#شعر_سایه در ترازوی نقداز آنجا که در نقل بخش پایانی گفتوگوی اینجانب و دکتر
#ضیاء_موحّد و دکتر
#محمّد_دهقانی (منتشرشده در مجلهٔ
#فردان، شمارهٔ بهار ۱۴۰۲) اشتباهات و افتادگیهایی رخ دادهاست و سخن هر سه طرفِ گفتوگو ناقص شده، در اینجا صورت درست این بخش را میآورم:
دهقانی: اما شعر سایه را در مجموع نمیپسندید.
موحد: بله، دقیقاً. مثلاً شعری دارد با این مضمون که «تو بهار دلکشی و من چو باغ/ شور و شوق صد جوانه با من است» میتوانست این طور هم بگوید: «تو بهار دلکشی و همچو باغ / شور و شوق صد جوانه با من است». در واقع ضعف تألیف دارد.
عیدگاه: حذف فعل است، مانند بعضی از مواردی که در شعرهای سعدی دیده میشود. منظور این است که تو بهاری و من هم مثل باغ هستم.
موحد: پس ارتباط دو مصرع چه میشود؟
عیدگاه: باید موقوف نخوانیم تا غلط نشود. باید در پایان مصراع نخست نقطه گذاشت: تو آنی من این.
دهقانی: از نظر من فعل میخواهد.
عیدگاه: زبان شعر این نوع حذفها را برمیتابد و چنین حذفهایی در زبان عادی هم غیرطبیعی نیست. مثلاً شاملو میگوید:
«من باهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت»
لازم نبود بگوید که تو زمین هستی، تو درخت هستی.
حالا سایه هم گفته تو بهاری و من چو باغ. چیز خاصی نیست و نباید اصلاح شود.
خوبی شعر سایه این است که معیار دارد. اگر قرار باشد نوشتههای احمدرضا احمدی را نقد کنیم هیچ معیاری نداریم.
هاشمیپور: تلقی ایشان از شعر یا نظم مبتنی بر همان معیارهای کلاسیک است.
عیدگاه: البته نه معیارهای زمان رودکی. سنّت ادبی متحوّل میشود و پویاست. حسین منزوی غزلیاتی دارد که از غزلهای سایه زیباتر است.
دهقانی: چرا از غزلیات سایه زیباتر است؟
عیدگاه: چون قدرت تعبیر دارد، اما سایه زیاد تعبیر تازه به کار نمیبرد، مثلاً میگوید من دچار ملال شدم. خب این را باید با تعبیر تازهای بیان کنی، نه این که مستقیماً از ملال خود سخن بگویی. شعر حسین منزوی پر از تعبیرهای تازه است، مثل تعبیرهایی که در این غزل میبینیم:
خيال خام پلنگ من به سوي ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندايش به روي خاك كشيدن بود
پلنگ من دل مغرورم پريد و پنجه به خالي زد
كه عشق ماه بلند من وراي دست رسيدن بود...
حرف من این است که این خوبیها نفی همدیگر نیست. شاعری مثل فروغ هیچ وقت وزن را کنار نگذاشت و به صورت شکسته ادامه داد.
دهقانی: بنابراین فروغ را به عنوان شاعر قبول دارید؟
عیدگاه: بله ایشان شاعر هستند. برخی از نیماییهایش درخشان است، مثل «شانههای تو/ مُهر سنگی نماز من». البته واپسین سرودههای نیمهوزندارش کمانسجام است. باری، چه کلمۀ شعر را برای دستهبندی (مساوی با نظم) به کار ببریم، چه برای ارزشگذاری آثار منظوم و غیر منظوم، بنده نمیتوانم به نوشتههای افرادی چون احمدرضا احمدی و پیروان او عنوان شعر را اطلاق کنم. اغلب اینها حتّی نثر ادبی هم نیستند. دلنوشتهاند.
موحد: احمدرضا احمدی سطرهای درخشان دارد.
دهقانی: از سطرهای درخشان او چیزی خاطرتان هست؟
موحد:
دستم را رها کنید تا آسمان را پاک کنم
یا
اگر از عشق به سخن آمده ایم/ فصل دیگر را برای خود صدا کنیم
زخمهایمان بوی بهار گرفته است، یک نگاه ناب است
عیدگاه: دلنوشتۀ معمولی و فاقد عناصر خاص و تمایزبخش.
موحد: این هم شعر دیگری از احمدرضا احمدی است: «شهری می گویند آری/ کبوتری کنار برج کهنه میگوید نه»
هاشمیپور: استاد، شما میفرمایید احمدرضا احمدی تک بیت یا تک جمله دارد. آقای عیدگاه هم در آغاز گفتوگو اشاره کردند که سایه ابیات درخشان دارد. در ادبیات میبینیم که کسی مثل زینالعابدین مؤتمن ادعا دارد که سبک هندی اوج شعر فارسی است یا یکی از اوجهاست. ادوارد براون یا محققان هم همین نظر را دارند. احسان یارشاطر، که منتقد سبک هندی است، در جایی نوشته که هم زین العابدین مؤتمن و هم ادوارد براون اشتباه میکنند، چون معیارشان تک بیت است. وقتی از سبک هندی سخن میگوییم با کلیت منسجم روبرو هستیم . احمدرضا احمدی بسیار پرکار بوده و طبعاً تک بیتها یا تک سطرهای زیادی داشته است.
موحد: من از چند جوان که تحت تأثیر احمدرضا احمدی بودند پرسیدم که از چه چیز این شعر خوشتان آمده؟ گفتند: «نوعی گستاخی در آن است». احمدرضا احمدی اصلاً وزن را نمیفهمد و جوانانی هم که شعر او را میپسندند در واقع با فضای متفاوتی آشنا شدهاند و شعر او را درهمان فضای تازه میخوانند و میفهمند. به همین دلیل شعر احمدرضا احمدی ماندگار شده است و او در شعر معاصر ایران جایی برای خود دارد.
ادامه در
👇👇👇https://t.center/vahididgah@ketabeabii