مهمان در خانهٔ خویش!
حالِ ناگفتنی و غریبی است اینکه آدمی احساس کند در خانهٔ خویش، مهمان است. این حال و تعبیر غریب را من فقط در شعر
#قیصر_امین_پور یافتم. در شعر هیچ شاعر دیگری با چنین تعبیری مواجه نشدم. حتی در اشعار
#سهراب_سپهری که سطر سطر و بند بندِ شعرهایش این همه بوی غربت و هجرت میدهد.
قیصر تا جایی که میدانم دو بار این تعبیر را به کار برده است، هر دو بار در دفتر شعر "گلها همه آفتابگردانند".
یک بار در غزلی زیبا با مطلع:
ز بس بیتابِ آن زلف پریشانم، نمیدانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمیدانم...
تا میرسد به این بیت:
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم/ چرا در خانهی خود عین مهمانم؟ نمیدانم
(بازی زبانی شاعر را با "سرزده" که علاوه بر اشک، همزمان برای مهمان نیز میتواند به کار برود از یاد نبرید. همین طور معنای "عین" در زبان عربی و تناسبی که با چشم در مصرع نخست مییابد)
در این بیت، شاعر از اینکه در خانه خود عین مهمان است، اظهار حیرت و سرگردانی میکند. او خود نیز به درستی نمیداند چرا باید در خانه خود، احساس مهمانی را داشته باشد که اقامت او، چون اقامت مهمان، کوتاه است و دائمی نیست.
در پیشانی این غزل که "حاصل تحصیل" نام دارد، بیتی از مولانا آمده که نشان میدهد او این غزل را به اقتفا از غزل مولانا سروده است. بیت مولانا که مطلع یکی از غزلهای مشهور اوست، این است:
من این ایوان نُه تو را، نمیدانم، نمیدانم
من این نقاش جادو را نمیدانم، نمیدانم
همینجا باید بگویم که قیصر در نگاه شاعرانه و شیوه و طرز غزلپردازی، از میان شاعران بزرگ گذشته، بیش از همه متاثر از حافظ بوده است. حتی در این غزل، که مولویوار به نظر میآید، بیشتر به جهان نگری و روح شاعرانه حاکم بر غزلهای حافظ نزدیک میشود تا روح منتشر در غزلهای مولانا. بیتابیهای عاشقانه و شاعرانگیهای او، رنگی از بیتابیها و بیقراریهای غزلهای حافظ را با خود دارد تا بیقراریهایی که در اشعار مولانا میبینیم.
به هر روی، در موضوع مورد نظر ما، میتوان به روشنی دانست که شاعر تا چه حد متاثر از اندیشههای صوفیانه بوده است. گرچه بلافاصله باید بر این نکته تاکید کنیم که همه احساس شاعر را نباید به فهم و برداشت صوفیانه که زندگی را چون درنگی کوتاه در کاروانسرای دنیا میبیند محدود کرد. فهم و برداشتی که بهترین صورتبندی و تقریرش را در افکار و اشعار مولانا جلالالدین میتوان سراغ گرفت.
یک نمونهاش این بیت است:
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست!
قیصر، در آغاز شعر "همزاد عاشقان جهان(۲)"، بار دیگر این تعبیر را به کار بردهاست، این بار با اشارت مستقیمی به حال و هوای صوفیان، که مطابق با سنت و رسم و عادتی دیرین، به شوق دیدار پیران و مشایخ، مدام در سیر و سفر بودند. پیرانی که حتی دیدارشان، بیهیچ قیل و قالی میتوانست گرهگشای مشکلات روحی مریدان و طالبان حقیقت باشد.
امروز هم/ ما هرچه بودهایم، همانیم/ ما صوفیان ساده سرگردان/ درویشهای گمشدهٔ دورهگرد/ حتی درون خانهٔ خود هم/ مهمانیم...
#ایرج_رضایی@irajrezaie@ketabeabii