از درِ دوست درآ، جلوهگه دوست ببین
که رخ دوست نبینی مگر از دیدۀ دوست
خضر ما تشنۀ دریا شد و ما تشنۀ وي
وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست
گفتم از سرّ دهانش به لب آرم سخنی
حکمتش بست زبانم که درین سرِّ مگوست
چشمهها، چشم مرا هر سر مو از غم توست
اي که در باغ تنت چشمۀ خون هر سر موست
پیش ما از همه سو قبله به جز روي تو نیست
وجهِ اللّهی و روي تو عیان از همه سوست
سجده بر خاك تو شایسته بود وقت نماز
اي که از خون جبینت به جبین آب وضوست
هر کریمی نشود کشته بر آزادي خلق
جز تو اي زنده! که جود و کرمت عادت و خوست
بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم
هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست
زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر
جز جراحات عروق تو که اینگونه رفوست
تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز
خضر بر چشمۀ خضراي لبت بادیه پوست
#فواد_کرمانی☑️ کاروان شعر عاشورا
#اربعینخاکستر ققنوس