درگورستان معروف
#مسکو به نام
#کلادبیشه_نوودویچی، مشاهیر بزرگ
#روسیه آرمیدهاند. نزدیک مقبرهٔ
#چخوف، قبر ساده و دلگیری است که اگر سرت را خم کنی و نوشتهٔ روی قبر را بخوانی متوجه میشوی که
#دمیتری_شاستاکوویچ #آهنگساز بزرگ روس آنجا آرمیده است. اگر با زندگی این نابغهٔ بزرگ آشنا نیستید حتما کتاب
#هیاهوی_زمان اثر
#جولین_بارنز با ترجمهٔ خوب و روان پیمان
#خاکسار (نشرچشمه )را بخوانید. شاستاکوویچ در روزگار بگیروببند استالین، در کشور خود ماند و به خفّت تن درداد و عضو حزب کمونیست شد و آهنگهای مردمی ساخت و مقالات پوچ نوشت و سخنرانیهای پوچ تر کرد و روحش را عاقبت به شیطان فروخت. من دراین یادداشت کوتاه نمیخواهم به تحلیل زندگی هنری شاستاکوویچ بپردازم چون موسیقیدان نیستم و قاعدتا موسیقیدانان باید این کار را بکنند. اما و هزار اما میتوان این پرسش را طرح کرد که چرا برخی از آدمهای بزرگ، سر پیچ تند تاریخ، گرفتار خطا و خیانت میشوند؟ مثلا
#هایدگر چرا با هیتلر همکاری میکرد؟ چرا
#گورگی آن همه با، استالین رفتووآمد داشت؟شاستاکوویچ چه طور؟
جولین بارنز درکتاب
#هیاهوی_زمان، بر عنصر و عامل
#ترس تکیه کرده است. گاهی اوقات نظامهای استبدادی ترس را برای مردم درونی و نهادینه میکنند. شاستاکوویچ می دانست که استالین هنر نمی شناسد میدانست ژدانف هم دروغ میگوید و حتی میدانست که هنرمند اول و بالذّات به هنر تعهد دارد بعد به جامعه و تاریخ .پس چرابعد ازمرگ استالین دردوران خروشچف نیز با حزب کمونیست همکاری میکرد و در «پراودا» مطلب مینوشت و برخلاف وجدان هنری اش عمل میکرد؟ پاسخ این است که او میترسید و
#ترس در تمام وجودش رخنه کرده بود. وقتی ترس، درونی شود فاجعه پدید میآورد. شاستاکوویچ آیا به قضاوت تاریخ فکر میکرد؟
دکتر مجتبی
#بشردوستاسفند ۹۹
mojtaba_bashardoost
@ketabeabii