📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ف ۱
فقر و روشندلی آیینۀ رخسار همند
ویرانه ندیدیم که پرنور نبود
#کلیم_کاشانی فدای شعلهٔ خوی تو، جان من مگذار که من بسوزم و اهل هوس نگاه کنند
#عاشق_اصفهانی فریب دورنماهای آرزو خوردم
ره سراب گرفتم ز تشنگی مُردم
#علی_صدارت فکر آزادی گرفتاری به دام تازهایست
ما که خود را در قفس بیبال و بیپر ساختیم
#صائب فریاد از آن نرگس مستانه که هرگاه
رفتم که خبر یابم از او، بیخبرم کرد
#صائب فتنهای چشم سیاه تو برانگیخت ز شهر
که غزالان در دروازۀ صحرا بستند
#فوجی_نیشابوریفریب بین که فرستد نوید وصل دمادم
به این خیال که شاید در انتظار بمیرم
#ضمیری_اصفهانی فتنۀ روز جزا در قدم جلوۀ اوست
با قیامت قد او دست و گریبان برخاست
#حزین_لاهیجی فدای طرّۀ مشکین دلکش تو که هست
ز روزگار پریشان من پریشانتر
#پارسا_تویسرکانی فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت
کار تمام ناشدهای را به ما گذاشت
#مولایی_تونیفریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق مرا همسفری نیست
#فروغی_بسطامی فغان که دامن گل میبرند اهل هوس
ز گلشنی که مرا رخصت تماشا نیست
#عاشق_اصفهانی فریاد که در کنج لب آن خال سیه را
دل دانه گمان کرد و ندانست که دام است
#صافی_اصفهانی فتادهایم و تو فارغ ز دستگیری ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما
#فغانی_کشمیری فزون ز تلخی مرگاست تلخی خواهش
به درد خویش بمیر از کسی دوا مطلب
#راقم_مشهدی فریاد مردمان همه از دست دشمناست
فریاد
سعدی از دل نامهربان دوست
#سعدی فرصتی کو که کنم فکر پرستاری دل
آخر عمر من و اوّل بیماری دل.
#عارف_قزوینی #مشاعرهخاکستر ققنوس