📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#م ۶
مینمایی ماه من رخسار و پنهان میشوی
میکنی لطف و همان ساعت پشیمان میشوی
#سجودی_سمرقندی میبرد دل را ز کف بیاختیار ایمای تو
آن تبسّم کردن و دزدیده دیدنهای تو
#وحید_قزوینی مكن تكليف جوی شیر بر پرویز ای شیرین
که این صنعت ز نوک تیشۀ فرهاد میآید
#والهی_قمی مرگ عاشق تلختر از کام زهرآلود اوست
از هلاک کوهکن یارب چه بر شیرین گذشت
#صائب میکنند اهل هنر نام بزرگان را بلند
بیستون آوازهای گر داشت از فرهاد بود
#صائب ما از این هستی ده روزه به تنگ آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
#صائب مکن شتاب به رفتن که میرود جانم
اگر چه عمری و نبُوَد عجب شتاب از تو
#جامی مگر امروز به بالین من آیی که دگر
عمر کوتاه مرا وعدۀ فردا تنگاست
#بهادر_یگانهمگر جانی، که هرگه آمدی ناگه برون رفتی؟
مگر عمری، که هرگه میروی دیگر نمیآیی؟
#هلالی_جغتایی من آنروزی که چون شبنم عزیز آن چمن بودم
تو ای باد سحرگاهی کجا در بوستان بودی؟
#صائب من برگ گلم، باغْ شبستان من
است
وان بلبل خوشلهجه غزلخوان من است
نوباوۀ شب که شبنمش میخوانند
هر صبح به نیم بوسه مهمان من
است
#بهار_خراسانی مبین در سرفرازی هیچ خُردی را به چشم کم
که جا در دیدۀ خود میدهد خورشید، شبنم را
#صائب ما چو خار از هر سر دیوار گردن میکشیم
شبنم گستاخ را بنگر کجا آسوده است
#صائب مشو چوسبزه زمینگیر از گرانجانی
در این بساط، سبکروحتر ز شبنم باش
#صائب مشت خاکم ر لحد رقصکنان برخیزد
وعدۀ وصلش اگر در صف محشر باشد
#فروغی_بسطامی میکنی منع سرشک از دیدۂ خونبار من
جز توای مژگان، که در بر روی صاحبخانه بست؟
#صائب مژگان تو به خنجر تشبیه کرده شاعر
مضمون تازهای نیست اما به دل نشیند
#شیدای_فتحپوری مژهها را بههم افکنده ز شوخی چشمش
مست را کار همین فتنه برانگیختن است
#صائب ما ز گیرایی مژگان تو پا برجاییم
ورنه اوّل نگهت برده توانایی را
#کلیم_کاشانی مگو که اشک مران در پیاش بگو منِ مسکین
غیر اشک چه دارم که در پی تو بریزم؟
#سلمان_ساوجی من تهیدست به بازار محبت نروم
که به دامان گهر اشک فراوان دارم.
#علی_صدارت#مشاعرهخاکستر ققنوس