📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#گ ۱
گهی از شوق میرقصی، گهی از درد میغلتی
به آن حالت فریبایی، بدین صورت غمانگیزی
#علیرضا_تبریزی گر نیست بهکام تو پریشانیام ای دوست
بازآ که پریشانتر از این نیز توان شد
#پژمان_بختیاری گِرد سر خیال تو گردم که میزند
روزی هزار حرف به من از زبان تو
#قاسمی_صیرفی گرچه میدانم قسم خوردن به جانت خوب نیست
هم به جان تو که یادم نیست سوگندی دگر!
#نظیری_نیشابوری گفتم که با تو شمعِ طرب تابناک نیست
گفتا که سیمگون مه گیتیفروز هم
گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم
#رهی_معیری گفتم خیال وصلت؟ گفتا بخواب بینی
گفتم مثال رویت؟ گفتا در آب بینی
گفتم بهخواب دیدن زلفت چگونه باشد؟
گفتا که خویشتن را در پیچ و تاب بینی!
#سلمان_ساوجیگریبان چاک و بر سر خاک و بر دل دست و در گل پا
میان عاشقان احوال من دارد تماشایی
#رفعت_نهاوندیگفتم چگونه میکشی و زنده میکنی؟
از یک نگاه کشت و نگاه دگر نکرد!
#امیرخسرو_دهلوی گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مُردم، آزار مکش از پی آزردن من
#وحشی_بافقی گر در گلوی خامه بریزند آب خضر
مكتوب اشتیاق به پایان نمیرسد
#صائب ندیدی که گلی بر لب گل بوسه زند
گلرخان را بنگر موقع بوییدن گل
#مهدی_سهیلی گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
درِ این خانه به امید تو باز است هنوز
#عماد_خراسانی گیرم که نام من ز لبت محو گشت و مُرد
یاد مرا چگونه فراموش میکنی؟
#بهادر_یگانه گلی نشکفته بود از شاخساری کز چمن رفتم
نرفته است از چمن مرغی بدین حسرت که من رفتم
#عذری_بیگدلی گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر، کمتر است
#سعدی گفته بودی صبر کن تا یکشب امّیدت برآرم
من که در امّید یکشب صبر کردم روزگاری
#ابوتراب_جلی#مشاعرهخاکستر ققنوس