📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#چ ۵
چه رشک میبری ای دل به کشتگان غمش
تو هم بهمقصد خود میرسی شتاب مکن
#ظهوری_ترشیزی چون موی شدم ز رشک پیراهن تو
وز رشک گریبان تو و دامن تو
کاین بوسه همیدهد قدمهای ترا
وآنرا شب و روز دست در گردن تو
#سنایی_غزنوی چو مجنون خانهای در دامن صحرا هوس دارم
که غیر از گردباد آنجا نیاید هیچ دیّاری
#صائب چشم مجنون بسکه از وحشینگاهان پر شدهست
چشم لیلی را خیال چشم آهو میکند
#صائب چشمت به سیهبختی من ایما کرد
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد
بنوشت خطت به خون من لایحهای!
خال سیهت لایحه را امضا کرد!
#بهار_خراسانی ملکالشعرا
چو برخیزد ز خواب ناز و بیند سوی خود رویم
بهانه چشم مالیدن کند تا ننگرد سویم
#ضمیری_اصفهانی چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چونکه به بخت ما رسد اینهمه ناز میکنی
#سعدی چو چشم از ناتوانی باز میکرد
نگاهش تکیهها بر ناز میکرد
#زلالی_خوانساری چشم تو ز بیماری خود بر سر ناز است
مژگان تو همچون شب بیمار دراز است
#سلیم_تهرانی چون توانم از تو دل برداشتن ای غم که تو
ترکِ عالم از برای خاطر ما کردهای
#ابوطالب_تبریزیچه فارغبال میگشتم در این عالم اگر میشد
غم امروز چون اندیشۀ فردا فراموشم
#صائب چون فلک خواهد غمی از جان ناشادم بَرَد
آورد پیشم غمی را کان غم از یادم برد
#طوفی_تبریزی چو آن مرغی که در هر برگ گل نقش خزان بیند
تبه کردم بهخود از وحشت پیری، جوانی را
#عبدالله_الفت چو گل چرا نکنم پیرهن بهتن صد چاک
که همچو غنچه دلم پرده پرده در خون است
#مهرداد_اوستا چهره را از عشق خوبان ارغوانی کردهام
شوخچشمی بین که در پیری جوانی کردهام
#صائب چهار است سرمایۀ کامرانی
جوانی جوانی جوانی جوانی.
#ناصح_تبریزی#مشاعرهخاکستر ققنوس