✅ زبدهی ابیات
نوعی خبوشانی ۲
صیادان معنی ز چشمم گر روَد شادم که باز از ناز میآید
نظر از دیده چون پرواز گیرد، باز میآید.
...
از باده بوی جنون بر دماغ من مزنید
ز نغمه آتش دیگر به داغ من مزنید
به گشت ماه شب چارده مرا مبرید
ز ماهتاب نمک بر ایاغ من مزنید.
...
ز مژگان ترم لختِ دلِ ناشاد نگشاید
گره بر رشتهٔ نمدیده چون افتاد، نگشاید.
...
که دوش ای باغبان شمع شبستان چمن بودهست؟
که از باد سحر، بوی پر پروانه میآید.
...
تو روی آینه و ما قفایِ آینهایم
چنان که از تو بد، از ما نکو نمیآید.
...
عهد مستان چون صدف با ابر نیسان تازه شد
باز دلها از می و گلها ز باران تازه شد.
...
از بیکسی در کُنج غم، چون کافر اندر کعبهام
گاهی تپیدنهای دل، دستیم بر سر میزند
گر با خیال او شبی، آرایم از می مجلسی
باد سحر، از بوی گل، سنگم به ساغر میزند.
...
خمار باده گر از توبهام پشیمان کرد
خوشم که توبهٔ من نرخ باده ارزان کرد
مرا که محرم خلوتسرای گُل بودم
حجابِ توبه برونگردِ باغ و بستان کرد
زمانه آیتِ منع شراب بر من خواند
چنان که منع سکندر ز آب حیوان کرد
چو دزد شب که نیاید ز خانه روز برون
خمارِ خانگیام شرمسارِ مستان کرد
کسی که بر خُم ما سنگِ توبه زد«نوعی»
بتی شکست و کهن کافری مسلمان کرد....
ما را به جرمِ باده به دوزخ نمیبرند
کز فیضِ ابر، خار برآتش حرام شد.
...
کسان که موسم گل توبه از شراب کنند
به قتل خود همه پیش از اجل شتاب کنند
به پای خود به سر گور عافیت
گذرند
به دستِ غم طربآبادِ دل خراب کنند.
...
غم رهبر مخور ای گمشده، کاندر ره عشق
هر سرِ خار، سراغ کف پایی دارد.
...
بیا که چشم و دل آراستم ز مژدهٔ وصل
بدان صفت که شب عید، منزل آرایند.
...
با شوق تو تعیین مکان شرط ادب نیست
چون باد به هرجا که رسیدیم، وطن شد.
...
چو تنگحوصله کز یک پیاله مست شود
دل خراب من از نیم ناله مست شود
غریبِ بیدل و دستم، کرامتی ساقی
که دل ز باده و دست از پیاله مست شود.
...
به کعبه رفتم و کافر ز کعبه برگشتم
کزین کرشمه غرض عاشقآزمایی بود....
صبحخیزان چون شبیخون بر سرِ خواب آورند
خونبهای خوابِ صبح از بادهٔ ناب آورند
قاصدان نامهبر، پیغمبران مُرسلند
کز خداوندی، پیامی سوی احباب آورند.
...
قانع به تجلّی نشود تشنهٔ دیدار
پروانه به مهتاب تسلّیٖ نتوان کرد.
...
زان گریههای غم که گره بود در دلم
هر موی بر تنم مژهٔ اشکبار شد.
...
غنچه گو بارِ امانت به چمن باز مکن
کز نسیمِ وطنش بوی سفر میآید.
...
زان پیش که صبح از شب امید برآید
بگشا دهن شیشه که خورشید برآید
از بزم تو افسرده برآمد دلِ
نوعیچون توبه که از میکده نومید برآید.
...
دوش معراجیِ دیدار تو بودم، ای کاش
برود روز جوانیّ و شب دوش آید.
...
سبوی باده سلامت که زینت دوش است
سری که مایه درد است، گو به دوش مباد.
...
ذکر تو از شمارِ نفَس مغتنمتر است
یارب که این حدیث ز تکرار نگسلد.
...
چراغ هرکسی میرد ز باد صبح و عاشق را
چراغ مرده روشن میشود، چون باد میآید.
...
گل بی تو چه ارزد، ز می ناب چه خیزد؟
در ساغرم آتش فكن، از آب چه خیزد؟
...
بازم خروش دل به زبان جوش میزند
انگشتِ ناله بر لب خاموش میزند.
...
چراغ عشق شود زنده، چون هوس میرد
دماغ روح شود تازه، چون نفس میرد
دلم جدا ز تو در تنگنای سینه فسرد
که دیده است که پروانه در قفس میرد؟
...
جرس به ناله عنانگیرِ میرِ قافله باد
که بازماندهای از کاروان بیاساید.
...
خزان به موسم هجران دوستان مانَد
که گل برون رود از باغ و باغبان ماند
به غنچه رابطه جویم، که در طبیعت عشق
گل شکفته به دلهای بیغمان ماند.
....
چو نام باده برم، کام جان بیاساید
لب از نشاط بخندد، زبان بیاساید
ز پنبهٔ دهن شیشه میتراود باز
تبسّمی که گل از عطر آن بیاساید.
...
اشکم به خاکشوییِ ایران که می برد؟
از هند، تخم گل به خراسان که میبَرد؟
بارم متاع پیرهن و بوی یوسف است
این کاروان از مصر به کنعان که میبرد؟
پایم ز خون آبله سیلاب رحمت است
این ارمغان به ریگ بیابان که میبرد؟
#نوعی_خبوشانیخاکستر ققنوس