📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ی ۴
یک گل خندان ندیدم من که بر گِردش نبود
اشک شبنم، نالۀ بلبل، فغان باغبان
#نظاموفا یاد آن گلشن که گل هر چند میچیدم از آن
وقت بیرون آمدن حسرت به دامن داشتم
#فضلی_گلپایگانی یکخنده چو گل نامزدم ساخته بودند
چیدند مرا غنچه و آنهم ز میان رفت
#زمانای_اردستانی يا
وفا، يا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
#حافظ یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
#حافظ یک ورق ز اوصاف حسنت خواند بلبل در چمن
دفتر گل را صبا برهم زد و در آب ریخت
#جامی یار عاشق گشت و دردش بر دل شیدا رسید
منّت ایزد را که یار ما به درد ما رسید
#ملک_قمی یارب آن سوز فکن در دل دیوانۀ ما
که
کلیم آید و آتش بَرَد از خانۀ ما
#باقر_خرده_کاشانییاری ار با من نداری باری از دردم مکاه
باش آزار دل ار آرام جانم نیستی
#علی_مزارعی یک دل به سینه دارم و یک شهر دلسِتان
بازار من ز گرمی سودا شکسته است
#هادی_رنجی یا به حالت یا به حیلت یا به زاری یا به زر
عاقبت اندر دل سخت تو راهی میکنم
#هدایت_طبرستانی یعقوب نکرد از غم نادیدن یوسف
این گریه که دور از لب خندان تو کردم
#اسیری_اصفهانی یوسف که در جمال ندارد کسی نظیر
رویش صفا ز اشک زلیخا گرفته قرض
#دهقان_سامانی یافت در بیبصری گمشدۀ خود یعقوب
دیده از هر که گرفتند بصیرت دادند
#صائب يارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست
#همای_شیرازی یک دیده جلا یافته از نکهت یوسف
صد دیده شود روشن اگر پیرهن است این
#حزین_لاهیجی یا لبم را میرسانم بر لب میگون دوست
یا سرم را میگذارم بر سر پیمان عشق
#فروغی_بسطامی یک دو روزی صبر کن ای جانِ بر لب آمده
زآنکه خواهم در حضور دوست بسپارم ترا
#هلالی_جغتایی یکچند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بینشانی خود را بنام گردان
#صائب یار مفروش بدنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
#حافظ به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب حال مشتاقی ✅ پایان کتاب مشاعره
#مشاعرهخاکستر ققنوس