📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#گ ۸
گه دیده به دیدن جمال تو خوشاست
گاهی دل غمگین به خیال تو خوشاست
از تو بجز از فراق تو ناخوش نیست
آن نیز به امّید وصال تو خوشاست
#فسونی_قمیگوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج گرفتم در حضور مدّعی نتوان سخن گفتن
به ما از گوشۀ چشمی نگاهی میتوان کردن
#والی_کردستانیگهی با من همآغوشی، گهی از ما گریزانی
بدین افسونگری در خاطرم چون نقش رویایی
#مهدی_سهیلی گر زبانم را نمیفهمی نگاهم را ببین
چهر دردآلود و چشم بیگناهم را ببین
#علی_اشتری (فرهاد)
گر نباشد یار را مهر و وفا، کین هم خوشاست
من به آنها پُر مقیّد نیستم اینهم خوشاست
#فیضی_یزدیگر شاخ گلی بیتو در آغوش گرفتم
آهی شد و آتش به گریبان من انداخت
#اسیر_شهرستانی گر فلک با من هم آغوشش نماید دور نیست
باغبان بر چوب بندد گلبن نوخیز را
#نظام_دستغیب_شیرازیگهگهی شبها در آغوش خودت بینم به خواب
دست من روزی به بیداری در آن آغوش باد
#هلالی_جغتایی گر چو آیینه شود جملۀ اعضایم چشم
حیرتزده را بخت تماشای تو نیست
#عبدالله_الفت گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت
آیینهات بگوید پیدا که بینظیری
#سعدی گرت آیینهای باید که نور حق در آن بینی
نبینی در همه عالم مگر سیمای درویشان
#سعدی گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من
تو هم درآ در آینه بنگر که خویشتن بپرستی
#سعدی گر جمال یار نبْوَد با خیالش هم خوشم
خانۀ درویش را شمعی به از مهتاب نیست
#امیرخسرو_دهلوی گفتمش قتل من خسته چهسان خواهی کرد؟
گفت گاهی به تغافل، به نگاهی، گاهی
#ثابت_اللهآبادی #مشاعرهخاکستر ققنوس