📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ه ۶
هست با هر ذرّه خاک من جنون کاملی
میکند هر قطره از دریای من طوفان جدا
#صائب هرگز افسرده نخواهد شدن این آتش تیز
شمع طوفانم و از اشک خود افروختهام
#شهریار هر کس ببیند حال من داند که هجران دیدهام
آری خرابی ظاهر است آنجا که طوفان بگذرد
#کلیم_کاشانی هر شبنمی که از ورق گل چکیده است
خونابهایست کز دل بلبل چکیده است
#روشنی_بغدادی همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره میسازد
#صائب هزار مرتبه از تربتم گذشت و نگفت
که این بلاکش افتاده خاک راه مناست
#قاآنی_شیرازی هرچند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به ایما نوشتهایم
#صائب همچو آن رهرو که خوابآلوده از منزل گذشت
کعبه را گم کرد هر کس بیخبر از دل گذشت
#صائب هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شدۀ ماست که تنهاست هنوز
#ابوالحسن_ورزی هر چیز بشکند، ز بها اوفتد ولیک
دل را بها و قدر بوَد تا شکسته است
#هادی_رنجی همیشه مایۀ صد ابتلا برای منی
از این قرار تو دل نیستی، بلای منی
#ابوتراب_جلی هرگز جدا نشد ز دلم بیتو پارهای
کان پاره هم ز داغ جدایی جدا نسوخت
#فغانی_شیرازی همینالم که مادر در برم نیست
صفای سایۀ او بر سرم نیست
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست
#مهدی_سهیلی هزاران زخم کاری دارم اندر دل ولی هردم
ز یک زخم جگر ترساندم بیماردار امشب
#بهار_خراسانی هنگام شکر او به زبان شکوهای گذشت
بیطالعی نگر که همان را شنود و رفت
#صابر_مشهدی هرگز لب من چاشنی خنده ندانست
چون غنچۀ آفتزده نشکفتم و رفتم
#پاشای_تبریزی همه مردم ز من گریزانند
طالع ناخجسته را مانم
#نوای_اصفهانی هر سنگ فتنهای که رها شد ز دست چرخ
اول چرا به کنج قفس بال من شکست
#یکتای_اصفهانیعبدالمجید اوحدی
هجران بسر رسید و دلم گرم ناله باز
پایان منزل است و جرس در فغان هنوز.
#عبدالباقی_اصفهانی#مشاعرهخاکستر ققنوس