#مولانا میفرماید:
معانی را زبان چون ناودان است
کجا دریا رود در ناودانی؟
عالمِ
#معنا چنان در جهانِ مولانا فربه است که در این هشت قرن پس از روزگار مولانا، بیشترین تمرکز بر معانیِ گفتههای مولانا
صورت گرفته است و عالمِ
#صورت و
#فرم در بسیاری از اوقات مغفول مانده است. وقتی خود مولانا میفرماید:
پیشِ معنی چیست
صورت؟ بس زبون
چرخ را معنیش میدارد نگون
خب کار برای مولاناپژوهان سخت میشود که به سراغ
صورتها و فرمها در شعرِ مولانا بروند. این بیاعتنایی به
صورت و فرم در شعرِ مولانا کار را به جایی رسانده است که حتی گروهی معتقدند که اگرچه در عالمِ معنا مولانا از صدرنشینان است، اما در
صورت و شکل و فرم نسبت به اعاظمِ شعرِ فارسی چیزی برای عرضه ندارد!
اینجاست که نقشِ یکی چون
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی اهمیت پیدا میکند. شفیعی کدکنی که آینهدارِ ایدههای
#فرمالیسمِ_روسی در ادبیات پارسی است، با تکیه بر این جملهٔ شاهکار
#ویتگنشتاین که میگوید "مرزهای زبانِ من، مرزهای جهانِ من است"، این اندیشه را میپروراند که جهانِ
#عارف خارج از زبانِ عارف نیست. او مرزهای جهانِ عارف را مرزهای زبانِ عارف میداند و ادعا میکند که با تکامل زبان صوفی، تصوف تکامل مییابد و عوامل روحیِ دستنایافتنی بر صوفی آشکار میشود و از سوی دیگر، سیرِ در آن عوالمِ روحی، صوفی را به کارکردهای تازهتر و نوآیینترِ زبان میکشاند. یعنی حرکت از
صورت به سمتِ معنی و سپس از معنی به سمتِ
صورت و در نتیجهٔ آن فربه شدن همزمان
صورت و معنی است.
اینجاست که شفیعی
صورتِ شعرِ مولانا را خارج از معنای شعرِ مولانا نمیبیند و برای درک جهان معانی مولانا به سراغ
صورت و فرم در شعرِ مولانا میرود. اینجا همانجایی است که در حوزهٔ مولاناپژوهی شفیعی از دیگران متمایز میشود. این اندیشههای مترقیِ شفیعی در حوزهٔ مولانا را میتوان در مقدمهٔ عالمانهاش بر کتاب "غزلیات شمس تبریز"، در مقالهٔ "چند آوایی موسیقی در منظومهٔ شمسیِ غزلهای مولانا" در کتاب "موسیقی شعر" و در کتاب "زبان شعر در نثر صوفیه" خواند.
شفیعی با تکیه بر همین نگاهِ جمالشناسانهاش میگوید:
اُنس و الفتِ با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را به لحاظِ
صورت و فُرم نیز قویترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد، نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا
صورت دارای ضعف و نقص است. وقتی از درون این منظومه بنگرید، ضعیفترین و ناهنجارترین ابیاتِ مثنویِ مولوی هماهنگترین سخنانی است که میتوان در زبان فارسی جستجو کرد. این سخنِ مرا کسانی که از فرم و
صورت درکی ایستا داشته باشند، از مقولهٔ شطحیّاتِ صوفیّه تلقّی خواهند کرد. اما اگر کسی به این نکته رسیده باشد در آنجا پست و بلندی احساس نمیکند. همه جا زیبایی است و همه جا
صورتها در کمالِ جمالاند.
من هم که با مثنوی معنوی، این کتابِ تاریخساز و انسانساز مأنوس بودهام، در این نکته سخت با استاد شفیعی کدکنی همداستانم. فرم به ویژه در محورِ عمودی و خلقِ تصاویرِ شگرف و شگفتانگیز و در همتنیدگی خیال و تمثیل و اندیشه از مثنوی کتابی در درجهٔ بالای هنری ساخته است، لیکن آنچنان معنا در این کتاب فربه است که چندان راهی برای
صورتنگاری نمیگذارد، همانند قرآن کریم که الگوی کتاب مثنوی است. مولانا در مقدمهٔ مثنوی میگوید:
هذا کِتابُ المَثنَویّ وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّینِ فی کَشفِ اَسرارِ الوُصولِ وَ الیَقینِ.
این کتاب که اصلِ اصلِ دین است، همانند قرآن صورتگری هم کرده است، لیکن همچون قرآن فربهیِ معنا راه را بر تحلیلِ
صورتها تنگ کرده است. و شفیعی کدکنی کسی است که از این تنگنا به در آمده است و چنین کاری از دلیری چون شفیعی برمیآید. عمرش دراز باد.
#جویا_معروفیshafiei1318
@ketabeabii