ها)ی کار از یکدیگر تاویل پذیری منطقی کار را بر اساس نشانه شناسی و روابط دال و مدلولی مشکل می‌کند.

(۶)
پریدن در رخوت
پریدنِ در خواب
فراموشی مژه‌ها
مشخصات مرداب...

(پریدن در رخوت و خواب) را می‌توان به کنش مرد و زن پس از ارتباط جنسی تعبیر کرد و (فراموشی مژه‌ها و مشخصات مرداب) راهم کنش بعد از پایان رابطه در نظر گرفت که اگرچه حاوی بار معنایی لازم در شعر هستند اما نوع کلمات ( از نظر صرف) در مقایسه با عبارات (فراموشی مژه‌ها و مرداب) از انسجام زبانی مناسبی برخوردار نیستند.

(۷)

ـ آآه...
ـ صدای دود می‌آید؟
ـ چه ماه تنهایی!

این عبارات و نوع چیدمان آنها شعر را به منشوری از معنا بدل می‌کند که هر خوانشگر خلاقی می‌تواند با چیدمان متفاوت نشانه‌ها به برداشت شخصی خود برسد.

عبارت صدای دود حس‌آمیزی و ترکیب سازی بدیعی را بوجود آورده و اگر آن را در امتداد تک گویی قسمت‌ قبل شعر بدانیم آه کشیدن می‌تواند از جانب مرد که برنده‌ی بلامنازغ است و در انتها به زن و یا ماهی که در آسمان است ( و چه بسا با توجه به بند «صدای دود می‌آید؟» ابرهایی هم آن را احاطه کرده‌اند) آن عبارات را می‌گوید.
چون در این اثر صدای مرد تنها صدای موجود بوده و زن بعنوان یک مفعول، منفعل و شی‌وار نقش ایفا کرده، این فرم و مضمون همدیگر را تایید و تکمیل می‌کنند. و اگر بند‌های یک و سه را از جانب زن در نظر بگیریم هم دو بند با رنگ آمیزی عاطفی بالا خواهیم داشت و مرد که به شکلی بعد از دست یافتن به خواسته‌اش، به دنیای واقعی و منطقی اطرافش برگشته.
البته با توجه به اهمیت ساختار و تطابق ساختار فرمی و مضمونی این همخوانی با مونولوگ اول کار که از بالا دست ( ارتفاع) انجام شده و کل اثر بر تک گویی مرد استوار بوده ، برداشت‌های دیگری هم می‌توان داشت.

ـ "آآه...
ـ صدای دود می‌آید؟
ـ چه ماه تنهایی! "

مثلا اگر این قسمت از شعر را به مثابه‌ی نمایشنامه‌ای درنظر بگیریم که هر بازیگری دیالوگ خود را به زبان می‌آورد عبارت: ـ "آآه.. لذت و رنج توامان زن را در رابطه‌ی جنسی به زیبایی نشان می‌دهد یعنی زن در شرایط زمان ـ مکانی حاضر آنگونه که فروید عنوان می‌کند به سادیسم ـ مازوخیسم دچار گشته است.
عبارت: ـ صدای دود می‌آید؟ راوی ناظری ا‌ست که از آغاز رابطه ناظر چیستی و چگونگی رابطه‌ی جنسی بوده و ناله‌ی زن را صدای او می‌داند که حالا دیگر نیست بلکه دود شده است و به هوا رفته است تا زجر نابودی زن را برجسته کرده باشد.
عبارت: ـ چه ماه تنهایی! دیالوگ دیگری‌ است که راوی آن هر که باشد، -شاعر یا ناظر بیرونی،- تنهایی زن را بعد از رابطه‌ی جنسی به شکل اعتراضی برجسته ساخته و با استفاده از کهن الگوی ماه در نظام روانشناسی یونگ که اشاره به زن به عنوان عنصر مادینه است بر این تنهایی ابدی و ازلی صحه گذاشته است.
این نوع تاویل روایت شعری، شعر حاضر را از تک صدایی خارج کرده و به شعر چندصدایی تبدیل کرده که از بعد ژانر شعری قوت خاصی به آن داده است. اما به دلیل کوتاه بودن اثر و عدم تمهیدات لازم، اگر نقدی متن‌محور مد نظر باشد، ساختن نظام نشانه‌ها را با مشکل مواجه می‌کند.

ادیت پیشنهادی:


از رگ عبور تا بن‌بست
در آ ونگ توده‌ی تخديری
و تشنّج ابريشم
در دره‌ی دو ماهتاب که می
وقتی زلزله در چارچوب
می‌افتد در چاآآآآه

ـ سلام
از ارتفاع، سلام!

مرا به لمس سطوح
به سطح رطوبت
مرا به دهلیزِ پروانه‌ی سياه
بی‌پروا به حرصِ گل گوشتخوار
به ضلع و قاعده
تا انتهای قنات
قانع کن

به نبض قلب مثلث
محيط چنگكی
به بلعیده شدن
تهی ز هم همه
به جذبه و جذب
پر از سقوط
به ريختن
ديو انه
بخوان

فرودِ رود
نيرو ماهي چه‌
عبور بر گوگرد
نفس در شعله‌های دهليز
خفه شدن در بطن
احاطه شدن
رهاآآآ

در افتادن با رخوت
فراموشي مژه‌ها
مختصاتِ مرد اب
_آآه...
-صدای دود می‌آید
_چه ماه تنهایی

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠(۳)
مرا به سطح رطوبت
مرا به تاب و تب گوشت
مرا به ظلمتِ پروانه ی سياه
مرا به حرصِ گل گوشتخوار
به ضلع و قاعده، به انتهای قنات
مرا به گودِ مادگی‌ات
دعوت كن

در این قسمت از شعر عبارات: گوشت(بدن زن)، پروانه‌ی سیاه(آلت جنسی زن)، گل گوشتخوار(آلت جنسی زن)، ضلع و قاعده(بافت آلت جنسی زن)، انتهای قنات(آلت جنسی زن) و ماده‌گی (آلت جنسی زن) همگی بر فضای اروتیک شعر تاکید کرده و اروتیسم با تکرار آلت جنسی زن در قالب عبارات متفاوت به نهایت افراط رسیده و سیری ناپذیری انسان را در رابطه‌ی جنسی برجسته ساخته است.
اما دینامیک بندها با فضای کار هم خوانی ندارد. در سطح سرعت سطر با استفاده از هجاهای کوتاه زیاد، محیط هیجان را القا می‌کند اما در حالی که موقعیت با ضربان تند و هیجان بالاست، شاعر در حال خرید زمان و طولانی کردن این موقعیت است، اما با تصاویر ثابت. - برعکس آنچه که در این سبک شعر به حرکت دادن به تصاویر و ساختن سینمای متنی در تئوری اهمیت داده شده- ولی چه در فرم (حرکت)و چه در مضمون پیشرفتی در کار صورت نمی‌گیرد.
در این قطعه، فارغ از درخواست مرد از زن برای آغاز رابطه‌ی جنسی، عدم حرکت در شعر به عنوان یک سینمای متنی از پلانی به پلان دیگر وجود دارد. یعنی بر خلاف ارتباط جنسی که مرحله به مرحله به اوج خود می‌رسد چنین حرکتی در کلیت شعر مشاهده نمی‌گردد. شعر در دو قسمت اول در موقعیت توصیف و درخواست مرد برای رابطه‌ی جنسی بی‌حرکت مانده و عبارات تکرارشونده که اغلب معنای واحد و یگانه‌ای یعنی (ماده‌گی) را در ذهن خلق می‌کند، - عکسی ثابت، با زوم کردن در نواحی مختلفش- نشان می‌دهد که شاعر در چیدمان قطعات پازل خود به شکلی عمل کرده است که می‌توان بسیاری از قطعات را حذف کرده بدون آنکه هیئت کلی پازل آسیب جدی ببیند. یعنی با پیشرفت سطرها, شعر در مفهوم ساکن مانده است.
استفاده از عبارات متفاوتی که همگی تنها بر آلت جنسی زن که شاعر به صراحت از آن با عنوان (ماده‌گی) نام می‌برد نشان می‌دهد که شاعر نتوانسته جز بازی با کلمات و خلق تصاویری هم سطح فارغ از جوهر حرکت شعری، تصاویر شعری متفاوتی را خلق کند که در یک سیستم پلکانی صعود کنند. علاوه بر آن با استفاده از کلمه‌ی ماده‌گی، جرات خطر را به خود و فضای شعر خود در جنبه‌ی زبان نداده است. چرا که شعر اروتیک در بعد معنایی به شدت از مرزهای اخلاق عدول می‌کند و بیان آن تنها در قالب زبانی ناادبی به مفهوم رایج از ادبیات امکان پذیر می‌باشد و هرگونه زبان وابسته به اخلاق اجتماعی به قربانی شدن معنای اروتیک موجود در آن منجر می‌شود. بررسی نمونه‌های شعر اروتیک موجود نشان می‌دهد که این نوع از شعر بیش از آنکه متکی به معنا باشد وابسته به زبانی اروتیک است.- اگر چه نباید به تاریخ نوشتن این اثر بی‌توجه بود. -

(۴)
درون قلب مثلث،
مرا به باز و بسته شدن
در اين محيط چنگكی بيرحم
تهي ز همهمه
پر از سقوط
مرا به ريختن
ديوانه ريختن
دعوت كن

شاعر در این قسمت با استفاده از عبارات: مثلث(شکل آلت جنسی زن)، باز و بسته شدن(کنش جنسی آلت زن هنگام دخول)، محیط چنگکی بی‌رحم(تشبیه آلت جنسی زن به محیط چنگکی بی‌رحم)، سقوط (افتادن مایع جنسی مرد)، ریختن(انزال مرد) به خلق فضای اروتیکی دیگر دست زده است. این قسمت از شعر علیرغم حضور نشانه‌های صریح جنسی، می‌توانست با چیدمان خلاقانه‌ی عبارات مذکور که اغلب در سطح نماد و نشانه در یک سیستم دال و مدلولی خلق شده باشند، امکان ورود شعر را به فضای تاویل به وجود آورد تا مخاطب معانی دیگری غیر از معنای سکسوالیته را کشف نماید. عبارات: چنگک، بی‌رحم، ههمهمه، سقوط، دیوانه ریختن و دعوت کردن فاقد بار معنایی اروتیک محض بوده و امکان تاویل دیگری را فراهم نموده‌اند .
اما از آنجا که اثر به جز دیالوگهایی که وارد کرده، فرم یکه‌ای دارد و در اثر مونوفرمیک امکان پرداخت چند مضمون بسیار دشوار خواهد بود، و نیازمند تمهیدات خود است، با نشانه‌های بسیار قوی و گاه عریانی که در قسمت‌های بالا وارد کرده، امکان تفسیر دیگرگون را از خوانند‌گان خاص و اخص گرفته است.
و حتی این چند پهلو بودن زبان می‌تواند از دیدگاهی دیگر محافظه‌کاری در کاربرد زبان جهت خلق یک شعر اروتیک تلقی گردد.

.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️telegram.me/Khodneviis
خودنویس
@khodneviis صعود مرگ‌خواهانه رگ عبور، رگ بن‌بست فشار توده‌ی تخدیری تجسّد نفس، تشنج ابریشم گسیختن از چارچوب، ریختن از آه رهایی فرو رونده ـ سلام از ارتفاع، سلام! مرا به تاب و تب گوشت مرا به ظلمت پروانه‌ی سیاه مرا به حرص گل گوشتخوار به ضلع و…
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر 
صعود مرگ خواهانه از #یدالله_رویایی

به قلم
#جبار_شافعی‌زاده :
#رضا_هاشمی :

💠نقد ادبی روانکاوانه، به انگلیسی (Psychoanalytic Literary Criticism) گونه‌ای از نقد ادبی است که در آن روش‌ها، مفاهیم، نظریه‌ها و فرم‌های به کار رفته متأثر از سنت روانکاوی است که توسط بنیانگذار روان‌شناسی مدرن زیگموند فروید بنا نهاده شد و پس از وی روانشناسان دیگری مانند یونگ، لکان، مورون و کریستوا در این زمینه فعالیت داشته‌اند. از همان نخستین روزهای پیدایش روانکاوی، خوانش روانکاوانه نیز در محافل ادبی مغرب زمین رایج شد و اکنون یکی از رویکردها و روش‌های اصلی نقد ادبی محسوب می‌شود. در این شیوه از نقد ادبی، به متن به مثابه‌ی یک رؤیا می‌نگرند و منتقد به تاویل آن می‌پردازد تا به لایه‌های نهفته‌ی آن پی ببرد. به نقد ادبی روانکاوانه، نقد روانشناختی نیز می‌گویند. با این رویکرد شعر صعودِ مرگ خواهانه از یدالله رویایی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

شعر حاضر با مجموع نشانه‌هایی که در ساختار آن در چیدمانی خلاقانه در هم تنیده و یک شبکه‌ی معنایی متفاوت را پیش روی مخاطب گشوده است، شعری اروتیک به حساب می‌آید که ارتباط جنسی میان مرد و زن را از آغاز ، تا ارضای فیزیولوژیکی ـ روانشناختی آن دو، در نمایی اروتیک به تصویر کشیده است.
برای کشف چیستی و چگونگی این رابطه، اثر با استفاده از نمادها و نشانه‌های فرویدی و یونگی جزء به جزء مورد بررسی قرار می‌گیرد.

(۱)
صعود مرگ‌خواهانه
رگ عبور، رگ بن‌بست
فشار توده‌ی تخدیری
تجسّد نفس، تشنج ابریشم
گسیختن از چارچوب، ریختن از آه
رهایی فرو رونده

فروید در تقسیم‌بندی نشانه‌های جنسی، اغلب اجسام نوک تیز و هرمی شکل را نماد آلت جنسی مرد و اجسام مقعر، شفاف، نازک و نرم و لزج را نماد زنانگی می‌داند. علاوه بر آن افعال پرواز کردن، فرورفتن، ریختن، فشارآوردن و... را کنش‌های جنسی مردانه می‌داند.

عبارات: صعود(موقعیت مکانی مرد هنگام رابطه‌ی اروتیک)، عبور(انجام دخول)، بن بست(مقاومت زن و جنس آلت او)، فشار(کنش سکسوالیته)، توده‌ی تخدیری(آلت جنسی مرد)، نفس(نفس زدن زن و مرد در رابطه)، تشنج ابریشم (رعشه اندام زن)، ریختن(کنش مایع جنسی)، آه(کنش صوتی ـ جنسی در اوج لذت)، فرو رونده(کنش جنسی مرد)؛ همگی نشانه‌های جنسی‌ای هستند که از "لیبیدو" یا آنچه فروید از آن به عنوان "انرژی زندگی" نام می‌برد حکایت می‌کنند.
بسامد چشمگیر نشانه‌های مذکر در کل شعر، بیانگر آن است که مرد آغازگر رابطه است و راوی .
این انگاره در عبارت:
ـ سلام
از ارتفاع، سلام!
که از جانب مرد در موقعیت مکانی غلبه بر زن، به زن خطاب می‌شود و همچنین عبارت:"مرا به گود مادگی‌ات دعوت کن" از جانب مرد خطاب به زن در قسمت دوم شعر، تیری ا‌ست که به جای خوردن به کناره‌های هدف و نشانه‌گذاری اطراف آن برای مخاطب، به خود هدف اصابت کرده است.
شاعر در این قسمت از شعر، اگر چه تلاش نموده است تا اروتیسم موجود در شعر را با دست بردن در نحو بند، و با آشنایی زدایی به نمایش بگذارد اما در نمایش به نشانه‌های معمولی متوسل شده که مخاطب در خوانش اولیه به اروتیسم مهارگسیخته‌ی شعر ‌پی ‌برده و با شعری عریان روبرو می‌شود که او را از خوانش خلاق و فعال تا کشف نشانه‌ها و به تبعیت از آن کشف معانی متفاوت، محروم می‌سازد.
فشار توده‌ی تخدیری اشاره‌ی مستقیم به کنش آلت جنسی مرد و رابطه‌ی اروتیک است ولی استفاده از عبارت "تشنج ابریشم" به عنوان نشانه و نمادی زنانه بسیار هوشمندانه بوده که شعر را به فضایی استعاری وارد کرده که درک آن، نیاز به کشف نمادهای اروتیک از جانب مخاطب دارد. اما کلمه‌ی "فشار" به عنوان یک کنش جنسی پیش پا افتاده، کشف را از سطح به عمق رهنمون نمی‌سازد.
شاعر می‌توانست با استفاده از عبارتی استعاری هم وزن "تشنج ابریشم" از سقوط زبان و نشانه‌ها در این قسمت از شعر جلوگیری کرده ومعنا و تاویل‌پذیری را قربانی معنای اروتیک نکند.
علاوه بر آن کلمه‌ای مانند تجسد، که از نظر صرف کلمه، کلاسیک به حساب می‌آید با فرمی که تلاش دارد نومدرنیستی باشد سنخیتی نداشته ، عدم هماهنگی زبان و مفهوم نوی شعر را موجب شده است.

(۲)
ـ سلام
از ارتفاع، سلام!

شعر در این قسمت با استفاده ازعبارت: (ـ سلام) از منولوگ وارد فضای دیالوگ شده و چیدمان نشانه‌ی خط تیره (ـ) و کلمه‌ی (سلام)، با خلق ژانر نمایشی که در قسمت پایانی به اوج خود می‌رسد فضای چند ژانری را هم تجربه می‌کند و به ساختار روایی شعر قوت می‌بخشد و از توصیف صرف فاصله می‌گیرد.
ارتفاع(موقعیت مکانی مرد هنگام رابطه‌ی جنسی) و غلبه‌ی جسمانی و روانی او را بر زن هنگام شکل گیری رابطه نشان می‌دهد و از سیستم استیلایی و قدرت جهان مذکر بر مونث به شکلی خلاقانه پرده برمی‌دارد.
.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده
👤 #رضا_هاشمی

✒️Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از #جبار‌_شافعی‌زاده
به قلم #رضا_هاشمی

💠 #بخش‌دوم

و بند ریزد در دریا، جناس «د» و همین طور قافیه‌ی درونی «در» و «در»یا ، بازی زبانی زیبایی بوجود آورده که در این کار با رویکرد کنایی ارزش‌های بیشتری برای اثر بوجود آورده و تصویر

«موهاش بادبان رها در باد»
جناس «الف» که پنج بار تکرار شده هماهنگی زیبایی بین فرم استراکچر و سمنتیک استراکچر بوجود آورده. و قافیه‌ی درونی باد و ‌بادبان .
تصویر پستان‌ها، تشبیه بدیع به دوجزیره‌ی « تاریک» و تضادی که با جمله‌ی معترضه‌ی تاکید شده- روشنی من- و تکمیل و کار حسی گرفتن از نشانه‌های قبلی کار هم شایسته‌ی توجه است.

البته اشاره‌ی مستقیم به قایق و علی‌الخصوص صفت «شکسته» دامنه‌ی تاویل پذیری کار را پایین آورده و حشو زاید به نظر می‌رسد که با کمی تغییر نحوی ،فضای کنایی اثر حفظ می‌شود.


ویرایش پیشنهادی

پرم از پرهای بنفشه‌
باشد این بار
از مرده‌گان آن زن
-در ایستگاه قطار
بلیط‌اش لبخند
‌کنار مردی نشسته
تا قهوه
انگشت‌هاش بلوار میرداماد-

همراهیم کنید تا رود
پیش از آنکه بخوابد
بر سینه‌ام خطی
مثل مهمان ناخوانده‌
لم داده بر کاناپه‌ای خاموش

موجی بپیچد
بنفشه‌ها
بریزد در دریا
بیدار شود زن از خواب
موهاش بادبان رها در باد
پستان‌هاش دو جزیره‌ی تاریک
ـ روشنیِ من ـ
در دستان قایقی که شکسته‌ام


📊 #تحليل_شعر
👤 #رضا_هاشمی

✒️telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از #جبار‌_شافعی‌زاده
به قلم #رضا_هاشمی

💠 #بخش‌اول


یکی از برجسته‌گی‌های هر اثری جنبه‌ی تاویل پذیری کار می‌تواند‌ باشد. هرچقدر نشانه‌های کار عمیق‌تر بوده و از عریان بودن پرهیز شود، امکان ساخت روایت‌های متفاوت بیشتر و امکان برداشت‌های مختلف افزایش می‌یابد. و بدین ترتیب امکان تاویل مخاطب‌محور فراهم می‌آید.
با این مقدمه با رویکرد ساختارگرایی جزیی نگر، و نشانه‌شناسی اثر بالا را مورد ‌هم‌خوانی قرار می‌دهیم.


قطعه‌ی اول

پر از بنفشه‌ام
لطفن این بار
از تمام مرده‌گان زنی
در ایستگاه قطار
بلیط‌اش لبخند
‌نشسته کنار مردی تا قهوه
انگشتانش بلوار میرداماد


در شروع کار با دو نشانه‌ی مهم مواجه می‌شویم:

بنفشه
مرده‌گان
اگر پیش‌زمینه‌ای از آداب و رسوم شرق داشته باشیم تصویر مردگانی که به این شکل به رودخانه سپرده می‌شوند به سرعت به ذهن متبادر می‌شود‌. چنانکه مستحضرید افتتاح کار، مثل مصالح اولیه‌ی ساختمان است. با دیدن آن‌ها، ذهنیت شکل گرفته و نشانه‌های بعدی را واکاوی و تاویل آنها و استعاره‌ها را با آن تطابق می‌دهد.
راوی آرزوی خود را بیان می‌کند؛ میهمان بعدیش زنی باشد که اورا در ایستگاه قطار- احتمالا میرداماد - کنار مردی دیده که قهوه می‌نوشید و انگشتان زن مثل بلوار میرداماد برایش حس خوبی داشته.
اگرچه تشبیه تنها در موارد بدیع بودن مورد تایید است، اینجا تشبیه انگشت‌ها ، که احتمالا به بلندی و خوشایندی بلوار معروف میرداماد بوده، تازگی داشته است. هنر صاحب اثر در استفاده از بلوار میرداماد با بار معنایی که پشت خودش دارد، از نظر کارکردهای روانشناسی هم قابل توجه است. هم از نظر تاویل نویسنده محور و هم مخاطب محور. چون معمولا ذهنیتی نسبت به آن در جامعه وجود دارد.

لطفا به سرعت روایت در قطعه اول توجه شود. نوع ترکیب هجای بلند و‌کوتاه کنار هم در محور هم‌نشینی.
وقتی صحبت ساختار می‌شود، ترکیب فرم و موتیف مد نظر است‌؛ نه با هجاهای بلند پشت سر هم کار را کند کرده (علیرغم تم مرگ) و نه با هجای کوتاه شتاب و استرس به خواننده منتقل کرده.
در پس هر دو ، حس خواستن و آرزو بوده. زنی که احتمالا روزی، جایی، -احتمالا در ایستگاه متروی بلوار میرداماد، و.... -دیده.
تنtone(لحن ) قطعه٬ عاشقانه و مودmood(فضای) کار هم با این تصویر( بنفشه، قایق و نشسته کنار مردی تا قهوه) هم حس نوستالژی و هم آرامش را منتقل می‌کند.
ولی در دو بند پایانی با پنج و شش هجای بلند پشت سرهم (مر دی تا قه وه) و (ان گش تا نش بل وا) به آن هیجان و‌میل ورودیه ضربه وارد کرده است.
که به سادگی قابل حل بود.

کنار مردی نشسته
تا قهوه
با این کار هم قافیه‌ی بیرونی درست می‌شد و هم حس تعلیق در بند تا قهوه ایجاد می‌کرد.
اگرچه دست بردن در نحو، امروزه امری لازم به نظر می‌رسد ولی به شرط تولید زیبایی و‌تعالی کار. در حالی که به کار گیری فعل در ابتدای بند اینجا نه تنها تعلیقی به وجود نیاورده، بلکه به خوانش راحت اثر ضربه زده.

در این قطعه البته باید به محور جانشینی هم توجه داشت.
ایستگاه قطار و بلوار میرداماد با رفتن می‌توانند این همان شوند. و‌بلیط ابزاری برای ورود.

قطعه‌ی دوم

مشایعتم کنید تا رود
پیش از آنکه بلولد بر سینه‌ام خطی
مثل مهمان ناخوانده‌ای
لم داده بر کاناپه‌ای خاموش

این قطعه هم قابلیت تاویل پذیری بالایی دارد. مشایعت در ظاهر کار برای حمل قایق مرده به روخانه و وداع است، ودر تاویل استاتیکی دیگر می‌تواند به همراهی عاشق و معشوق در شب وصال تعبیر شود.
تا خطی از آب، تا سینه‌اش بالا بیاید مانند مهمان ناخوانده ( که باز هم جنبه‌ی استعاری دارد و هم تاویل‌پذی ) که برکاناپه لم داده. صفتی که به کاناپه داده( با استفاده از عنصر تشخیص) با موتیف مقید کار هم خوانی دارد و بدیع است.
از نظر صرفی کلمه‌ی لولیدن خیلی به روز نیست و مثلا خوابیدن می‌توانست هم از نظر صرفی و هم از نظر زیبایی‌شناسی ازش بیشتری به کار بدهد.
با توجه به جنبه‌های اروتیک کار، - در قطعه‌ی اول انگشت بود- اینجا سینه داریم، این همان مهره‌هایی‌ست که با توزیع درکار دانه‌های تسبیح نشانه‌ها را تقویت و به هم پیوند می‌دهد.

قطعه‌ی سوم
موجی بپیچد در من
همه‌ی بنفشه‌ها
بریزد در دریا
بیدار شود زن از مرگ
موهاش بادبان رها در باد
و پستان‌هاش دو جزیره‌ی تاریک
ـ روشنیِ من ـ
که قایقی شکسته‌ام

در قطعه‌ی اختتام «در من» حشو به نظر می‌رسد چون قطعا موج، اول در قایق می‌پیچد و اصلا چه نیازی به پرن کردن آن است که در کجا می‌پیچد، چون اساسا فضای کار کنایی‌ست و نشانه‌ها برای مخاطب فعال چیده شده‌اند،
و در بند دوم در شروع بند
ه م ی ، سه هجای کوتاه که اگر چه می‌توان در خوانش «ی» آخر را بلند خواند، ولی در لحن کار تاثیر نامناسب دارد و کلمه‌ی «همه» هم حشو به نظر می‌رسد که با حذف آن ضربه‌ای به کار وارد نمی‌شود.

📊 #تحليل_شعر
👤 #رضا_هاشمی

✒️Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از  #جبار‌_شافعی‌زاده
                            به قلم #صادق_صدرا

💠 #قسمت‌دوم


مرد          زن
              زن        مرد (۵)

واژانه این بار مرد است و خیابان و نیروی دوم از آن سه نیرو که در متن اجتماع حرکت می کند و با اپیزودهای قبلی و بعدی ارتباط معنایی برقرار می کند.

مرد این شعر
در نیمکره‌ی غربی
یک قدم مانده به زن
می‌رود از خیابان
لطفا زن این شعر را
بگذارید در نیمکره‌ی شرقی
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
مرد بماند در خیابان
و زن را نگاه کند
که اتفاق مى‌افتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد (۶)

مرد و نیروی دوم مردی است که در صحنه اجتماع و روابط مدرن جا دارد و به زن نرسیده و ارتباط برقرار نکرده خیابان و صحنه اجتماع را ترک می کند و باز هم به دلیل عدم ایجاد آن ارتباط شعر شکل نمی گیرد.

زن     خیابان      پنجره      مرد
مرد    خیابان      پنجره       زن (۷)

مولف با استفاده از چیدمان هر چهار نشانه سعی در ایجاد ارتباط بین این نیروها در ساختار اجتماع می کند. شاعر با استفاده از ژانر واژانه به متن تنوع بخشیده و با توجه به ارتباط عمودی اپیزودها و ارتباط معنایی متن  ساختار خوب و اجرای مناسبی دارد.



📊 #تحليل_شعر
👤 #صادق_صدرا

✒️Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از  #جبار‌_شافعی‌زاده
                            به قلم #صادق_صدرا

💠 #قسمت‌اول
 

«جهان در پوست گردو اتفاق می‌افتد»

شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد

زن         پنجره
            پنجره        زن

زن این شعر
در نیمکره‌ی شرقی
دقیقه‌اى مانده به پنجره
توى غروب می‌افتد
لطفن این پنجره را پیش از آفتاب
در نیمکره‌ی غربی بگذارید
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
زن اتفاق بیفتد پشت پنجره
و مرد را نگاه کند
که اتفاق مى‌افتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد

مرد          زن
              زن          مرد

مرد این شعر
در نیمکره‌ی غربی
یک قدم مانده به زن
می‌رود از خیابان
لطفن زن این شعر را
بگذارید در نیمکره‌ی شرقی
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
مرد بماند در خیابان
و زن را نگاه کند
که اتفاق مى‌افتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد
 
زن     خیابان      پنجره      مرد
مرد    خیابان      پنجره       زن
 
«جبار شافعی زاده»

استفاده از ژانرهای متنوع در ساختار یک شعر وقتی درست و به جا باشد به آن غنا می بخشد. در این متن شاعر با استفاده از ژانر واژانه و چیدمان کلمات که خوب در متن جا افتاده و دقیق استفاده شده از این تکنیک برای رساندن مفهوم مورد نظر خود بهره برده است. برای بررسی این متن آن را به اپیزودهای تشکیل دهنده آن تقسیم و ساختار اثر را بررسی می کنیم.
 
«جهان در پوست گردو اتفاق می‌افتد» (۱)

عنوان اثر رابطه ای ترامتنی از نوع پیرامتنی دارد با کتاب استیون هاوکینگز، به نام «جهان در پوست گردو» که به بحث درباره فیزیک کوانتوم و نظریه ریسمان پرداخته و حالت های مختلف نوسانی ریسمان های بنیادین که به صورت ذرات بنیادین گوناگون جلوه گر می شود را توضیح می دهد. این نظریه به طرزی بسیار طبیعی نسبیت عام و نظریه میدان کوانتوم که سه نیروی دیگر موجود در طبیعت (نیروی الکترومغناطیس، نیروی ضعیف و نیروی هسته ای قوی) را توصیف می کند و به هم مرتبط می سازد و شاعر با استفاده از سیستم جانشینی زن، مرد و شعر را به جای آن نیروها به کار برده و مورد استفاده قرارداده تا رابطه آن ها را توضیح دهد.

شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد (۲)

با استفاده از نشانه پوست گردو که دلالت ظاهری آن سختی است و باید بشکند تا مغزگردو قابل دست یابی باشد و به دلالت رابطه پیرامتنی با کتاب هاوکینگز این مفهوم به ذهن متبادر می‌شود که این شعر بیان رابطه‌ای است که در جهان عینی خارج از ذهن اتفاق می‌افتد و سختی توصیف این رابطه را می‌رساند. سطر «شورش را درآورده» استفاده از تمثیلی عامیانه است که کنایه از حد خارج شدن هر چیزی است که آن را بی مزه می کند و از چشم می‌اندازد و گویای سختی تلاش مولف در به تصویر درآوردن این ساختار ارتباطی است.

زن          پنجره
             پنجره        زن (۳)

در ژانر واژانه کلمات بدون قرار گرفتن در ساختار نحوی بار معنایی را به تنهایی حمل و به مخاطب انتقال می دهند و هنر در نحوه چیدمان آن هاست تا مفهوم مورد نظر مولف را بتواند به مخاطب منتقل کند و در این اپیزود شاعر با چیدمان زن و پنجره و زن میل به رهایی و آزادی زنان و یا نگاه از دور و از درون قابهای محصور زنان را می‌خواسته القا کند که با عنوان شعر که مرتبط با بحث کوانتوم و نظریه ذرات بنیادین است و یا به منزله یکی از آن سه نیروی موجود در هستی ارتباط معنایی دارد.

زن این شعر
در نیمکره‌ی شرقی
دقیقه‌اى مانده به پنجره
توى غروب می‌افتد
لطفن این پنجره را پیش از آفتاب
در نیمکره‌ی غربی بگذارید
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
زن اتفاق بیفتد پشت پنجره
و مرد را نگاه کند
که اتفاق مى‌افتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق می‌افتد (۴)

زن این شعر به عنوان یکی از نیروهای موجود در زنی شرقی است که به پنجره که نمادی از نگاه از درون قاب و یا آرزوی رهایی است نرسیده غروب می کند و ناپدید می شود و مولف خواسته اش را به صورت تمنا بیان می کند. این تمنا به شکل عام مطرح می شود و مخاطب او همه و یا اجتماع است و می خواهد این روزنه و پنجره را به سمت غرب که نماد تمدن و روابط آزاد است بگشایند و یا قرار بدهند تا در آن صورت میان این نیرو با نیروی دیگر مرد که در خیابان و اجتماع است ارتباط برقرار شود و شعر که بیان ارتباط میان این ذرات بنیادی است اتفاق بیفتد.
 


📊 #تحليل_شعر
👤 #صادق_صدرا

✒️Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💠بخش‌دوم

.پیشنهاد می‌شود با توجه به بازی زبانی موجود و خلق دوباره‌ی قافیه‌های درونی و موسیقی درونی شعر با عبارات "مین" ، "میم" ، "‌نون" ، "فاصله" و "فصلها" سطور حاضر به شکل زیر بازنویسی شوند:

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا

در نهایت ضرورت دارد شاعر عنوانی را برای شعر خود انتخاب کند. عنوانی که شعر با آن در ذهن مخاطب و جهان شعر ماندگار شود.

خوانش پیشنهادی:

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم


کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

در این زمین پر از مین
از میم و ‌نون
تا میم و‌ آ
فاصله فصل‌هاست
کوتاه بیا


💎پایان

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodneviis
خودنویس
@khodneviis چقدر در خستگی‌هام در کم بود پنجره اصلا" حوصله که اوه... بی خیال کوتاه بیا تا دست‌های تو چقدر کوتاه آمده دست‌هام به یک کودتاه نیازمندیم خیلی کوتاه کو تا بیاید کسی کوتاه در این زمین‌های پر از مین از میم و ‌نون تا میم و ‌الف فصل‌ها فاصله…
@khodneviis

📊 #تحليل‌شعری‌از #رضا_هاشمی
#به‌قلم #جبار_شافعی‌زاده

💎بخش‌‌اول

چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...
بی خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه
در این زمین‌های پر از مین
از میم و‌نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

خوانش شعر:

موتیف مقید شعر حاضر، فاصله‌ی انسان معاصر از خویشتن و دیگری است. دیگری‌ای که بی حضور او، خویشتن معنا نمی‌یابد. این نوع نگاه، شعر را در اتمسفری فلسفی خلق می‌کند. فلسفه‌ی حضور در تقابل با فاصله و عدم حضور که انسان معاصر را با بحران روانشناختی عمیقی روبرو کرده است. بحرانی که در آن به باور "مارکوزه" انسانها به سبب فاصله‌ی روانشناختی تا حد یک شی‌ء تنزل و تقلیل می‌یابند و میان آنها عاطفه اتفاق نمی‌افتد. با توجه به این انگاره ـ اگر چه شعر حاضر شعری معناگریز و وابسته به زبان می‌باشد ـ با رویکرد ساختارگرایی جزئی نگر مورد خوانش قرار می‌گیرد.

(۱)
چقدر در خستگی‌هام
در کم بود
پنجره اصلا"
حوصله که اوه...

شاعر در سطرهای آغازین، به تنگ آمدن خویش (انسان معاصر) را در هستی، که به زندانی بی در و پنجره می‌ماند نشان می‌دهد. تنها دستاورد انسان از چنین وضعیتی تراژیک، نه لذت از زندگی، که خستگی و بی حوصله‌گی فزاینده‌ای‌ست که در نهایت او را به تسلیم و پذیرش وضعیت تراژیک خود ناچار نموده و دچار درماندگی آموخته شده‌ای می‌کند که مفهومی روانشناختی در نظریه‌ی سلیگمن است.
معنای حاضر، در ساختاری زبان‌مند بیان نشده است. اشاره‌ی صریح به خستگی و حوصله، کارکرد هوشمندانه‌ی بی در و پنجره بودن زندان هستی را کم رنگ کرده است. خستگی واکنشی منفعلانه است که ضرورت دارد به شکلی غیرمستقیم در معنا و ساختار شعر تنیده شود و مخاطب شعر در خوانشی خلاق به کشف آن بپردازد. پیشنهاد می‌شود این سطور به شکل زیر روایت شود تا هم شعر از بیان صریح فاصله بگیرد و هم بی "در" و "پنجره" بودن خانه‌ی هستی در کارکردی قدرتمند نشان داده شود.

در کم
پنجره اصلن
حوصله هم

این سطر سفید، امکان سپیدخوانی شعر را فراهم می‌کند.

(۲)
بی‌خیال
کوتاه بیا
تا دست‌های تو
چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

شعر با معاشقه‌ی "دست" به عنوان عضو نوازشگر انسان ادامه می‌یابد. انتخاب دست از میان تمام اعضاء، باعث شده تا شعر به شیوه‌ای خلاق و هوشمند از کلیشه‌های جنسی رایج که غالبن در فضایی اروتیک بیان می‌شود فاصله گرفته و کارکرد متفاوتی را در شعر معاصر برای دست خلق کند.
بازی زبانی ارزشمند با عبارت "کوتاه" شعر را به فضای تاویل می‌برد و دو معنای متفاوت را برای مخاطب خلق می‌کند:
ـ کوتاه بیا در "کنش زمان‌مند" به معنای زود و بی درنگ بیا
ـ کوتاه بیا در "ساختار معناشناختی" به معنای بس کن
سطرسازی متفکرانه‌ی "چقدر کوتاه آمده دست‌هام" به شکل زیر امکان تفکر مخاطب را نسبت به کنش "کوتاه آمدن" فراهم کرده است.

چقدر کوتاه آمده
دست‌هام

پیشنهاد می‌شود با حذف عبارت "بی خیال" این بخش از شعر جهت حفظ لحن، رعایت سرعت سطرسازی و خوانش به دور از پیچیده‌گی سطرها به شکل زیر بازنویسی شود:

کوتاه بیا
تا دست تو
کوتاه آمده دست‌هام

(۳)
به یک کودتاه نیازمندیم
خیلی کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

شاعر در این سطور، برون رفت از بحران فاصله را کودتایی کوتاه عنوان می‌کند. کودتایی که کوتاه و سریع اتفاق بیفتد و فاصله را نابودسازد و دو نفر به هم برسند و حضور مشترک را تجربه کنند. ترکیب عبارات "کودتا" و "کوتاه" و ساخت عبارت "کودتاه" بازی زبانی خلاقی‌ست که در بعد زبان به قدرت شعر کمک می‌کند. اگر چه در بعد معنا رهیافت جدیدی ارائه نمی‌کند. چرا که کودتا خود به شکلی سریع و کوتاه در جهان واقع اتفاق می‌افتد. علاوه بر آن قافیه‌های درونی که با عبارات "کو" ، "کودتا" و "کوتاه" ساخته شده است موسیقی قدرتمندی را در شعر خلق نموده که خوانش شعر را وارد فضای موسیقایی متفاوتی می‌کند.
با توجه به آنچه آمد پیشنهاد می‌شود شعر به صورت زیر بازنویسی شود:

کودتاه کنیم
کوتاه
کو تا بیاید کسی کوتاه

(۴)
در این زمین‌های پر از مین
از میم و نون
تا میم و‌الف
فصل‌ها فاصله است
کوتاه بیا

شعر در سطرهای پایانی در یک بازی زبانی هوشمندانه، استحاله‌ی "من" و "ما" را، به "مین" که به جای آنکه منشاء عشق ورزی و سازندگی "فروم"ی باشد به انفجار و نابودی بدل می‌شود نشان می‌دهد و خواست شاعر را برای وصال برجسته می‌کند. شاعر با این رویکرد زبانی نشان می‌دهد که آنچه به سازندگی جهان منجر می‌شود نه "من" های فاصله گرفته از هم، که من هایی مستحیل در هم است که در یک ارتباط انسانی "ما" شده‌اند. مایی که اگر از هم بگسلد آنچه باقی می‌ماند نه فقط دو "من" تنها، که "مین" هایی‌ ست منفجر شده که هستی را به ورطه‌ی نابودی می‌کشاند.

📊 #تحليل_شعر
👤 #جبار_شافعی‌زاده

✒️Telegram.me/Khodne
خودنویس
@khodneviis مردی تنها در اتاقم زندگی می کند از آیینه نگاهم می کند شب ها توی تختم می خوابد ... پنجره را باز خواهم کرد تا این خانه تنهایی اش را بالا بیاورد ! خدا هر روز روی زمین این شهر را می نویسد و خط می زند می نویسد و خط می زند می نویسد و ....خط می…
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر  مرتضی شالی
#به_قلم رضا هاشمی :


در یک بیان کلی شعر را به معنای اتفاق در زبان در نظر می گیرند که با مکاشفه به وقوع می پیوندد.
یعنی خلق از عدم؛ بدیع بودن.
واگر پایه های شعر رابر اصول تخیل، زبان ،ساختار، حس و‌اندیشه استوار بدانیم؛ این اتفاق میتواند در تمام ارکان به وقوع بپیوندد.
امادر سطح زبان ما با صرف و‌نحو دراتباطیم. یعنی هویت و شخصیت هر کلمه(صرف) و همنشینی و جانشینی کلمات در بندها(نحو).
این اتفاق در زبان باکارکرد جدید گرفتن از کلمات و آشنایی زدایی در نحو جملات میتواند شکل بگیرد.
نگاه ساختارگرایانه و روش ساختارگرایی جزیی نگر به بررسی قطعه قطعه ی یک اثر می پردازد. در این متن سعی شده با استفاده از این روش به بررسی پرداخته شود.

قطعه ی اول
مردی تنها
در اتاقم زندگی می کند

در شروع کار ،موتیف مقید-تنهایی- ‌کارخودش را نشان‌‌میدهد. که‌میتوان حتی آن را نوعی مسخ شدن دانست. راوی از من دیگر‌خود حرف میزند. شروع موجز و موثر است.و سریع مخاطب را وارد فضای کار می کند.

قطعه ی دوم
از آیینه نگاهم می کند
شب ها توی تختم می خوابد ...
پنجره را باز خواهم کرد
تا این خانه
تنهایی اش را بالا بیاورد !

حرف اضافه ی« از» به نظر برای آیینه مناسب نباشد. مگر اینکه راوی خود را با آیینه این همان کرده باشد. در این قطعه راوی کار را گسترش میدهد. با تصاویر شفاف و‌کوتاهی که وارد میکند. وبا استفاده ازفاصله گذاری بین خود و‌خود مسخ شده،دو روایت راهمزمان‌جلو می برد.
این‌جا با توجه به تعدد راوی شاعر می توانست از لحن گردانی استفاده کند. یعنی لحن راوی وقتی در مورد‌خود تنهایش صحبت میکند و‌زمانی که از خودش صحبت میکند با لحن های مختلف وارد میشد تا حس و‌اندیشه ی دونفر متفاوت را خواننده در زبان هم ببیند. خیال های شاعرانه ای مانند بالا اوردن تنهایی و...به کارعمق بیشتری داده است. مادر واقع میتوانستیم با استفاده از لحن(tone) فضای ( Atmosphereیاmood ) قوی تری را به خواننده منتقل کنیم.
در شب ها توی «تخ تم می خابد» پنج هجای بلند پشت سر هم دارد که از نظر موسیقایی خواندن را دچار مشکل میکند.

قطعه ی سوم
خدا هر روز
روی زمین
این شهر را
می نویسد و خط می زند
می نویسد و خط می زند
می نویسد و ....خط می زند
و دست آخر
خورشید را مچاله می کند
و‌‌ به گوشه ای می اندازد ...

در این بخش هم خیال های زیادی در کار اورده.
و موتیف آزادی که در این کار وارد کرده و از جنبه های ترامتنی (بیش متنی)میتوان ان را به عقاید جبر گرایان ربط دادکه به عمق کار اضافه کرد. ولی لحن کار ثابت است. و زبان کار همینطور. یعنی در زبان کار، آشنایی زدایی صورت نگرفته. در اندیشه این مسئله خوب نشان داده شده ولی در زبان همچنان نثر با قواعد مرسوم جلو رفته. یعنی شکست در نحو جملات صورت نگرفته است. تمام بندها از قواعد(فاعل+مفعول+قید+فعل) الگو گرفته است که اجازه ی بالا رفتن زبان و همنشین شدن آن با درونمایه را نداده است. مثلا اگر در دوبند آخر «,مچاله می کند خورشید را در گوشه ای» هم اقتصاد کلام بیشتر رعایت شده بود و هم از زبان ،آشنایی زدایی شده بود.

قطعه ی چهارم
بی تو خدا
شاعر خوبی نیست !
و این نهنگ غمگین
که در اقیانوس اتاقش
هر ساعت در تو غرق می شود
باور کن
ماهی ها
گاهی درون آب می میرند

این قسمت دوباره موتیف آزاد عاشقانه میشود و حتی هنجار شکنی های معنایی بزرگی صورت میکرد. باز هم رابطه های ترامتنی زیبایی دیده میشود که معشوق را در رتبه ی بالایی قرار میدهد و شاعرانگی کل نظام هستی را به واسطه ی معشوق خود میبیند- صنعت غلو- ونشانه هایی که در کار قرار میدهد و‌این همان کردن خود با نهنگ و اتاق با اقیانوس... خود با ماهی و... مفاهیم بسیار عمیق هستند ولی کار لحن خاص خودش را پیدا نمیکند و زبان هم به شکل کلاسیک خود پیش میرود.

قطعه ی پنجم
دست های تو دیگر نیست
و من با دست خالی
در ایستگاه نشسته ام
و رفتنم را
و رف....تنم را تماشا می کنم
ریلی که بالای سرت کشیده میشد
و سوت ممتد آخرین قطار
که اینبار
کنار تخت تو توقف کرده بود ...

دراین بخش هم باز موتیف آزاد‌جدیدی انتخاب میشود و با بازی های زبانی کشف های جدیدی از کلمات به دست میدهد. بازی با کلمه دست و فاصله ی بسیار جالب در«رف...تنم» .شاید اگر «رفتم» اولی به «رفتنت» تغییر پیدا میکرد باز هم عمق بیشتر پیدا میکرد. بدین معنا که رفتن تو موجب رفتن «تن من» بوده است که اینجا دوباره ارجاعی به مسخ اول کار پیدا میکند.
وجه برجسته ی کار تبدیل تمام این خیال ها به تخیل است.
خیال های بند ها با ارتباط محکم با هم به تخیل تبدیل شده اند. و موتیف های آزاد کارها در جهت گسترش و تحکیم موتیف مقید اثر قرارگرفته اند.


📊 #تحليل_شعر
👤 #رضا_هاشمی

✒️telegram.me/Khodneviis
خودنویس
عقربه ی ساعت مرا نیش می زند هر تیک تیک ترانه ی شومی است. در برابرم به سرودن ادامه بده که فردا با پوکه ایی کروکی ام مقابل تو لبخند خواهد زد #علی_بزرگی #تحلیل 🎨 #Pt میترا شادفر @khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعر


💠 کار‌کوتاه است و با یک تصویر موضوع را سریع بسط می دهد.

تشبه عقربه را به نیش توجه کنید.
همان طور که عقربه به‌جلو میرود مثل زهریست که به جان انسان ریخته می شود و آهسته آهسته آدم را به طرف مرگ میبرد.(شباهت ظاهری عقربه به نیش راهم میتوان تصور کرد.)
تشبیه و عنصر تشخیص از نظر ارایه ی ادبی هردو‌جنبه ی عمق و سطح رادارد.
در این اثرگرچه اندیشه و مضمون تکراریست ولی با فرمی جدید ارائه شده است.

حالا به اتصال ‌توجه کنید :

یک ارجاعی در قسمت اول می گذارد
(ترانه...)
به سرودن ادامه بده... وپرش را منطقی میکند.
به تیک تیک گفته است ترانه...
اینجا در فرم یک کشف شاعرانه دارد
ولی اتصال وپرش راهم باورمند می کند.

واما وجه برجسته کار :

تشابه جسد به پوکه
و تابوت به کروکی

لبخند زدن
-حس طنز کار را ببینید-
بگذارید در مقابل قسمت اول(ترانه شوم)
اونجا گذر زمان ترانه شومه( بارمعنایی شوم قابل توجه است )
واینجا می گوید وقتی تمام کنم با پوکه (چیزی که پوست مانده و اصلش باروت -وصلش کنید به روح و جسم-) و
کروکی (تابوت که سرش بازه)
لبخند می زند .

البته با وجود داشتن تخیل بالارسیدن به این ذهن صیقل خورده در ارایه ی اندیشه ی شاعرانه نیاز به ریاضت و عرق ریزی روح دارد که شاعر محترم این قدرت قلم رو‌به خوبی نشون دادن.


به قلم :
👤 #رضا_هاشمی
📊 #تحليل_شعر
 

✒️ Telegram.me/Khodneviis
Forwarded from خودنویس
@khodneviis

📊 #تحليل_شعرِ مرتضی خانی
به قلم مرتضا شالی :

💠با همان دو بند ابتدایی پیداست با کاری قوی روبرو هستیم...تصویر فریاد سربازی که از دهان تفنگ خارج می شود و تکرار روایتی تکراری افتاده بر خاک ...
نقد بودن با گلوله را می توان در زمره درخشان ترین ترکیب هایی در ژانر شعر ضد جنگ دانست که قدم را از تعریف معمول جنگ نیز فراتر می برد ...
جنگ مرتضی خانی را حتی میتوان فراتر از تفنگ و گلوله برداشت کرد...
جنگِ خانی ، خون ندارد و چه بسا بسیاری که بی صدا و از درون می میرند ...مرگ که پایانی ناگزیر است ... مرگ که قافیه ای است که در پایان سطر زندگی می نشیند و‌ گویی شعر زندگی بدون این قافیه چیزی کم دارد ...
شعری را خوب می دانیم که قادر نباشیم چه از نظر معنا و چه از نظر واژه پردازی به هیچ یک از ارکانش دست اندازی کنیم و این شعر را می توان از این حیث بعنوان یک سمبل مطرح کرد.

📊 #تحليل_شعر
👤 #مرتضی_شالی

✒️telegram.me/Khodneviis
خودنویس
@khodneviis به راهت خیره مانده ام به جای پایی که از ذهنم پاک نمی شود صبح پشت پلک های من چادرنشین شبهای بی قراریست ساعت آمدنت را در تقویم جهان بی درنگ ساعت تحویل سال اعلام خواهم کرد. 📝 #شعر 👤 #اکبر_سامی Telegram.me/Khodneviis
@khodneviis

📊 #تحليل_شعرِ اکبر سامی
به قلم ارسلان محمد زاده :


💠 روایت در ادبیات از عصر کهن و کلاسیک تا عصر مدرن و ساختار شکن امروز جایگاه ویژه ای داشته و دارد.
اثر جناب سامی با روایتی از منیت در نبود معشوقه شروع میشود.
اندوهناکی شاعر از فقدان شخص ثانی یا همان معشوقه با تعابیر و تشبیهاتی ادامه پیدا می کند و تصاویر شاعرانه برای درک مخاطب ارائه می دهد مثل:
صبحِ پشت پلک های من.........
استفاده از روایت خطی در شعر همراه با تصاویر متعدد یکی از ابزار های پر استفاده شاعران امروزی بوده اما مسئله ای که شاعر عزیز باید دقت و وسواس بیشتری از خود به خرج بدهد اینست که این تصاویر و تشبیهات مخاطب را وارد دنیای جدیدی بکند جهان بینی متفاوتی به او ارائه بدهد,که اگر غیر از این باشد مخاطب با یک نثر ادبی احساسی فاقد کشف روبرو خواهد شد.


📊 #تحليل_شعر
👤 #ارسلان_محمدزاده

✒️telegram.me/Khodneviis
Ещё