📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ت ۵
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم میکند
#صائب تا ننگرد سرشک مرا کس میان جمع
همچون بنفشه سر بهگریبان گریستم
لب بر لبش نهادم و اشکم ز دیده ریخت
بر روی گل چو ابر بهاران گریستم
#علی_اشتری تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
#شهریار تنها بهدیدهای نتوان دادِ گریه داد
باید چو ابر از همه اعضا گریستن
#طبعی_قزوینی تو که چون برق بخندی چه غمت باشد از آنکْ
من چنان زار بگریم که به باران مانَد
#سعدی تا دل نمیبرم، بهکسی دل نمیدهم
صيّاد من نخست گرفتار من شود
#صائب تو قوی پنجه شكارافكن و من صيد ضعيف
از ضعف به گوشَت نرسد فریادم
#فروغی_بسطامی تا به آواز که باشد گوش صیّاد آشنا
بلبل اندر آشیان مینالد و ما در قفس
#آذر_بیگدلی تیروکمان گرفتهای سوی شکار میروی
صید تواَند عالمی، بهر چه کار میروی
#هلالی_جغتاییتو شمع بزم اغیاری و من در آتش غیرت
زبرقِ آه، روشن میکنم کاشانه خود را
#فغانی_شیرازی تو و روز نشاط و با سیهچشمان چمیدنها
به شبها، های های گریه و مژگانِ تر با من!
#مهدی_سهیلی تو پاکدامنی اما ز رشک نزدیکاست
که سر به وادی تهمت دهی گمانِ مرا
#ظهوری_ترشیزی توان به هجر تو آسان وداع جان کردن
ولى وداع تو آسان نمیتوان کردن
#حزینی_استرآبادیتو حاضر و گله بسیار و ناز، گرمِ حکایت
تمام گوش و سراپا زبان و جمله نگاهم
#ملک_قمی تب دور ز جسم ناتوانت بادا
جان همه کس فدای جانت بادا
از بردن نام دشمنان شرمم باد
درد تو نصیب دوستانت بادا
#حالتی_ترکمانتو که یک گوشهی چشمت غم عالم ببرد
جور باشد که تو باشیّ و مرا غم ببرد
#عماد_خراسانی تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را!
#فروغی_بسطامی تنگ شد از غم دل جای به من
یکدل و اینهمه غم؟ وای به من.
#فروغی_بسطامی #مشاعرهخاکستر ققنوس