📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ت ۲
تمام عمر ستم کرد و من همان عاشق
به یک نگه که در آغازِ دلربایی کرد
#حزینی_گنابادی← آتشکده آذر+ مجمعالخواص
تو مرا سوزى و من سوزم از این غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من
#ابوالحسن_فراهانی تا مگر شبها مهی از غرفهای سر برکند
با دلی ثابت به گرد شهر سیّارم هنوز
#مهدی_سهیلی تو عهد کردهای که کشانی بهخون مرا
من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی
#فروغی_بسطامی توان شناخت از آن گُل که روید از گِل من
که آرزوی گلی بوده است در دل من
#علی_صدارت تو و سیر چمن و شادی و فارغبالی
من و کنج قفس و حسرت بی بال و پری
#علی_صدارت ترسم آزاد نسازد ز قفس صیّادم
آنقدَر تا که ره باغ رود از یادم
#ابوالقاسم_لاهوتی ترسم از ضعف پریدن ز قفس نتوانم
گرچه صیّاد زمانی کند آزاد مرا
#عماد_خراسانی تنگ شد از نو گرفتاران بهما جا در قفس
یاد ایّامی که میبودیم تنها در قفس
#عذری_بیگدلی تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
#صائب تعلیم ناز چند دهی چشم مست را،
دل آنقدَر ببر که توانی نگاه داشت
#اختر_یزدی تا به شادی مینشینی غم رسد از گرد راه
بر لب خندان هر گل اشک شبنم دیدهام
#مهدی_سهیلی تو سیهچشم چو آیی بهتماشای چمن
نگذاری بهکسی چشمِ تماشای دگر
#عماد_خراسانی تو و چشم سیهمستی که نتْوان دید هشیارش
من و بخت گرانخوابی که نتوان کرد بیدارش
#فروغی_بسطامی تنت پیراهن گل برنتابد
ز گل صد پیرهن نازکتری تو
#مشهور_اصفهانیتو کز سوز محبّت بینصیبی چارۀ خود کن
که من پروانهام خود را بهجایی میتوانم زد
#لسانی_شیرازی ترا کمند ز پرواز ما بلندتر آمد
که باز رشته بهدست تو بود هر چه پریدم
#مجمر_زوارهای تسلّیِ دل خود میدهم به ملک محبّت
گھی به دانهی اشکی گهی به شعلهی آهی
#فروغی_بسطامی تا کی ز انتظار تو هردم ز اضطراب
آیم برون ز خانه و در کوچه بنگرم
#شرفجهان_قزوینی تا کی دل بیقرار سوزد
از آتش انتظار سوزد؟
من خفته و آه گرم بیدار
چون شمع که بر مزار سوزد.
#انسی_ذوالقدرحسنبیگ
#مشاعرهخاکستر ققنوس