📚 ابیات کتاب مشاعره
گزینش مهدی سهیلی
#ت ۱
تو آن گویای خاموشی که شرح حال دل گویی
تو آن دُرّ گرانقدری که از دریای دل خیزی
#علیرضا_تبریزی تو دخت بهاری، که بوَد گل ز طراوت
در دست تو چون غنچهی از شاخه نچیده
#مهدی_سهیلی تو در آیینه نظر داری و زین بیخبری
که به دیدار تو آیینه نظرها دارد
#فروغی_بسطامی تماشا برنتابد سینهی او
نظر گردیست بر آیینهی او
حشمت
تا تو رفتی جان دگر آمیزشی با تن نکرد
عکس در آیینه بی صورت دمی مسکن نکرد
#کلیم_کاشانی تو به صد آینه از دیدن خود سیر نئی
من به یک چشم ز دیدار تو چون سیر شوم؟
#صائب ترسم که در آیینه ببیند رخ خود را
گیرد نظر از عاشق و بر خویش کند ناز!
#ادیبالممالک_فراهانیترا آیینه آگه سازد از زیبایی و زشتی
بلی اینسان هنر جز از دل روشن نمیآید
#هادی_رنجیتو نوشین لب، همه نوشی به کام من نمیآیی
تو مرغ عرشْ پروازی به دام من نمیآیی
تو مهتاب منی امّا به شام من نمیتابی
تو خورشید منی امّا به بام من نمیآیی
#مهدی_سهیلی تبسّم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه، اگر خندهی دوباره کنی
#مهدی_سهیلی تُرکِ کمان کشیده دو چشم سیاه توست
تیری که بر نشانه نشیند نگاه توست
#فروغی_بسطامی ترا ز آینه حال دلم شود روشن
اگر به حسرت من سوی خود نگاه کنی
#فروغی_بسطامی تا نگاه افکندهای تسخیر شهری کردهای
همچو بوی گل که تا برخاست بستانرا گرفت
#کلیم_کاشانی تماشا داشت در محفل ز بیمِ مدّعی امشب
نگاهِ دیر دیر یار و آهِ گاهگاه من
#عاشق_اصفهانی تا قیامت مژه برهم نزنم گر دانم
که امید نگهی روز جزا خواهد بود
#رشدی_رستمداریتلاش بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است
#صائب تغافلها زد امّا شد نگاهش عذرخواه من
که صدره گشت بر گِرد سر چشمش نگاه من
#وحشی_بافقی تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الاهی!
#شهریار #مشاعرهخاکستر ققنوس