📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ه ۷
همه قبیلۀ من عالمان دین بودند
مرا معلّم عشق تو شاعری آموخت
#سعدی همّت مردانه میخواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند
#صائب هوس هر چند گستاخ است عذرش صورتی دارد
به یوسف میتوان بخشید تقصیر زلیخا را
#صائب هلاک جرأت پروانهام که در همه عمر
فنای خویش به شمع و چراغ میجوید
#تنهای_قمیهر که را بر خاک بنشانی به خاکت میکشد
شمع، آخر تکیه بر خاکستر پروانه کرد
#صائب هر کجا شبها ز سوز خویش گفتم شمهای
شمع را بگداختم آتش زدم پروانه را
#هلالی_جغتایی همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
#رهی_معیری هر یک در آتشی من و پروانه سوختیم
او را وصال شمع و مرا هجر یار سوخت
#ابراهیم_همدانی همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّۀ ما دوسه دیوانه دراز است هنوز
#عماد_خراسانی هر آدمی که کشتۀ شمشیر عشق گشت
غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
#سعدی هر قدر پیغام نومیدی ز معشوقان رسد
عاشقان را میشود امیدواری بیشتر
#صائب هر که از دامن او دست مرا کوته کرد
دارم امّید که دستش به گریبان نرسد
#صائب هر لبش گاه تبسّم معجزی دارد جدا
یک لبش جان میستاند یک لبش جان میدهد
#کلیم_کاشانی هر که را افتاد بر لبهای میگون تو چشم
تا شکرخند قیامت لب به دندان میگزد
#صائب هر چند کلبۀ ما جای تو نوشلب نیست
با ما شبی بروز آر، یکشب هزار شب نیست
#هاشمی_همدانی هم زدل دزدید صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه میدزدد متاع خانه را
#نسبتی_تهانیسری ← کلماتالشعرا
هر کس به خوان قسمتِ خود رزق میخورد
از کمبضاعتی، خجل از میهمان مباش
#صائب هیچ قفلی نیست در بازار امکان بیکلید
بستگیها را گشایش از در یزدان طلب
#صائب هیچکس جانا نمیسوزد چراغش تا به صبح
پُر مخند ای صبح صادق بر شب تار کسی
#قصاب_کاشانی هر که را مال هست و عقلش نیست
روزی آن مال مالشی دهدش
وانکه را عقل هست و مالش نیست
روزی آن عقل، بالشی نهدش!
#عمادی_شهریاری هرگه حدیثی از من آن دلنواز پرسد
عمداً كنم تغافل، شاید که باز پرسد
#واقفی_خراسانیهزار خانه چو زنبور کردمی پُرشهد
اگر گزیدن مردم شعار داشتمی
#صائب هیچکس داغ تو با خویش نبرده است بهخاک
این چراغیست که در خلوت من میسوزد
#تسلی_شیرازیهم سیه پوشید بی او هم به خاک ره نشست
ماتم آتش کسی بهتر ز خاکستر نداشت
#نظام_دستغیب_شیرازی هر لحظه ز من روایتی میشنوی
از قصّۀ من شکایتی میشنوی
سوز دل من فسانه میپنداری
من مُردم و تو حکایتی میشنوی
#مشتاقی_شیرازی هیچ مستی ز پیِ رقص نخیزد از جای
به نشاطی که دلم از سر دنیا برخاست
#صائب هیچ دردی بتر از عافیت دائم نیست
تلخی تازه بِهْ از قند مکرّر باشد
#صائب #مشاعرهخاکستر ققنوس