دریغ و
#تسلیتسفر به خیر گل من که میروی با باد
زدیده میروی اما نمیروی از یاد
#خبر، فرصت تیغ با سینه بود
خبر، پتک سنگین در آیینه بود
دریغادریغ که روزت را با
خبر تلخ و جانکاه پرکشیدن دوست و همکلاسیِ قدیمی و صمیمی ات، همکار فرهمند، پرشور و جان آگاهت، خانم دکتر
#عصمت_اسماعیلی آغازمیکنی و چارهای جز باور آن نداری. همانگونه که سفرِ بی بازگشت
#قیصر_امینپور و سیامک
#عرب و حسینپور چافی و حسین
#محمدی را باورکردی و پذیرفتی و نام و یاد سبزاسبزشان، دست از سر دلت برنمیدارد و
یاد دلنشینت ای امید جان
هرکجا روم روانه با من است.
اگر به دست من افتد، فراق را بکشم
که روز هِجر، سیه باد و دودمان فراق
برمیگردی به سال ۱۳۶۷ و کلاسها و راهروهای دلباز دانشگاه_تهران، دختری عفیف و کوشا و خندان روی و دانشجویی به تمام معنا میبینی از زنجان با لهجهای شیرین و کیف و کتاب به دست و جدی و جویا و پویا برای آموختن و فرارفتن از مرزهای میانمایگی و ورود به عرصۀ دانایی و پرسشگری. در دورههای ارشد و دکتری نیز او را سرآمد میبینی و آنگاه در کسوت استادی در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه
#سمنان...
ادامه در
👇👇👇@BahadorBagheri1347@ketabeabii