از ابراهیم بن فاتک نقل است که گفت:
شبی بر حلاج وارد شدم و او در نماز بود، و ابتدا سوره ی بقره را خواند.
چند رکعتی که خواند، خواب بر من چیره شد. چون بیدار شدم شنیدم که او سوره ی حم عسق را می خواند، دانستم می خواهد قرآن را ختم کند، در رکعت اول قرآن را ختم کرد، در خواندن رکعت دوم بود که نخواند و رو به من خندید و گفت:
مگر نمی بینی میخواهم با خواندن نماز "او" را راضی کنم
کسی که پندارد برای رضایت او خدمتی کرده، در واقع برای او قیمت قرار داده است.
آنگاه با خنده برخواند و سرود:
عاشق چو رسد ز خام بازی به کمال/ وز شربت وصل یار در سکر بود
هر دم هوسش گواهی صدق دهد/ حقا که نماز عاشقان کفر بود
#اخبار_حلاج#لویی_ماسینیون #پال_کراوس#ترجمه_امید_حلاج