آزاده را جفای فلک بیش میرسد
اول
بلا به عافیتاندیش میرسد
از هیچ آفریده ندارم شکایتی
بر من هر آنچه میرسد از خویش میرسد
چون لاله یک پیاله ز خون است روزیَم
کان هم مرا ز داغ دلِ ریش میرسد
رنج غناست آنچه نصیب توانگرست
طبع غنی به مردم درویش میرسد
با خار نیز چون گل بی خار بودهام
ز آن رو به جای نوش، مرا نیش میرسد
دست از ستم مدار، کز این خلقِ نادرست
خیری اگر رسد، به ستمکیش میرسد
امروز نیز محنت فرداست روزیَم
آن بندهام که رزق من از پیش میرسد
چیزی نمیرسد به تو بی خون دل «امیر»!
جان نیز بر لب تو به تشویش میرسد
#امیری_فیروزکوهی#بلا📘 دیوان امیری فیروزکوهی
بهکوشش: امیربانوی امیری (مصفّا)
انتشارات سخن ۱۳۶۹
غزل ۲۲۷
@khakestare_ghoghnoos