📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#و ۱
وفا اگر نتوانی مرا ببر از یاد
تو هم به عهد خودت کار روزگاران کن
#مهدی_سهیلی وصل خورشید به شبپرّۀ اعما نرسد
که در آن آینه صاحبنظران حیرانند
#حافظ وفا به قیمت جان هم نمیشود پیدا
فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست
#شهریار وای چه خسته میکند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا
#شهریار وه که دل تنگ و قفس تنگ و هوای دهر تنگ
کاش میبودیم با این حال تنها در قفس
#صحبت_لاری وقت آن آمد که در بزم وصالت جا کنم
دیده را از دیدن رویت ضیافتها کنم
#والهی_قمی وفای وعده همین بس که در دلت گذرد
که این اسیر بلاکش در انتظار مناست
میرزا نوری (فتوی)
وعدۀ آمدن مده، غصۀ هجر، بس مرا
بر سر آن فزون مکن غصۀ انتظار هم
#جامی وصل بیش از هجر جان سوزد، نبینی عندلیب
در خزان خاموش باشد در بهار افغان کند؟
#ابوالحسن_فراهانی وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد؟
#صائب وصالم هست اما زهرۀ بوس و کنارم نیست
گلم در خوابگاه و خار در پیراهن است امشب
#فغانی_شیرازی وصال روی تو بعد از فراق دانی چیست؟
صباح معدلتی در پیِ شب ستمی
#وحید_دستگردی وصالت لحظهایّ و هجر عمری آه چون سازم؟
که یکدم صحّت است و از قفا صد سال رنجوری
#مشتاق_اصفهانی وصل شد و هجر مانْد، آه که در باغ عمر
خار به پیری رسید، گل به جوانی بمُرد
#واقعی_قزوینی وصل تو به کام غیر دیدن مشکل
وز دیدن تو طمع بریدن مشکل
گفتی که بمیر تا بهوصلم برسی
مردن آسان، ولی رسیدن مشکل
#ولی_دشتبیاضی واعظ شهر که از طول قیامت میگفت
غافل از قامت آن سروسهی بالا بود
#جلالالدین_همایی (سنا)
واعظم بيهده از روز جزا بیم دهد
بهگمانش که شب محنت عاشق کم از اوست
#وصال_شیرازی وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است
چون زلیخا عشق میترسم جوان سازد مرا
#صائب #مشاعرهخاکستر ققنوس