📚 ابیات کتاب مشاعره
انتخاب و تدوین امیراسماعیل آذر
#آ ۴
آدم دانا نیالاید زبان بر تیغ طعن
دوست را حرفِ ملالانگیز دشمن میکند
#رحمت_موسوی آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
چاک شد چون دانۀ گندم دل اولاد او
#صائب آدمیت حُسنِ گندمگون پسندیدن بوَد
هر که باشد این مذاقش در حساب آدمیست
#صائب آدمی در جهان بدان ماند
که دو روزی به میهمانی رفت
#هادی_حائری آدمی را زندگی باشد به نیروی امید
تشنۀ آب بقا مینوشد از جوی امید
#ذبیحالله_رهگذار (صافی)
آدمیزاده بدین خوبی و رعنایی نیست
این پریروی اگر حور نباشد ملک است
#حشمت_شیرازی آدمی مخفیست در زیر زبان
این زبان پردهست بر درگاه جان
#مولانا آرام را ز قافلۀ اشک بردهاند
یک جا نشد مقام کند کاروان ما
#کلیم_کاشانی آرزو خون گشت ولیکن غنچه را لب وا نشد
باغ را رنگی مگر از چشم خونپالا زنیم
#محمدعثمان_صدقی (افغانستانی)
آرزو دارد که بیند کُشته آن بدخو مرا
وه که خواهد کشت آخر آرزوی او مرا
#اهلی_خراسانی آرزو دارم که یک روز آورم بیغم به سر
ای فلک امروز محنتهای فردا میکشم
#قیدی_کرمانی آرزو در طبع پیران از جوانان هست بیش
در خزان یک برگ چندین رنگ پیدا میکند
#صائب آرزو مُرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمیگردد جدا از جان مسکینم هنوز
#رهی_معیری آرزو و امید و عشق و توان
ناتوان گشته و توان هم رفت
#محمد_طاهری (شهاب)
آرزوی آشنایی آن که با ما میکند
بیسبب از صحبت بیگانه پروا میکند
#حسین_بیضایی (ادب)
آرزوی روی ماهی میکشم
حسرتِ چشم سیاهی میکشم
#پژمان_بختیاری#مشاعرهخاکستر ققنوس